تغییر روند افزایش ثروت در جهان و همچنین شتاب گرفتن فرآیند سقوط دولتهای دست چپی در کنار کاهش فقر و گرسنگی که همزمان با سه برابر شدن جمعیت جهان از ابتدای دهه هفتاد میلادی سده پیشین تاکنون همراه بوده، بهانه شد تا گسرش نیوز با داوید بوزو، مدیر اندیشکده کاتو لیبرتارین آمریکا، گفتوگویی درباره نحوه انباشت ثروت در جهان و همچنین تغیر شیوه حکمرانی در کشورهایی که سبقه حضور در بلوک شرق سابق را دارند، ترتیب دهد که در ادامه از نظر میگذرانید:
چه چیزی باعث شد تا سقوط دولتهای چپگرای کمونیستی و سوسیالیستی شتاب بگیرد؟
مسئله این بود که پایان آن دورهها فرارسیده بود. در سال ۱۹۷۷ به نظر میرسید اتحاد جماهیر شوروی نظامی مستقر و دائمی است. دموکراتها پس از تصرف قدرت نیکسون دوباره کاخ سفید را به چنگ آورده بودند. اکثریت غالب دوباره در واشنگتن کنترل امور را در دست داشتند. نود و یک درصد از بینندگان تلویزیونی سه شبکه مهم تلویزیونی دموکرات را تماشا میکردند. با وجود آشفتگیهای دهه ۱۹۶۰ و اوایل ۱۹۷۰، نسل بعد از جنگ جهانی دوم گمان میکردند تسلط کمونیسم بر نصف جهان و قدرت دموکراتها در واشنگتن، جزو نظم طبیعی این جهان است.
در دهه ۱۹۷۰ بنا به نقلقولی از هنری کسینجر، ایالات متحده همچون آتن و اتحاد جماهیر شوروی مانند اسپارت است. کسینجر گفت: «عصر ایالات متحده پایان یافته و امروز عصر اتحاد جماهیر شوروی است. کار من به عنوان وزیر امور خارجه این است که برای جایگاه دوم در دسترس مذاکره کنم.» آن چه که کسینجر از بیانش سر باز زد اما دولتمرد برجستهی دیگری، سناتور پاتریک مونیهن، به بیان مشابهی در سال ۱۹۷۶ در جشن دویست ساله آمریکا به وضوح گفته بود که: «لیبرال-دموکراسی مدل آمریکایی بیش از پیش شبیه به سلطنت مطلقه قرن نوزدهم میشود؛ حکومتی بازمانده از دوران قدیم که بر انزوای خود پافشاری دارد و حتی ممکن است در موقعیتهای محدودی جوابگو نیز باشد ولی واضح است که به مسائل و دغدغههای آینده ارتباطی ندارد و متعلق به گذشته است. چنین حکومتی ارتباطی به جهانی که قرار است در آینده تحقق پیدا کند، ندارد. دموکراسی کمکم به قراردادی ویژهی چند کشور آتلانتیک شمالی محدود میشود.»
آیا این استراتژیستها در تحلیلهای خود دچار اشتباه بودند؟
آنها به شدت در اشتباه بودند! در لایههای زیرین تغییر در حال رخ دادن بود. نقاط ضعفی که موجب بدبینی کسینجر و مونیهن شده بود- مانند فجایع سهگانه ویتنام، رسوایی واترگیت، و رکود تورمی- اعتمادبهنفس حکومت ناشی از قرارداد جدید جنگ جهانی دوم و شکوفایی دههی ۱۹۵۰ را نابود کرده بود. سیاستمدارانی مانند مارگارت تاچر و رونالد ریگان، که بعضی از آنان نظرات نویسندههای مخالف را خوانده بودند، در حال اجماع برای به چالش کشیدن یک کشور مرفه شکستخورده بودند. مسُله کمتر واضح این بود که رهبران شوروی سابق اعتماد خود را به طرز تفکر مارکسیستی که به حکومت آنها وجهه میداد، از دست داده بودند. این واقعیتی بود که تاثیرات عمیقی در دهه پیشرو داشت و در چین، مائو تازه از دنیا رفتهبود و رفیق قدیمی او دنگ ژیائوپینگ برای بهدست آوردن قدرت در حال مانور نظامی بود. پیروزی او عواقبی داشت که کسی در سال ۱۹۷۷ نمیتوانست پیشبینی کند. البته سیاست همهی ماجرا نیست. در سال ۱۹۷۶ استیو جابز و استیو وزنیاک شرکت کامپیوتر اپل را در روز دروغ آوریل تاسیس کردند، دو مرد جوان دیگر، بیل گیتس و پل آلن شرکتی با هدف توسعهی نرمافزار برای کامپیوترهای شخصی جدید تشکیل دادند و در سال ۱۹۷۸ فروش شرکت مایکروسافت به یک میلیون دلار رسید. حدود سال ۱۹۷۸ بود که مردی تاجر اهل آتلانتا ایدهی یک شبکهکابلی برای همهی اخبار را مطرح کرد، تد ترنر شبکهی خبر کابلی را در اول جوئن ۱۹۸۰ راهاندازی کرد و موسسه کیتو در ژانویه ۱۹۷۷ افتتاح شد.
آیا این اتفاقات سرآغاز تغییر از نظم پیشین به نظم جدید بود؟
بیست و پنج سال بعد از این اتفاقات، دنیا بهحدی تغییر کرد که ما بهسختی میتوانیم دنیای سال ۱۹۷۷ را بهخاطر بیاوریم. ریگان و تاچر سیاست عمومی را به سمت مالیات کمتر، تنظیم مقررات کمتر و خصوصیسازی پیش برده بودند. آنها تاثیر حتی مهمتری روی فرهنگ سیاسی در کشورهای خود و دنیا گذاشته بودند. آندو ارزشی جدید برای بازارها و کارآفرینی نمادپردازی کرده و شکل دادند. خوشبینی ریگان، کمک کرد تا طلسم باطل شود و موجب شکوفایی دهه ۱۹۷۰ شد. ریگان و تاچر کار چندانی برای بهچالش کشیدن شرایط رفاه نکردند بلکه با توانمندسازی اقتصاد و کمک به مردم که متوجه مزایای کارآفرینی و سرمایهگذاری بشوند، موجب یک تقاضای روبهرشد برای اصلاحات شدند.
اصلاحات اقتصادی تاچری-ریگانی بر چه اصولی استوار بود؟
لغو مقررات توسط ریگان، مهمترین اقدام بود. برداشتن مقررات اقتصادی (که در دوران ریاست جمهوری کارتر شروع شد) موجب بهبود عملکرد هواپیمایی، حملونقل جادهای، راهآهن، نفت، گاز طبیعی، مخابرات و صنایع خدمات اقتصادی شد.
کاهش نرخ مالیات موجب آغاز جهش اقتصادی در هر دو کشور شد و مردم بیشتری صاحبخانه و سرمایهگذار شدند. آمریکاییها به این باور رسیده بودند که دغدغه رفاه و آسایش موجب وابستگی میلیونها نفر میشود. آنچه جاناتان راوخ سیستم سیاسی «دمواسکلروتیک» نامید، به آسانی تغییر نکرد اما در سال ۱۹۶۶ سرانجام یک لایحه اصلاح شرایط رفاهی تصویب شد. با اینکه سیستم تامین اجتماعی ثابت کرده بود که تحمل چالش را ندارد اما تا سال ۲۰۰۱ هفتاد درصد آمریکاییها در رایگیری موافقت خود را با خصوصیسازی اعلام کرده بودند.
آیا این تغییرات از دایره آنگلوساکسونی هم فراتر رفت؟
بله، خارج از آمریکا تغییرات بهصورت شدیدتری اتفاق میافتاد. تنها مسئله قطعیتر از بحث تامین اجتماعی این بود که دنیا به دو بخش کمونیست و غیرکمونیست تقسیم شده بود. با اینحال تغییراتی که با قدرت رسیدن دنگ در سالهای ۱۹۷۷-۱۹۷۸ شروع شده بود و اولین تحرکات اتحادیه همبستگی سولیدارنوشیچ (اتحادیه مستقل خودگردان اتحادیههای کارگری) در لهستان در سال ۱۹۸۰ چهرهی جهان را در کمتر از یک دهه تغییر داد. البته پایان کمونیسم به آرمانشهر ختم نشد و روسیه با ادامه عدم قطعیت خود در مورد لیبرالیسم اقتصادی و سیاسی همچنان در باتلاق فقر و فساد گرفتار ماند و حتی بقیه جمهوریهای شوروی سابق در بیشتر موارد شرایط بدتری داشتند اما جالب نیست که اتحاد جماهیر شوروی نه تنها دولتهای وابسته بلکه جمهوریهای درون خود را نیز بهسادگی و صلحآمیز رها کرد؟ کشورهای اروپایی که زمانی تحت تسلط اتحاد جماهیر شوروی بودند تقریبا وضع بهتری دارند، آلمان شرقی اگرچه از آلمان غربی فقیرتر است، دوباره بخش شرقی کشور آلمان یعنی بخشی از یک ملت دموکراتیک و مرفه شده است. لهستان، مجارستان، جمهوری چک و کشورهای بالتیک تغییرات نسبتا سریعی متمایل به سرمایهداری لیبرال میکنند در حالی که کشورهای جنوب شرقی اروپا که تجربه ملی کمتری از دموکراسی یا سرمایهداری دارند، عقب ماندهاند.
این فرآیند به شکل طبیعی به چه میزان زمان نیاز دارد؟
یکی از مشکلات ما شبکه خبری CNN است! زیرا دغدغه ما سرعت کند اصلاح و تغییر روسیه است و در دنیایی با اخبار ۲۴ ساعته نمیتوانیم صبور باشیم. کمونیستها رفتهاند پس چرا شما هنوز معتقد به سرمایهداری نیستید؟ به جز این پیشرفت خود ما در راه رسیدن به آزادی نیز زمانبر است؛ بیش از ۵۰۰ سال از مگناکارتا تا تحقق قانون اساسی ایالات متحده آمریکا، هشت سال از پیروزی در یورکتاون تا شروع به کار یک رییسجمهور منتخب، ۹۰ سال از جملات تکاندهنده اعلام استقلال تا لغو بردهداری طول کشیده است. اگرچه ارتباطات و تکنولوژی مدرن احتمالا برخی تغییرات را سرعت بخشیده است. همانطور که یوهان نوربرگ خاطرنشان ساخته «از سال ۱۷۸۰، ۵۸ سال طول کشید تا انگلستان ثروت خود را دوبرابر کند. صد سال بعد ژاپن همان کار را در ۳۴ سال انجام داد و یک قرن بعد، این مدت برای کره جنوبی تنها ۱۱ سال زمان برد و درچین با یک میلیارد و دویست میلیون نفر جمعیت، پانزدهسال زمان برای دوبرابر کردن ثروت ملی نیاز بود.» اکنون میتوانیم متوجه شویم که کدام سیستم موفق شده است یا شکست خورده است و روسیه نیاز ندارد که اشتباهات دموکراتهای اولیه را تکرار کند اما تغییر هنوز هم زمان میبرد.
علت بروز این انقلاب سرمایه در چین، به رغم وجود یک دولت کمونیست غیرمنتخب چه بود؟
توسعه اقتصادی چین تکاندهنده بوده است، از آنجا که دنگ ژیائوپینگ اجازه داده بود که کشاورزان از مزیت سودهای تشویقی بهرهمند شوند و مسئولیت بیشتری برای خود قائل شوند، صنعت کشاورزی اوج گرفت. تولید محصول مازاد، موجب شد تا کارگران به سمت مشاغل دیگر نیز بروند. به موسسات اقتصادی وابسته به دولت استقلال بیشتری داده شد و شهروندان چینی این اجازه را پیدا کردند تا روستا و حتی موسسات مستقل و خصوصی تشکیل دهند. بهبود شرایط اقتصادی در طول بیست سال گذشته شدت گرفته است. من زمانی که در اولین کنفرانس موسسه کیتو در شانگهای در سال ۱۹۷۷ شرکت کردم، آن شهر بسیار بزرگ تقریبا هیچ ساختمان بلندی نداشت؛ از طبقهی ۱۶ام هتل شانگهای هیلتون، بعد از مایلها خانههای کلبهمانند هتل لوکس شرایتون از دور دیده میشد. در سال۱۹۷۷ فروشگاهها و رستورانهای اندکی وجود داشت و همانها هم چیز کمی برای فروش داشتند اما در سال ۱۹۸۸، وقتی من ساعت ده شب برای دومین کنفرانس کیتو دوباره به چین آمدم، دوباره در هتل شانگهای هیلتون و چرخی در اطراف زدم حتی در آن دیروقت با مردم سرشار از انرژی برخورد کردم، آنجا فروشگاهها، رستورانها، انبوه میوهها، بارها و کلابهای شبانه بود و کشاورزان محصولاتی در کامیونهای خود میفروختند و دورنمای شهری اگرچه نه هنوز مانند منهتن اما قطعا به حد و اندازه هیوستون شکوفا شده بود. همه این تفاوتها آشکار و مهیج بودند.
تقاوت دیگری هم وجود داشت. در کنفرانس ۱۹۸۸ دانشجویان و اساتید میخواستند راجع به بهبود بازار و دموکراسی صحبت کنند، آنها دنبالهروی میلتون فریدمن مانند یک آموزگار معنوی بودند. در سال ۱۹۷۷ شرکتکنندگان کنفرانس مطیعتر شده بودند، آنها راجع به مدلهای تجاری و موسسات تجاری صحبت میکردند اما زمانیکه آمریکاییها بحث را به آزادی بیان و بهبود شرایط سیاسی سوق میدادند، از صحبت در این مورد اجتناب میکردند. به نظر میرسید گویا رهبران چین با مردم خود قراردادی بستهاند: در مورد دموکراسی صحبت نکن و ما اجازه میدهیم که ثروتمند شوی. هرچند این بدترین قرارداد در تاریخ نیست اما قطعا امیدواریم که برای همیشه پابرجا نباشد.