به گزارش خبرگزاری فارس از تبریز- فرشید باغشمال: جهاد سازندگی از سال ۱۳۵۸ تا سال ۱۳۷۹ میداندار طرحهای عمرانی و خدماتی و حتی فرهنگی در مناطق محروم بود. ذات این نیرو چنانکه از نامش پیداست، کار عملیاتی و جهادی، به دور از قوانین دست و پاگیر اداری بود.
کار جهاد، وابسته به بودجه و مصوبه و ساعت اداری و ابلاغیه نبود. سر و سامان دادن به وضعیت راهها، ساخت مدرسه و مسجد و غسالخانه، ایجاد شبکه آب و برق و حتی حلوفصل اختلافات و کدورتهای روستائیان دوردست، عمده فعالیتهای شناخته شده نیروهای جهاد سازندگی بود.
البته این اقدامات جزو فعالیتهایی بود که جهاد در مورد جبهههای جنگ داشت. واحد پشتیبانی جنگ در تمام حوزههای ممکن مثل پلسازی، سنگرسازی، ایجاد خاکریز و جادهسازی، با جهاد سازندگی بود.
ماجرای تشکیل جهاد در آذربایجانشرقی و تبریز به تابستان ۱۳۵۸ باز میگردد. گفته میشود در تبریز نخستینبار «حجتالاسلام علیاکبر ناطق نوری» بود که طی یک جلسه خانگی در منزل شهید آیتالله قاضی از ضرورت راه افتادن کار جهاد در تبریز گفت، جلسهای که استاندار وقت نیز در آن حضور داشت.
اسکناس ۲۰۰ ریالی با طرحی از فعالیتهای جهاد سازندگی/ از سری اسکناسهای انقلابی/ چاپ شهریور ۶۱
متاسفانه انحلال شتابزده جهاد موجب شد اطلاعات منسجمی از نحوه شکلگیری و فعالیتهای آن نیروی مردمی در دسترس نباشد. اتفاقی که افتاد این بود که با حذف جهاد از سویی، چرخه پرورش «نیروی جهادی» تقریباً قطع شد و از سوی دیگر بسیاری از اسناد راهبردی آن نهاد پرتلاش، از بین رفت بهطوریکه امروز جز خاطرههای کمرنگ و نقلوقولهای پراکنده اطلاعات مدونی از آن سالها در دست نیست.
با این حال در این گزارش گوشه کوچکی از خاطرات جهادگران آذربایجانشرقی را در دهه ۶۰ است، گرد آوردهایم.
در جریان عملیات والفجر2 باید آب شُرب به منطقه میرسانیدم. اما ممکن نبود، راهکاری که به نظرم رسید، این بود که هندوانه را جایگزین آب کنم! هندوانهها را از تبریز به «بالگردهای شینوک» ارتش بستیم و تا عصر انتقال دادیم به منطقه!
جهاد، پُتک راههای بسته بود
ابوالفضل فرحبخش که در سالهای دهه ۶۰ مسوول ستاد پشتیبانی جهاد سازندگی تبریز بود با اشاره به حالوهوای جهادگران آن سالها تعریف میکند: روحیه جهاد سازندگی، طوری بود که اگر بولدوزر بدون راننده بود، خودمان بدون در نظر گرفتن موقعیت اداری پشت فرمان مینشستیم و راه را باز میکردیم. یک شب وقتی داشتیم از ممقان بر میگشتیم، در مسیر شهرستان خواجه، با راه بسته مواجه شدیم. برف سنگینی باریده بود و امکان وقوع حوادث خطرناک وجود داشت. بچهها تا صبح وارد کار شدند و هر طوری بود آن برف سنگین را جمعوجور کردند. هر جا جهاد بود، محال بود کار روی زمین بماند.
هِلیبُرد هندوانه از تبریز تا کردستان
وی، محرومیتزدایی در روستاها و پشتیبانی جنگ را دو دغدغه همزمان جهاد سازندگی توصیف میکند و میگوید: عملیات والفجر۲ که شروع شد، مصادف بود با گرمای مرداد. از منطقه خبر آوردند که رزمندهها در منطقه «حاج مهران» نیاز به آب دارند. آن موقع که مثل الان بطری آبمعدنی نبود. تنها فکری که به نظرم رسید این بود که هندوانه را جایگزین آب کنم! رفتم میدان صاحبالامر و هر چه هندوانه از جنوب آمده بود را خریدم و انتقال دادم به زمین چمن ارتش. هندوانهها را با تور بستیم به «بالگردهای شینوک» و تا عصر انتقال دادیم به منطقه، تا به این ترتیب قدری از تشنگی بچهها رفع شود.
جمعی از جهادگران آذربایجانشرقی/ اوایل دهه۶۰
میوهچینی برای جبههها
وی با ذکر خاطره دیگری از همدلی جهاد و مردم برای پشتیبانی از جبههها میگوید: در خیابان دارایی تبریز یک فرشفروشی بود. یک روز آمد و گفت، من در خوی باغی دارم و نذر کردم که باغ را به جبهه هدیه کنم. رفتم و باغ را دیدم. متوجه شدم که باغ خیلی وسیعتر از چیزی است که من فکرش را میکردم. تا چشم کار میکرد درختهای پرثمر دیده میشد. یک ماه طول کشید تا با ۵۰، ۶۰ نیروی جهادی، میوههای باغ را چیدیم و در چند نوبت، فرستادیم جبهه.
نام محمد فریادی برای پیشکسوتان جهاد، نامی آشنا و پرخاطره است. آقای فریادی، در سالهای دهه ۶۰ مسوضلعیول مرکز تحقیقات مهندسی جنگ جهاد سازندگی تبریز بود.
وی با بیان اینکه با اوجگیری جنگ، نقش کمیته فنی جهاد، اهمیت بیشتری مییافت، یادآور میشود: یکی از نیازهای اساسی و ضروری که به ما سپرده شده بود، سنگرسازی بود. سنگرهای پنجضلعی که از صفحات فلزی ساخته میشد، مقاومتر و ماندگارتر بود. 300 سنگر پنجضلعی به جهاد سفارش داده شده بود که باید یک ماهه، تکمیل و تحویل داده میشد. اما مشکل اینجا بود که ما آن تعداد نیروی جوشکار و تراشکار نداشتیم.
راهکاری که به نظرمان رسید این بود، فراخوان بدهیم و از مردم کمک بگیریم. به هر حال، بودند شماری از صنعتکاران که به دلایل مختلف نتوانسته بودند خودشان را به عنوان رزمنده به مناطق جبهه برسانند. این عزیزان قطعاً انگیزه کمک به جبههها را داشتند و ما میتوانستیم روی این موضوع، حساب کنیم. از طریق ادارهکل صنایع فراخوان دادیم. تعداد زیادی از جوشکاران و تراشکاران ماهر، به همراه تجهیزاتشان جمع شدند، لباس بسیجی پوشیدند و شروع به کار کردند. کار، سه شیفته ادامه داشت و در کمتر از یک ماه، سنگرها آماده شد.
جمعآوری کمکهای مردمی برای توزیع در جبههها توسط ستاد پشتیبانی جهاد سازندگی
برای ساخت سنگرهای پنجضلعی، طی فراخوانی، از جوشکاران و تراشکاران ماهر دعوت کردیم تا به همراه تجهیزاتشان جمع شوند. لباس بسیجی پوشیدند و شروع به کار کردند. کار، سه شیفته ادامه داشت و در کمتر از یک ماه، سنگرها آماده شد.
بچههای جهاد، از صفر شروع کردند
جهادگر دیگری که پای خاطراتش مینشینیم، «حسین مردانلو» مسوول تدارکات و لجستیک پشتیبانی جهاد سازندگی در سالهای دور است. مردانلو، با اشاره به اینکه اکثر بچههای جهاد، از صفر شروع کردند و به مرور به یک خودساختگی رسیدند، میگوید: من خودم در موقع ورود به جهاد، فرق لودر و گریدر و بولدزر را نمیدانستم! اما همافزایی و همتی که در کار بود، این ضعفها را پوشش میداد. بهطوریکه یکی از اولین کارهای جهاد، راهسازی در مسیر هوراند بود. مسیر خطرناکی که دو خودرو به زحمت میتوانست شانهبه شانه هم در آن حرکت کنند در کمترین زمان ساماندهی شد.
پخش فیلم در روستاهای دوردست
جهاد اگرچه بیشتر نقش خدماتی و پشتیبانی داشت اما از کار فرهنگی در نقاط دوردست غافل نبود.
مردانلو، تاکید میکند که کار جهاد، محدوده خاصی نداشت و بر حسب نیاز آنی یک منطقه، شکل میگرفت.
وی تعریف میکند: مثلاً ما در مقطعی احساس کردیم که روستاها در مورد مسائل جنگ و انقلاب نیاز به کار فرهنگی دارند. به این ترتیب، یکی از کارها این بود که شبانه به روستاها میرفتیم و با آپارات، پرده سفید و موتور برق، در یکی از مکانهای عمومی دِه، برای مردم فیلم پخش میکردیم. تجربه نشان داد که آن فیلمها چقدر در باور و شناخت مردم روستا تاثیرگذار بود.
ابتکار جهاد تبریز در زلزله رودبار
این نیروی جهادگر ادامه میدهد: ساعت اداری در جهاد معنی نداشت. کار تا وقتی که به نتیجه میرسید، باید ادامه مییافت. حتی تا نصفشب؛ بدون اینکه بحث اضافهکاری و حق ماموریت و مزایا و پاداش مطرح باشد. نمونه این فعالیتها زلزله سال ۶۹ رودبار بود. در گیر و دار بحثهای امدادی، جهاد تبریز، از اولین گروههایی بود که در منطقه حضور یافت و یک نانوایی سیار فعال کرد.
چپ و راست، جهاد را زدند
صحبتهای پایانی این جهادگر قدیمی را بهترین پایانبندی برای این گزارش مییابیم. آنجا که میگوید: جهاد، مظلوم واقع شد و قدر آن دانسته نشد. اعتبار جهاد در روستاها روزبهروز بیشتر میشد و انگار این محبوبیت، «قاتل جهاد» بود. راستوچپ دستبهدست هم دادند و جهاد را شهید کردند.
«دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی» (آذربایجانشرقی)، نگارنده را در دسترسی به محتوا و آرشیو آن سالها، یاری کردند که لازم است از این مجموعه قدردانی کنیم.
انتهای پیام/۶۰۰۳۲/س