عادل فردوسیپور» در ۲ بخش قبلی گفتوگوی خود با «علی دایی»، در مورد وضعیت اقتصادی مردم، شایعه ممنوعالکاری، زندگی شخصی و تیم ملی فوتبال ایران صحبت کرده است. او در قسمت آخر یک روز طولانی با «علی دایی»، برای مرور بخشی از خاطرات مشترک و صحنههای جالب و تاثیرگذار داخل و خارج از زمین فوتبال با او همراه شده است. در ادامه قسمت پایانی گفتوگوی «عادل فردوسیپور» و «علی دایی» را میخوانید.
در تصاویری که پخش شد، وجه ورزشی شما را همه دیده بودند و میشناختند. یکبخش دیگر از شخصیت شما این حس نوعدوستی و کمک به هموطن، در چند سال اخیر خیلی بیشتر بروز پیدا کرده. خیلی کم میبینیم که «علی دایی» منقلب و احساساتی بشود.
ما به غیر از ورزشی که کردیم و کارهایی که انجام میدهیم، مسئولیت اجتماعی هم داریم. این مسئولیت اجتماعی، از همه چیز سنگینتر است. در کنار مردم بودن یک حسوحال دیگری را به من میدهد. من خیلی مسافرتها رفتهام و خیلی هم خوش گذشته اما یک کار کوچکی که آدم در جامعه انجام میدهد، شادیاش هفتهها و ماهها میماند و آدم از درون شاد است. ما به تنهایی هیچ کاری نمیتوانیم انجام دهیم. باید کنار ما باشند که متاسفانه بعضی مواقع نه تنها کنارمان نیستند، بلکه خیلی موانع هم ایجاد کردهاند. در مسئله کرمانشاه این اتفاق افتاد؛ حسابهای شخصی من را بستند. باور نمیکنید که ما به آگاهی و دادستانی به خاطر اینکه داریم خدمت میکنیم، رفتیم!
ما در قبال زلزلههایی که در استان آذربایجان شرقی و بم اتفاق افتاد، مسئولیت داریم. نمیتوانیم به راحتی از آنها بگذریم. باید کنار مردم بود. اینها، به نظر من وظیفه است. این کارها من را شاد و سرپا نگه داشته. ما خودمان میتوانیم این دنیا را برای خودمان بهشت یا جهنم کنیم.
اولینباری که با هم گفتوگو کردیم، ۲۳ سال قبل بود. سال ۱۳۷۸، اولین سالی هم بود که «برنامه ۹۰» راه افتاده بود. قیافه جوان من و دکور عجیبوغریب... .
یک زمان دغدغههای ما ماشینلباسشویی و این چیزها بود! خود من و «علی» در «۹۰»، خیلی با هم فرازونشیب و بالاوپایین زیاد داشتیم ولی «علی» همیشه به من لطف داشته. انتقاد هم من از شما زیاد کردم. خودت میدانستی که همه چیز فوتبالی و ورزشی بوده. همیشه رابطه ما بالاوپایین داشته ولی در نهایت هیچوقت خراب نشد.
شما نظرات خودتان را میگفتید و من هم نظرم را میگفتم. شاید خیلی وقتها ما حرفهای هم را قبول نداشتیم اما هیچ موقع نه به هم بیاحترامی کردیم و نه اتفاق خاصی افتاده. عادل خان! گذشت زمان خیلی چیزها را روشن میکند. هر چه زمان گذشت به حرفهایی که من زده بودم، رسیدید که چه اتفاقاتی افتاده بود.
۲ الی ۳ سالی است که به طور جدی خبری از شما در عرصه فوتبال نیست ولی همین چند وقت پیش یک تصویری از شما در ذهن همه ماندگار شد و همه از این تصویر زیبایی که برای ما ساختید، کیف کردیم.
فکر میکنم برای خودتان هم لذتبخش بود؛ اینکه میبینید در فیفا در چنین مراسم مهمی (قرعهکشی جام جهانی) از «علی دایی» با سابقه درخشانی که دارد، دعوت میشود تا در کنار بزرگان فوتبال حضور داشته باشد.
در جام جهانی ۲۰۱۰ آفریقای جنوبی هم، من جزو کسانی بودم که قرعهکشی را انجام دادم اما این مراسمی که در قطر بود، از تمام مراسم قبلی بهتر بود. مردم ما برای من، بیش از اندازه احترام قائل هستند و این مسئله باعث شد که مردم اینقدر حضور من را دوست داشته باشند و برای من باعث افتخار است. شاید خیلی وقت بود که یک ایرانی چنین مراسمی نرفته بود.
یکسری شوخی با شما آنجا کرده بودند که خودت گفتی به دلیل «جت لگ» بوده.
آن قبل از مراسم بود. ما در اتاقهایی منتظر بودیم که مراسم قرعهکشی آغاز شود که من گفتم یک چرتی یک ساعت مانده، بزنم.
از «لوتار ماتئوس» ناراحت شده بودید؟
اصلا. برای چی ناراحت بشوم؟ سریع ما حرف درمیآوریم. اتفاقا با «ماتئوس» خیلی هم صحبت کردیم.
کسی که اینقدر بزرگ باشد، قطعا سوژه فضای مجازی و این داستانها هم میشود. جنبه شما در این مورد بالاست. ویدیویی در این چند سال که در صحنه فوتبال نبودی، یکدفعه خیلی وایرال شد؛ داستان «عباس بوغذار» بود.
من کسی هستم که حق را ناحق بکنند، جلوی آن میایستم. اصلا نمیتوانم خودم را کنترل بکنم. تازه الان خیلیخیلی بهتر شدهام. من یک مصاحبهای کرده بودم، به خاطر اینکه صحبتهای من را لوث کنند، آمدند چنین جوی را در فضای مجازی راه انداختند که ذهنها را مشغول این بکنند. اما در فضای مجازی این مصاحبه برای چی بعد از چند سال برمیگردد؟ به خاطر اینکه ذهنها را به سمتوسویی دیگر بکشد.
در عرصه باشگاهی مهمترین گلهایی که زدی، گلهای لیگ قهرمانان اروپا تو بوده است. یک نشریه انگلیسی در مورد گلهایی که به چلسی زدی، نوشته بود که «ویالی» باید عکس «علی دایی» را باید بالا سر اتاق بازیکنانش بزند.
من در هرتابرلین دوستان خیلی خوبی داشتم و دوران خیلی خوبی در لیگ قهرمانان اروپا داشتیم. بازیهای خوبی هم کردیم. همین بازی با چلسی ما یک دفاع راست آمریکایی داشتیم که به من گفت: «خواب دیدم که من سانتر میکنم و شما گل میزنی. اگر این اتفاق افتاد، یک کادو برای من میخری». در همان بازی مدافع چپ گذاشتنش. سرتوپ زد و با پای راست سانتر کرد و گل اول را من با سر زدم. آمدیم خوشحالی کنیم، گفت: «خوشحالی نکن. یک کادو خیلی خوب برای من باید بگیری».
مهاجم باید تا یکحدی خودخواه باشد. چقدر قکر میکنی خودخواه بودی؟
من خودخواه نبودم. وقتی برای من سانتر میکنند، توپ را چه کار کنم؟
سانتر را نمیگویم. اشکالی هم ندارد. من نمیخواهم انتقاد کنم.
انتقاد که نیست. از من سوال پرسیدید، من هم جوابتان را میگویم. اصلا خودخواه نبودم. اگر کسی موقعیت بهتر داشت و او را میدیدم، مطمئن باشید به او پاس میدادم.
انتظار اینکه همه توپها را به شما بدهند، داشتی؟
توپهایی که جلوی دروازه خالی بودم و نمیدانند، بله انتظار داشتم. در آن صحنهها به جای پاس، یک شوت میزدند که آنور دنیا میرفت!
سر بازی با اردن «جواد کاظمیان» به شما پاس نداد و چند دقیقه بعد از آن شما گل دوم را زدی. وقتی آمد با شما خوشحالی کند به او گفتی برو و چرا به من پاس ندادی؟ چند وقت پیش من و «علی دایی» با هم در تیم فارغالتحصیلان شریف مقابل تیم فارغالتحصیلان دانشگاه تهران بازی میکردیم. یک توپ «دو به تک» را به «علی» پاس ندادم و گل هم نشد. بعد گفتی چرا به من پاس ندادی؟
کسی به من میگوید خودخواه بودی که در سالن در بازی دوستانه گل خالی را به من پاس نداده و زد نورافکن سالن ترکید!
«جواد کاظمیان» یکبار با من سالن آمده بود. گفت من n سال کنار «علی دایی» بازی کردم و فکر میکردم که «علی دایی» خیلی خودخواه است و خودخواهترین مهاجم ایران است. تو را دیدم، تو دیگر از او هم خودخواهتر هستی. برای همین اول گفتم کسی که مهاجم بازی میکند، باید خودخواه باشد. اینکه آدم لجش میگیرد که در یک موقعیت باشد و بتوانند به او پاس بدهند اما اینکار را نکنند. فکر کنم آن جمله معروفت که گفتی: «در چشم من نگاه میکردند و به من پاس نمیدادند...».
در جام جهانی بود که شما هم آن موقع گفتی که خداحافظ تیم ملی و خداحافظ جام جهانی.
نه. من گفتم: «خداحافظ جام جهانی. خداحافظ برانکو ایوانکوویچ». فیلم آن بازی موجود است و من اصلا «علی دایی» را نگفتم.
اصلا کاری به این موضوع ندارم. آن موقع بدترین دوره تیم ملی بود. چون متاسفانه آقای «دادکان» با آقای «علیآبادی» مشکل داشتند. آقای «علیآبادی» خیلی آمده بودند و با بچههای تیم ملی صحبت کرده بودند و با آنها قرار میگذاشتند. اینها تیم ملی ما را آن سال خراب کرد. یکسری اتفاقات افتاد که آدم اصلا نمیتواند هضم کند.
آن تیم، تیم یکدستی نبود؟
اصلا و ابدا یکدست نبود.
یعنی قشنگ ۲ دسته و چند دسته شده بودند.
بله. ۲دسته و چند دسته شده بودند.
در رستوران راجعبه عرصه مربیگری صحبت کردیم. فرازونشیب داشتی؛ از قهرمانی با نفت و نتایج خوب با راهآهن و پرسپولیس و نتایج بد هم داشتی. شاید پرحاشیهترین اتفاقی که برای شما رخ داد آن بازی ایران و عربستان در ورزشگاه آزادی بود که گفتند بین دونیمه یا قبل از بازی آقای «احمدینژاد» رئیس جمهور وقت میخواسته که به رختکن بیاید و شما نگذاشتی.
بین نیمه میخواستند بیایند. بین نیمه متعلق به مربیهاست. شما از «بهزاد غلامپور» میتوانید بپرسید. ما یک بر صفر جلو بودیم. ایشان به استادیوم که آمد به «بهزاد» گفتم که بازی را باختیم! همان اتفاق هم افتاد.
چرا و از چه نظر میگویید؟
چون حسهای من خیلی وقتها درست میگوید. چون یکبار هم در سالن کشتی بودم و «فردین معصومی» وقتی ایشان وارد سالن شد، جلو بود و بعد کشتی را از دست داد. اصلا تا آمد این حس من گفت که باختیم.
بین دو نیمه چی شد؟
آقایون میخواستند که به رختکن بیایند و من اجازه ندادم که کسی به رختکن بیاید. بعد از آن هم همان شب من اخراج شدم. بچهها به من آن موقع گفتند که از نهاد ریاست جمهوری چنین نامه محرمانهای رفته و همان شب اخراج شدیم. من ساعت ۱۰ صبح فرداش از همه بچهها خداحافظی کردم. آقای «کفاشیان» به من زنگ زد که «علی آقا» برای چی رفتی؟ به ایشان گفتم که من اخراج شدم. رئیس فدراسیون فوتبال هنوز نمیدانست! اما نامه محرمانه را برای من فرستادند.
اگر به اول دوران ورزشیات برگردیم و یکسری حق انتخاب به شما بدهند که یکسری از این کارهایی که انجام دادی را، انجام ندهی یا یکسری از تصمیماتی که گرفتی را عوض کنی، چند تا از آنها را میتوانی بگویی؟ مثلا چه کارهایی را نمیکردی و چه جاهایی را نمیرفتی؟
الان آدم فکر میکند، شاید ۲۰ درصد کارهایی که کرده را نمیکرد. مثلا من مربی تیم ملی شدم بدون اینکه سبکوسنگین کنم. من را در یککار انجام شده، قرار دادند.
۴ گزینه بودند که شما شب قبلش در «۹۰» گفتید که هر کسی لابی قویتری داشته باشد، سرمربی میشود. بعد روز بعد شما سرمربی تیم ملی شدی. من میگویم که درست است و اخراجت از تیم ملی کاملا سیاسی بوده، انتخاب شما هم در آن شرایطی که میدانستی «افشین قطبی» گزینه است، فکر میکنم در آن مقطع، مقطع مناسبی نبود.
من به خاطر چی آمدم؟ مدیرعامل باشگاه ما به من گفت که آقای «علیآبادی» میخواهد شما را ببیند. آن موقع اگر میدانستم که هیچ امکاناتی به ما نمیدهند و هیچ کاری برای تیم ملی نمیکنند، ۱۰۰۰ سال دیگر هم قبول نمیکردم. تیم من در بازیهای رسمی فقط یک باخت مقابل عربستان داشت و من اخراج شدم.
درست است که میگویید رکورددار گلزنی در بازیهای ملی بودن برای شما اهمیت نداشته ولی خب قطعا اینکه «رونالدو» نزدیک و نزدیکتر میشد و این رکورد جاودانهای که خلق کرده بودی در معرض شکسته شدن قرار میگرفت، چه حسی داشتی؟ مثلا وقتی بازی فرانسه - پرتغال را یورو ۲۰۲۰ میدیدی.
اگر بگویم شاید باور نکنید؛ من خوشحال شدم که «رونالدو» این رکورد را زد. ۱۷ الی ۱۸ سال در فوتبال بینالمللی از من خبری بود؟
اصلا نبود.
من همه اینها را میگذارم که کار خدا بود. بعد چه کسی رکورد را شکست؟ «رونالدو». خیلی مهم است. من خیلی هم خوشحال بودم؛ چون بار سنگینی روی دوش من بود و هر کسی را میدیدیم میگفت که «رونالدو» در حال نزدیک شدن است و... . خیال من را با شکستن رکورد راحت کرد.
یک پست گذاشتی که بیش از ۲ میلیون لایک خورد. همه به نیکی از آن پست خوب و بااحساسی که نوشته بودی، یاد کردند. خود «رونالدو» هم در جوابش نوشت که باعث افتخارش است که رکورد همچین بتی را میشکند. فکر میکنم که خیلی لذتبخش است که «رونالدو» با این همه اعتباری که دارد، بیاید و در مورد آدم یک همچین جمله تحسینبرانگیزی را استفاده کند.
کوچکترین وظیفه من این بود که به او تبریک بگویم. تازه باور نمیکنید که متن را با خانمم و با یکی از دوستانم که انگلیسی او از ما خیلی بهتر است، با همدیگر از خیلی وقت قبل آماده کرده بودیم که این رکورد زده شد، چنین تبریکی به او بگوییم.
در این ۲ الی ۳ سالی که درگیر «کووید» بودیم، خیلی از هموطنان عزیزمان را متاسفانه از دست دادیم. ولی شاید تلخترین خاطرات تمام اهالی فوتبال، از دست دادن ۲ همبازی سابق شما «مهرداد میناوند» و «علی انصاریان» بود. خیلی همه را مکدر کرد. اتفاقا چند تا از پاسهای گل ملی تو را هم «مهرداد» داده بود.
خدا «مهرداد» را بیامرزد. هم در زمین و هم بیرون زمین، پسر خیلی خوب و یک دوست برای ما بود. با «مهرداد» من زندگی کردم. اصلا با «مهرداد» خسته نمیشدیم.
با «علی انصاریان» همبازی نبودی اما مقابل هم بازی کردید.
«علی» هم خیلی پسر خوبی بود. خدا او را هم بیامرزش. ما بدی از «علی» ندیدیم.
این اتفاق تلخ و ناراحتکننده یک قاب (دایی و کریمی در آغوش هم) درست کرد. همیشه همه میگفتند دو «علی» در یک اقلیم نمیگنجند. این حرف را هم در مورد تو و «علی پروین» میزدند و هم در مورد تو و «علی کریمی». اینقدر «مهرداد» خودش خوشقلب بود که عکس شما دو نفر در کنار هم در مراسم «مهرداد»، یک قاب تاثیرگذار را خلق کرد.
در زندگیام با هیچکسی مشکلی ندارم. اگر به این چیزها فکر کنم، اصلا نمیتوانم زندگیام را روبراه بکنم. من هیچ موقع با آقای «کریمی» مشکلی نداشتم. خودم را میگویم. شاید «علی آقا» از من راجعبه چیزی ناراحت بوده یا مثلا ناراحت هست. اما من هیچ موقع نه از کسی چیزی به دل گرفتم، نه ناراحت شدم و نه مشکلی داشتم. اگر مشکلی و ناراحتیای هم بوده، سریع من همه اینها را در زندگیام فراموش میکنم. «علی» را به خاطر اینکه مردممان را خوشحال کرده، همیشه دوست دارم.
تقریبا یک روز کامل را در کنارت بودم و لذت بردم. وجه خوشمشرب و باحال «علی دایی» را دیدیم.
ما همیشه همینجوری هستیم. مربیگری فرق میکند. در کار جدیام و با کسی شوخی ندارم اما در زندگی شخصیام یک آدم دیگری هستم. شاید باور نکنید، دو روی یک سکه است.
گفتوگو با شما خیلی لذتبخش بود. خوشحالم که اولین گفتوگو با شناخته شدهترین چهره فوتبالی این مملکت انجام شد و امیدوارم که همه لذت برده باشند. خیلی ممنون «علی آقا».
خواهش میکنم.