واکنشها به شکست در مقابل الجزایر در یک مسابقه تدارکاتی، آنقدر اغراقشده به نظر میرسند که انگار دنیا برای تیم ملی با این باخت به آخر رسیده و تیم ملی دیگر شانسی برای حضور در جام جهانی ندارد. ظاهرا بسیاری از تعقیبکنندگان فوتبال در ایران نمیدانند که اساسا کارکرد نبردهای تدارکاتی، نشان دادن ضعفهای تیم ملی و برجستهسازی آنهاست و باخت در چنین مسابقههایی هرگز نمیتواند یک فاجعه بزرگ تلقی شود. همین حالا هم تیم ملی عربستان در دیدارهای تدارکاتی آخرین اردوی خود شکست خورده و ناقوس مرگ در این کشور برای تیم ملی به صدا درنیامده است! البته که هواداران تیم ملی هم بیشتر از نتیجه، نگران «روند» رسیدن به این نتیجه هستند اما چطور میشود باور داشت که تغییر روی نیمکت تیم ملی، همه مشکلات را برطرف میکند؟ آیا اگر سرمربی برود و همه مدیران فدراسیون در سمتشان بمانند، مشکل برگزاری دیدارهای دوستانه حل خواهد شد؟
آیا همه ضعفهای ساختاری فوتبال ایران با این تغییر پوشش داده میشوند؟ رفتن به سراغ یک «مربی بزرگ» همیشه تصمیم خوبی است اما آیا آن مربی بزرگ، نباید حداقلهایی برای نتیجه گرفتن در فوتبال داشته باشد؟ این روزها زمزمههای زیادی در مورد بازگشت دوباره کیروش به فوتبال ایران به گوش میرسد و دوستان سرمربی سابق تیم ملی هم دائما خبرهایی در این مورد منتشر میکنند. کیروش به لحاظ فنی یکی از بهترین مربیان تیم ملی در همه ادوار به شمار میرود اما سؤال بزرگ اینجاست که آیا در شرایط فعلی، اساسا امکان کار کردن با این مربی برای برداشتن یک قدم رو به جلو وجود خواهد داشت؟
کارلوس کیروش بدون تردید در فهرست بزرگترین مربیانی قرار دارد که به فوتبال ایران قدم گذاشتهاند. یک تئوریسین دفاعی بیمانند که استاد چیدن تاکتیکها برای گل نخوردن در فوتبال و چهرهای بسیار توانمند برای انتخاب پازلهای تاکتیکی تدافعی بهحساب میآید. او ۸ سال در فوتبال ایران کار کرده و به شناخت کاملی از این فوتبال رسیده است. کیروش همچنین نخستین سرمربی تاریخ تیم ملی به شمار میرود که با این تیم در ۲ دوره مختلف جام جهانی حاضر بوده و نتایج نسبتا خوبی هم بهدست آورده است. خیلی از بازیکنان فعلی تیم نیز نخستین حضورشان در تیم ملی را در دوران کیروش تجربه کردند. نفراتی مثل سردار آزمون و مهدی طارمی نخستین بار زیرنظر این مربی به تیم ملی دعوت شدند.
همه این حقایق اما برای انتخاب «دوباره» این مربی برای هدایت تیم ملی کافی بهنظر نمیرسند. مرور ساده رفتارهای او در آخرین سالهای سرمربیگری تیم ملی، نشان میدهد که انتخاب مرد پرتغالی در این مقطع یک ریسک دیوانهوار برای این تیم خواهد بود. مردی مثل کیروش، به هیچ وجه شرایط فعلی تیم و نحوه اداره فدراسیون را برنمیتابد و سادهانگارانه است که تصور کنیم او با تشر زدن به فدراسیونیها، همه مشکلات را کنار خواهد زد. تیم کیروش برای حضور در جام جهانی روسیه، «۱۰ مسابقه» تدارکاتی برنامهریزیشده در تقویم داشت. چطور میتوان شرایط این تیم را با شرایط تیمی مقایسه کرد که در فاصله چند ماه به برگزاری جام جهانی، با همه تلاش و توان فقط موفق شده در یک مسابقه دوستانه حاضر شود؟ مشکلات مالی فدراسیون فوتبال نیز بسیار جدی بهنظر میرسند و کیروش هرگز مربی ارزانی نبوده است. او بارها نشان داده که این حجم از بینظمی را تحمل نمیکند و حتی درصورت بازگشت به فوتبال ایران، این احتمال وجود دارد که در واکنش به دستمزدهای معوقه، تیم ملی را قبل از رسیدن به جام جهانی رها کند.
او خط قرمزهای پرشماری در مربیگری دارد که فدراسیون فعلی از تک تکشان عبور کرده است. انتخاب دوباره کیروش، فقط تنشها را به اوج میرساند، چنددستگی را در فضای اطراف تیم ملی تقویت میکند، چالشهای بزرگی برای فدراسیون به وجود میآورد و همهچیز را به هم میریزد. حتی به فرض اینکه چنین مشکلاتی بر سر راه نباشند، نمیتوان مطمئن بود که کیروش با تیم ملی بهترین نتایج را در جام جهانی بهدست خواهد آورد. چرا که او بعد از ترک فوتبال ایران، در کلمبیا و مصر شکست خورده و هر دو موقعیت را با برکناری به پایان رسانده است.
شرایط تیم ملی اصلا «طبیعی» نیست و تا زمانی که این حقیقت درک نشود، چیزی در این تیم تغییر نخواهد کرد. کاش نهادهایی مثل وزارت ورزش که طبق شنیدهها بهدنبال بازگرداندن کیروش هستند، به جای احساس مسئولیت در تعیین سرمربی تیم ملی، بهدنبال فراهم آوردن امکانات اولیه و هماهنگی برگزاری دیدارهای دوستانه برای این تیم بودند. وضعیت امروز، حق تیمی نیست که در اوج اقتدار، خودش را به جام جهانی رسانده است. این حق تیمی نیست که توانست خودش را بهعنوان یکی از نخستین صعودکنندهها به جام جهانی قطر معرفی کند. امضای قرارداد دوباره با کیروش، بازی با سرنوشت تیم ملی خواهد بود. تیمی که در ماههای منتهی به جام جهانی به آرامش نیاز دارد اما با این کار، خودش را در معرض یک تنش پایانناپذیر خواهد دید.