«جاستینای. اچ اسمیت» استاد تاریخ و فلسفه علم در دانشگاه پاریس یکی از این افراد دغدغهمند است که فکر میکند استفاده از اینترنت همان چیزی نیست که به نظر میرسد. او دیدگاههایش در این زمینه را در کتابهای «بیخردی: تاریخ سمت تاریک تدبیر»، «فیلسوف: تاریخ در شش وجه» و «ماشینهای مقدس: لایبنیتز (فیلسوف آلمانی) و علوم زیستی» مکتوب کرده است. در همین راستا اسمیت به عنوان کسی که سالهاست در این زمینه غور و مطالعه کرده، بعضی از مهمترین رویکردها درباره وابستگی به اینترنت را مطرح کرده است؛ رویکردهایی که در کتاب جدیدش «اینترنت همان چیزی نیست که فکر میکنید: یک تاریخ، یک فلسفه، یک هشدار» به تفصیل بررسی کرده است.
البته که اینترنت چیزهای زیادی را در برمیگیرد؛ صورتحسابهایمان را در آن پرداخت میکنیم، میتوانیم از طریق تلسکوپهای ناسا به سیارات دوردست نگاه کنیم، اما اینها همان بخشی نیستند که مورد نظر جاستین اسمیت است. او درباره بخشی از اینترنت صحبت میکند که ما از آن در زندگی روزمرهمان استفاده میکنیم؛ بخشی که سیستمهای پاداشی دوپامین را در خودش دارد و منجر به اعتیاد و وابستگی شدید میشود. صحبت از شبکههای رسانههای اجتماعی است که واقعا در جایگاهی نیستند که برای درک عمیقتر مسائل به سراغشان برویم و مباحث را در جایی به اشتراک بگذاریم که آگهیدهندگان در آن حضوری پررنگ دارند. اینترنت تنها یک شبیهسازی از فضای نامشخص مشورتی و ژرفاندیشی برای پیگیری چیزی است مانند آنچه «یورگن هابرماس» فیلسوف آلمانی آن را «دموکراسی مشورتی» مینامد.
در واقع ممکن است بگویید که توییتر جایی برای تعمق و تبادلنظر منطقی و درست است؛ اما بسیار شبیه به سریال «اتومبیلدزدی بزرگ» است که سعی داشتند خودروهای دزدی را بفروشند. توییتر در واقع به نوعی یک بازی ویدئویی با تم مشورتی است و میتوان گفت دیگر شبکههای اجتماعی هم همین الگو را دنبال میکنند. با این حال تا زمانی که شبکههای اجتماعی خصوصی تنها بازیهای موجود باشند، راه دیگری برای مشورت و تعمق در مسائل وجود ندارد. در چنین شرایطی دموکراسی بهطور جدی مورد تهدید است و به همین خاطر باید خیلی محتاط باشیم.
مسیر رویایی که یک جامعه دنبال میکند و در آن صلح، تسلط و رواج مشورت عقلانی حاکم است، طولانی خواهد بود؛ بسیار طولانیتر از آنچه فکر میکنیم. به عقیده جاستین اسمیت این مسیر از دهه ۱۶۷۰ آغاز شده و در دهه ۲۰۱۰ به پایان رسیده است. تقریبا در سال ۱۶۷۸ بود که «ویلهلم لایبنیتز» یک الگوی عملی از آنچه را توسعه داد که او «موتور محاسبه» مینامید؛ یک دستگاه مکانیکی با چرخدنده، گرهها و ابزارهای دیگری که برای انجام هر محاسبهای مناسب بودند. ممکن است فکر کنید که این دستگاه از یک کامپیوتر فاصله زیاد دارد، اما لایبنیتز متوجه شد که هر چیزی که بتواند محاسبات پیچیده را انجام بدهد، میتواند محاسبات صفر و یکی را هم انجام بدهد. پس او به این نتیجه رسید که دستگاه اختراعی او تمام کارهایی را که یک کامپیوتر انجام میدهد، میتواند انجام دهد؛ دو ماشینی که از هم فاصله داشتند، اما ممکن بود در آیندهای نه چندان دور در شبکهای واحد با هم کار کنند. جاستین اسمیت امتداد این رویا را از دهه ۱۹۹۰ به خاطر میآورد؛ زمانی که مردم هنوز درباره ماهیت کاربر اینترنت صحبت میکردند؛ کسی که بتواند در یک مشارکت دموکراتیک، به خاطر اینترنت فعالیتی موثرتر داشته باشد و در سال ۲۰۱۱ و نخستین لحظات امیدوارکننده بهار عربی، افراد داشتند درباره این موضوع صحبت میکردند که توییتر موتور بزرگ تغییر دموکراتیک در خاورمیانه است. اما اسمیت میگوید که سال ۲۰۱۱ را به عنوان نخستین لحظات واضح فروپاشی این رویا میبیند؛ رویایی با عمر قرنها. این همان زمانی بود که انقلابهای بهار عربی به خشونت و خونریزی رسیده بودند و همزمان اتفاقات مهم دیگری در حال رخ دادن بودند. همان زمان بود که اسمیت متوجه شد در نیوزفید فیسبوکش دیگر خبری از اخبار تلخی نبود که اطرافیانش روایت میکردند. در واقع در نیوزفید این شبکه اجتماعی، بر اساس الگوریتمهای از پیش تعیین شده و سری، پستهای مشخصی در اولویت قرار میگرفتند. با این اوصاف بود که درد و زخمهایی که مردم در کشورهای عربی داشتند تحمل میکردند، دیگر در اولویت قرار نداشتند و کمتر و کمتر دیده میشدند؛ موضوعی که اصل دموکراسی در شبکههای اجتماعی و البته جوامع مدنی را نشانه میرفت.
اینترنت بر اساس ایدهای شکل گرفت که قدمت آن به دههها قبل بازمیگردد. با این حال تاریخ اینترنت پر از تحولاتی است که سالهای سال اتفاق افتادهاند. واقعیت این است که شبکهای از کابلهای مرتبط به شکلگیری شبکههای مخابراتی فعلی کمک کردند و باعث شدند که ارتباطات ضروری و بااهمیت برقرار شوند. فرآیندی که از طبیعت الهام گرفته شد و همچنان هم در حال رشد و توسعه است. در واقع بسیاری از نظریهپردازان معتقدند که انقلاب اطلاعاتی و صنعتی تقریبا همزمان و در اوایل قرن بیستم شکل گرفتند و از همین رو است که سالهای این قرن را متمایز میکند. هر چند انقلاب صنعتی کمی زودتر شکل گرفت، اما با ماشینی شدن زندگی مردم جهان، نیاز به پردازش دادهها هم بیشتر و بیشتر شد تا به این ترتیب مقدمات انقلاب اطلاعاتی هم فراهم شود.
حالا دیگر باید بپذیریم که ما بهطور کامل به اینترنت وابستهایم و همین جریان است که همهچیز را دارد تغییر میدهد. به عنوان مثال ویکیپدیا ابزارهای شناختی مغز ما را بازآفرینی کرده است؛ بهطوری که انگار حس کنجکاوی ما از نو شکل گرفته و حساسیتهای ما بازتعریف شدهاند. در واقع به همین خاطر است که این روزها بلافاصله بعد از آنکه سوال و ابهامی در ذهنمان شکل میگیرد، به سراغ این مرجع آنلاین میرویم و اتفاقا اغلب هم به پاسخی نسبتا قانعکننده و معقول میرسیم. اما کافی است کمی با عمق بیشتر به این فرآیند نگاه کنیم تا متوجه بشویم که ویکیپدیا یا ابزارهای مشابه آن تنها میتوانند نقش مرجعی برای رسیدن به سادهترین و سریعترین پاسخها باشند و نمیتوانند کمک چندانی برای ریشهیابی و ژرفاندیشیها باشند. بعضی از کارشناسان این جریان را با ورود رسانههای چاپی به زندگی روزمره مردم مقایسه میکنند که باعث میشد آنها به خاطر دسترسی به اخبار و گزارشهای مکتوب، احساس کنند که همهچیز را میدانند و با همین احساس دیگر چندان تمایلی به مداقه در موضوعی را نداشته باشند.
جاستین اسمیت با این استدلال تاکید میکند که این روند وابستگی و اعتیاد به اینترنت باعث شده است که امروزه کمتر احساس نیازی به مطالعه وجود داشته باشد و به این ترتیب عمق دانش و آگاهی افراد کمتر و کمتر شده و کتابها و کتابخانهها بیشتر نقش تزئینی پیدا کنند.