به گزارش خبرنگار تاریخ و اندیشه ایرنا، رحیم صفوی در خاطرات خود می گوید: اجازه دهید چند مصداق از اعمال ضدانقلابی گروههای ضدانقلاب علیه پاسداران، بسیجیان، ارتشیان، پیشمرگان و مردم بیان کنم. آنها بسیار قسیالقلب بودند. به طور مثال ماجرای راننده خودم شهید فرقدانی را میگویم. صبح زود که برای آزادسازی محور سنندج به کرمانشاه حرکت کردیم، رانندهام با ماشین جامانده یا خواب مانده بود و من هم چون ستون را باید حرکت می دادم نمیتوانستم بمانم. دو سه ساعت بعد از حرکت ما از سنندج بهطرف کرمانشاه، ایشان بهتنهایی با جیپ آهوی آبی رنگی حرکت کرد که به ما برسد. جیپ آهو چون تک ماشین بود و نیروهای ضدانقلاب میدانستند ما از جیپ آهو استفاده میکنیم سر راه کمین گذاشته بودند.
اول ماشینش را زدند و متوقف کردند. بعد این جوان را که بسیار خوش سیما و نورانی بود و چشمهای سبز و موهای بوری داشت را وسط جاده، دراز خواباندند و درحالیکه زنده بود با تبر، دستوپایش را قطع کردند تا شهید شد.
قبر دسته جمعی
بعد از آزادی سنندج ما گورهای دستهجمعی پیدا کردیم. پاسدارها را درحالیکه دستهایشان را بسته بودند از پشت تیرباران و شهید کرده بودند. اسرایی که از آنها گرفته بودیم ما را بردند و محل دفن دستهجمعی شهدایی را که دستبسته تیرباران شده بودند نشانمان دادند. من حداقل یک گور دستهجمعی دیدم که شاید حدود ۷،۸ نفر در آن بودند.
کلاه دوگوشی
عکسهایی که خودشان منتشر میکردند را هم میدیدیم. مثلاً بسیجیهای ما را که در روستا اسیر میکردند داخل روستا میبردند و برایشان کلاه دوگوشی درست میکردند. مفهوم کلاه دوگوشی این است که پوست سرشان را از فرق میبریدند و آن را روی گوششان میبردند. یا این که آنها را زنده به پشت ماشین میبستند و در روستاها به روی زمین میکشیدند و نشان مردم میدادند.
خدعه در برابر ارتش
آنها درباره ارتش هم خدعه کردند. قبل از این که ما در اوایل سال ۱۳۵۹ به سنندج برویم یک یگان ارتش میخواست از سنندج عبور کند و به بانه برود. این ها با شورای شهر سنندج که کاملاً در اختیار ضدانقلاب بود صورتجلسه کردند که اگر ارتشیها سلاحهایشان را در صندوق داخل ماشین بگذارند و بدون سلاح از جاده کمربندی شهر سنندج عبور کنند، کاری به آنها نداریم.
اما یک تیپ ارتش را که فرماندهاش سرهنگ نصرتی بود وقتی نیروهای ارتش از جاده کمربندی رد شدند، را زیر آتش رگبار گرفتند و فرمانده شجاع تیپ سرهنگ نصرتی بهاضافه تعدادی از سربازان و درجهداران را شهید کردند.
آنها به عزیزان ارتش رحم نکردند و امضا و قول و قرارشان را زیر پا گذاشتند، یعنی خدعه کردند. صورتجلسه را امضا کردند و پذیرفتند نیروهای ارتش بدون سلاح از جاده کمربندی عبور کنند اما به آنها حمله کردند.
مالیات از گاو و گوسفند
درباره مردم باید بگویم وقتی بعد از آزادی سنندج به روستاها از ما استقبال میکردند، روستاییان میگفتند که ضد انقلاب از ما مالیات میگرفت و مثلاً هر خانه به نسبت تعداد گاو و گوسفندی که داشت باید به ضدانقلاب مالیات میداد.
تجاوز به دختران کوموله
علاوه بر آن هر روستایی باید به ضدانقلاب بهزور سرباز میداد که برای آنها بجنگند.
بعضاً اگر دخترهای روستا یا شهر به اینها میپیوستند هیچ پدر و مادری حق نداشت برود آنها را از گروهکها جدا کند.
وقتی ما شهر سنندج را آزاد کردیم یک دختر ۱۴ساله را که با گروهکها بود را دستگیر کردیم. پدرش دنبالش آمده بود و میگفت من ننگ دارم، این دختر من نیست.
ما دخترهای عضو گروهکها را میگرفتیم، اول به پزشکی قانونی میفرستادیم تا ببینیم سالم هستند یا نه. متأسفانه به بیشترشان تجاوز شده بود. یک دختری در بازجوییها میگفت هر روز چند نفر به من تجاوز میکردند و کارد روی شکم من میگذاشتند و تهدید میکردند اگر به تجاوز تن ندهم مرا میکشند.
آنها مقرهایی داشتند که به آن بَلَکه میگفتند. وقتی مقرهایشان را میگرفتیم انواع قرصهای ضد حاملگی در آنها وجود داشت. دختر و پسر در این مقرها با هم مخلوط بودند و اصلاً رعایت مسائل انسانی و اخلاقی را نمیکردند.
آن چه من گفتم مربوط به شهر سنندج است. خبیثترین گروه های ضدانقلاب در آن دوره هم کوموله بودند.
منبع: روایت سید یحیی رحیم صفوی از سنندج تا خرمشهر. به کوشش حسین اردستانی. مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس