به گزارش خبرگزاری مهر، احمد نادری نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی در مصاحبه با روزنامه تهران تایمز تاکید کرد: شهید سلیمانی نه تنها ژنرالی بود که "روابط ژئوپلیتیک" را درک میکرد، بلکه همچنین یک بازیگر فعال در "ایجاد، حفظ و تغییر معادلات منطقهای" بود.
متن کامل مصاحبه با نادری به شرح زیر است:
چه ویژگیهایی قاسم سلیمانی را در ایران، منطقه و جهان برجسته میکرد؟
اگر بخواهیم ابعاد شخصیتی شهید قاسم سلیمانی را به صورت کوتاه بررسی کوتاه باید آن را به دو دسته مادی ومعنوی تقسیم بندی کرد. یک بعد معنوی یا ذهنی است که بر میگردد به نظام ارزشی ای که شهید سلیمانی به آن باور داشت. این نظام ارزشی برخاسته از یک نوع اسلام ناب و اعتقاد راسخ به تفسیر دست اول از تشیع با الهام از اندیشه امام خمینی و انقلاب اسلامی ایران بود.
شهید سلیمانی به مفهوم جهاد و دفاع از مظلوم باور داشت و این مفاهیم در رفتار و کنشگریهای سلیمانی بروز و ظهور داشت.
اما در بعد مادی شهید سلیمانی یکی از معدود استراتژیستهای مهم دنیا بود. یکی از ژنرالهایی که مناسبات ژئوپلیتیک را میفهمید و نه تنها میفهمید بلکه در عرصه ساخت، حفظ و تغییر معادلات یک کنشگر فعال بود. به اذعان همه دوستان و دشمنان سلیمانی او یک فرد دارای بینش استراتژیک بود و او کسی بود که مدل بسط نفوذ جمهوری اسلامی را بعد از جنگ طراحی و پیاده کرد.
بعد از انقلاب اسلامی ایران محدودیتهایی بر اثر جنگ ۸ ساله بر ایران تحمیل شد که در راستای خواستههای نظام سلطه بود. شعار صدور انقلاب اگر در ابتدای راه با محدودیتهای وضع شده توسط غربیها روبرو نمیشد حوزه نفوذ جمهوری اسلامی بسیار زودتر از اینها بسط پیدا میکرد. برای همین غربیها با راهبرد بازدارندگی شروع کردند به منحرف کردن جمهوری اسلامی از شعار اصلی اش یعنی "صدور انقلاب". جنگ تحمیلی در همین راستا باید درک شود.
بعد از جنگ اتفاقی که افتاد این بود که ایران شروع کرد به بسط حوزه نفوذش. بخش بزرگی از نفوذی که جمهوری اسلامی در منطقه پیدا کرده حاصل اندیشه و زحمات شهید قاسم سلیمانی است. حوزه نفوذ ما در لایه اولش از مرز چین در افغانستان شروع میشود تا دریای مدیترانه و از مرزهای روسیه در قفقاز و آسیای میانه تا خلیج عدن ادامه دارد. لایههای دیگر داریم. لایه دوم تا افریقا و لایه سوم تا امریکای لاتین بسط دارد. شهید سلیمانی توانست با عملی کردن اندیشه استراتژیک خودش نفوذ ایران را گسترش دهد.
جایگاه ایران شهید سلیمانی در صحنه نبرد تمدنها را چگونه میبینید؟
بارها گفته ام تمام معادلات دنیا پس از ۲۰۱۱ را در چارچوب نبرد تمدنی می بینم. هم جنگ اوکراین که از سال ۲۰۱۱ شروع شد و البته متوقف شد وهم نبردها و خونریزیهای رخ داده در سوریه و عراق و یمن در این چارچوب قابل فهم است.
هانتینگتون وقتی برخورد تمدنها را مطرح میکند اساساً مدعی است که پس از فروپاشی شوروی دنیا به هشت تمدن تقسیم میشود که آینده دنیا توسط نبرد این هشت تمدن رقم خواهد خورد. البته هانتینگتون مثل فوکویاما معتقد نیست که جهان به سمت پایان تاریخ و پیروزی لیبرالیسم در حال حرکت باشد و اساساً منتقد این نظریه فوکویاما است.
هانتینگتون میگوید ما یک گذار از دولت-محوری به تمدن-محوری داریم. به تعبیری ما از ژئوپلیتیک دولت محور به ژئوکاچر تمدن محور وارد میشویم. طبق نظریه هانتینگتون از این هشت تمدن سه تمدن در برخورد نهایی مهم هستند که یکی تمدن کنفسیوس به رهبری چین است یعنی دولت چین به عنوان core-state عمل میکند. تمدن غربی با محوریت core-state آمریکا و تمدن اسلامی. او در مورد نماینده تمدن اسلامی به صورت مشخص صحبتی نمیکند اما از قرائنی که مطرح کرده و با توجه به تقویت ارتباط ایران و چین در آن دوره میتوان ایران را یکی از گزینهها دانست. در عرصه عمل هم میبینیم که ایران مدعی جدی نمایندگی تمدن اسلامی است.
اما میتوان از دو منظر به نظریه هانتینگتون نقد کرد: یکی رویکرد ادوارد سعید است که نگاه و کلان نگر هانتینگتون را زیر سوال میبرد. ادوارد سعید مقالهای دارد به نام Clash of ignorance در آنجا مفهوم کلان نگر را اساساً با رویکرد انسان شناختی در تعارض می بیند. هانتینگتون یک کل را مطرح میکند که اما این کل میتواند درون خودش حامل تناقضات بسیاری باشد.
نقدی دومی که من مطرح میکنم این است که هانتینگتون خوش بینانه به عرصه تمدنی نگاه کرده و اصلاً تمدن ارتدوکس را ندیده است که شاید به دلیل فروپاشی شوروی و مطرح نبودن روسیه پسا شوروی بوده باشد. اما امروز ما سه تمدن را میبینیم که در مقابل یک تمدن رقیب در خط گسل سوریه و عراق برخاسته اند. (معمولاً خشونتهای ناشی از برخورد تمدنی طبق نظریه هانتینگتون در این خط گسلها رخ میدهد). این سه تمدن یعنی تمدن اسلامی با محوریت ایران، تمدن کنفسیوس با محوریت چین و تمدن ارتدوکس با محوریت روسیه) با همدیگر همکاری نزدیکی داشته و هماهنگ شده اند.
پشتیبانی اقتصادی از چین و در تقسیم کاری که شهید سلیمانی برای روسیه و ایران تعریف کرد پشتیبانی زمینی با ایران و پشتیبانی هوایی با روسیه بود. اتحاد این سه تمدن علیه تمدن غرب معادلات سوریه را تغییر داد. این خونریزیهایی هم که در خط گسل رخ داد نشانه عوض شدن نظم جهانی است. در تاریخ میبینیم که تغییر نظمها همیشه با فروپاشیهای بزرگ مثل فروپاشی امپراتوریها و اتفاقات خونین وجنگ همراه بوده است. لذا میبینیم که نظم تک قطبی پس از فروپاشی شوروی به سمت نظم چند قطبی پیش میرود. آینده نظم جهانی بستگی به این نبرد دارد و البته این نبرد هنوز تمام نشده است اما افول آمریکا مشهود است. این به اعتراف خود استراتژیستهای امریکایی از جمله برژینسکی است که گفته است We are no more hegemon.
امروز قدرتهای منطقهای ظهور کرده اند؛ چین، روسیه، هند و ایران تبدیل به کنشگران مهم عرصه جهانی شده اند. اتفاقی که کرونا رقم زد ناسیونالیسم ها را گسترش داد و تشکیل نظم چند قطبی آینده را تسریع کرده است.
در تمام معادلاتی که در بالا گفتیم این شهید سلیمانی بود که نقش ایران را نمایندگی کرد. کلیت این اندیشه متعلق به امام خمینی و انقلاب اسلامی است اما کارگزار و کنشگر این معادلات شهید سلیمانی بود.
ظاهراً قاسم سلیمانی فقط یک ژنرال نظامی نبود و میخواست این تفکر استراتژیک را در عرصه اجتماعی و فرهنگی هم پیاده کند. نظر شما چیست؟
اندیشه شهید سلیمانی برای بسط حوزه نفوذ ایران در معادلات تمدنی اساساً یک بعد نرم دارد و یک بعد سخت. بعد سخت آن بعد نظامی و قدرت کلی جمهوری اسلامی ایران است. من البته نماد قدرت سخت ایران را شهید طهرانی مقدم می دانم به دلیل توسعه تکنولوژی موشکی ایران. اما شهید سلیمانی را در کنار نقشش در تقویت قدرت سخت ایران باید نماد قدرت نرم جمهوری اسلامی و تمدن اسلامی باید دید. سلیمانی با کشف و تقویت جنبشهای اجتماعی-سیاسی در منطقه که مبتنی بر فرهنگهای بومی مخصوصاً فرهنگ اسلامی در واقع قدرت نرم ایران را نمایندگی میکرد.
تمام جاهایی که حوزه نفوذ ایران محسوب میشوند ایران در آنجا کنشگری فرهنگی داشته است و شهید سلیمانی نقاط مشترک فرهنگی را پیدا و تقویت میکرد. رویکرد شهید سلیمانی رویکرد قدرت نرم در عرصههای مختلف است مثلاً در بالایای طبیعی که در داخل ایران رخ میداد میبینیم شهید سلیمانی به عنوان یک نیروی داوطلب و خدمت کننده به مردم حضور داشت. یکی از دلایل محبوبیت شهید سلیمانی نه فقط در میان مردم ایران بلکه مردم منطقه همین بود که ایشان تسخیر قلوب میکرد. این تسخیر قلوب هم نمایشی نبود بلکه برخاسته از یک نظام ارزشی و واقعی بود.