فارس نوشت: چندی است که سالگرد شهادت سپهبد حاج قاسم سلیمانی را پشت سرگذاشتهایم اما قلب مردم ایران و جهان هنوز برای مالک اشتر زمان میتپد و انگار این داغ سرد شدنی نیست.
شهید حاج قاسم سلیمانی از زمانی که به عنوان دومین فرمانده سپاه قدس پاسداران انقلاب اسلامی منصوب شد در خارج از مرزهای ایران بدون وقفه برای حفظ امنیت و آرامش مردم کشورش مجاهدت میکرد، روایتهای مختلفی را راجع به این قهرمان فراموش نشدنی شنیده و خواهیم شنید، اما در این گزارش قصد داریم روایتهایی را از همرزمان فرمانده سپاه قدس فعلی برایتان روایت کنیم فردی که مورد اعتماد و همراه همیشگی سردار دلها بود.
فرمانده کنونی سپاه قدس کیست؟
سردار قاآنی در سال ۱۳۳۶ در مشهد متولد شد و بعد از تاسیس سپاه به این نهاد نظامی پیوست. او درباره پیوستنش به سپاه اینگونه گفته است: «زمان انقلاب جوان ۲۰ سالهای بودم و مثل بقیه مردم در آن حضور داشتم. پس از پیروزی انقلاب اسلامی طبعاً علاقهمند بودم در فضایی باشم و کارهایی انجام دهم که رابطه مستقیمی با انقلاب دارد، از اواخر سال ۵۸ بحث ورودم به سپاه مطرح شد.»
سردار قاآنی در جریان جنگ ایران و عراق، فرماندهی لشکر ۵ نصر و لشکر ۲۱ امام رضا (ع) را بر عهده داشت. در جریان درگیریهای کردستان، مدتی را در غرب کشور سپری کرد و تا سال ۵۹ با نیروهای سپاه پاسداران در این منطقه همکاری داشت. او سال ۸۵ معاون اطلاعات ستاد مشترک سپاه شد و مدتی بعد جانشین فرمانده سپاه قدس شد.
سکانس اول: روایت فرمانده تخریب لشکر۲۱ امام رضا(ع)
جانباز علیرضا یوسفی بایگی، فرمانده تخریب لشکر ۲۱ امام رضا(ع) از همرزمان جنگ تحمیلی سردار قاآنی است که دقایقی را با او گفتوگو نشستم.
ابتدا میخواهم راجع به اولین آشنایی با سردار قاآنی برایم توضیح دهد که میگوید: سردار اصالتا مشهدی هستند و برای اولین بار در سال ۶۱ ایشان را دیدم، منزل سردار در آن زمان میدان شهدا بود که بنده به آنجا رفتوآمد داشتم، پدر ایشان فوت کرده بود و با مادرشان زندگی میکردند.
میپرسم خصوصیات بارز سردار قاآنی در زمان هشت سال جنگ تحمیلی چه بود که پاسخ میدهد: یکی از خصوصیات عموم فرماندهان ما در دفاع مقدس، شجاعت آنها بود که سردار قاآنی یکی از فرماندهان بسیار شجاع بودند، در اصول نظامیگری فرمانده لشکر باید چیزی حدود ۱۵ الی۲۰ کیلومتر در پشت خط باشد ولی سردار شب عملیات کربلای چهار، کربلای پنج و سایر عملیاتها در کنار رزمندگان خطشکن بودند که این نشاندهنده شجاعت ایشان است.
او ادامه میدهد: اینطور نبود که در سنگر محکم بتنی بنشیند و فقط دستور پیشروی بدهد، ایشان فرماندهای بود که میرفت جلو بعد دستور حرکت میداد. شب عملیات کربلای چهار و شب عملیات کربلای پنج دشمن بعثی به شدت بر روی خط ما آتش میریخت و ما در زیر هجمه سنگین آتش دشمن بودیم ولی فرمانده لشکر در کنار نیروهای بسیجی حضور داشت، بچههای بسیجی نیروی تکور یعنی نیروی تکتیرانداز که پایینترین سطح مسؤولیتی در گردان است با فرمانده لشکر در کنار هم بودند این خیلی در مدیریت صحنه و در روحیه رزمنده مؤثر بود.
اینکه رزمنده احساس نکند که حالا فرماندهاش در سنگر بتنی محکم نشسته و او اینجا در زیر آتش دشمن است گرچه برای بسیجیهای ما این چیزها خیلی مهم نبود چون آمده بودند برای خدا مجاهدت کنند و کسی که برای خدا کار میکند برایش مهم نیست چه کسی در کنارش است و چه میکند ولی به هرحال از آن جهت که ما انسانیم و یکسری عواطف و احساسات در ما مؤثر است بسیجی ما میدید که فرمانده لشکر در کنارش است و انگیزهاش برای دفاع از کشور بیشتر میشد.
صمیمیت سردار قاآنی بین سربازان زبانزد بود
این جانباز جنگ تحمیلی متذکر میشود: دومین خصوصیت بارز سردار قاآنی داشت صمیمیتش با نیروهای تحتامر بود، بچههای لشکر ۲۱ امام رضا(ع) با سردار یک صمیمیت و یک علقه خاصی داشتند که آن بحث فرمانده و نیرو و سلسله مراتب اصلا در آن نبود، ضمن اینکه ایشان در جایگاه فرمانده لشکری بودند و بقیه تحت امر بودند، سلسله مراتب دستورات و همه اینها به قوت خود بود و رعایت میشد ولی آن حس برادری، صمیمیت، اخوت گرمی که در سردار قاآنی و بچهها بود حتی در بقیه یگانها زبانزد بود، به عنوان مثال میگفتند فرمانده لشکر امام رضا(ع) سر همان سفرهای مینشیند و غذا میخورد که همه بسیجیهای یگان مانند دژبان دم در، فرمانده گردان و بسیجی تخریبچی مینشیند، اصلا فضا، اتاق و سنگر متفاوتی نداشت گرچه در جای خودش که میخواست کار انجام بدهد، جلسه بگذارد، هماهنگی و بررسی طرحهای عملیات و غیره قطعا اتاق عملیات داشتیم ولی در مراودات عمومی مانند نمازخواندن و غذاخوردن در کنار بچهها بود به نحوی که خیلی از بچهها را به اسم میشناخت.
او یادآور میشود: چند روز پیش یکی از برادران به من گفت: «چهار یا پنج سال پیش سردار قاآنی را در حرم رضوی دیدم من را بغل کرد و برایم جالب بود که هنوز نام من را یادش بود و به همان اسم صدایم میزد و میگفت چهطوری حسینجان» اول شما باید جایگاه فرمانده لشکر را بدانید تا متوجه شوید این صمیمیت چه معنایی دارد.
تا کارد به استخوان نمیرسید عصبانی نمیشد
میپرسم آیا در زمان جنگ پیش آمده بود که بر سر اختلاف نظرهایی با سردار قاآنی به مشکل بخورید؟ که توضیح میدهد: بله، به هرحال جنگ بود یک کار بسیار بزرگی در مقابل دشمنی که از همه امکانات مادی تسلیحاتی و تجهیزاتی آن دوران برخوردار بود و اینطرف هم ما جمعی که از امکانات تسلیحاتی و تجهیزاتی کمی برخوردار بودیم، قطعا ما میخواستیم با تدابیرمان، با تلاشمان، با کوششمان اینها را جبران کنیم و اینکارها را هم میکردیم و برای همین پیروز شدیم، طبیعی است که اختلافنظر و برخورد داشته باشیم و اینطور نبود که نداشته باشیم اما ایشان از آن فرماندهانی بودند که در بحث کظم غیظ تبحر داشتند، خیلی دیر عصبانی میشدند و دیر برخورد میکرند و به قول امروزیها تا کارد به استخوان نمیرسید عصبانی نمیشد.
یوسفی بایگی میافزاید: سردار قاآنی عموماً با رأفت، توجیه، صحبت و مشکلات را حل میکرد، یک وقتی ما مأموریتی در جاده خندق داشتیم «در جزایر مجنون جایی بود که به آن جاده خندق میگفتیم» که آن مأموریت مشکلاتی داشت و بنده که آدم کمصبری بودم یکلحظه خطاب به ایشان با تندی گفتم این چیزی که شما به من داری میگویی اینکار را انجام بده میدانی چیست؟ ایشان فرمانده لشکر بود و من نیروی ایشان اما سردار خیلی بزرگوارانه و کریمانه گفتند که من میآیم در آنجا تا ببینم که وضعیت به چه صورت است، تا بتوانیم مشکل را حل کنیم. در صورتی که میتوانست بگوید تو مسؤول اینکار هستی و نباید کوتاهی کنی، برو کنار تا یک نفر دیگر جای تو بایستد، اما سردار به بهترین شکل ممکن با نیروهایش رفتار میکرد.
درباره مدیریت جنگی، فرماندهی و هدایت نیروها توسط سردار قاآنی میپرسم که میگوید: چون ایشان کسی نبود که در اتاقش بنشیند و از دور مدیریت و هدایت کند، خودش در صحنههای درگیری و عملیات حضور داشت از قدرت مدیریت بالایی برخوردار بود، صحنه را میدید و با توجه به تجربیاتی که از قبل داشت تصمیم میگرفت، در نتیجه تدابیر بسیار خوبی هم میاندیشید.
سکانس دوم: روایت دیدهبان لشکر ۲۱ امام رضا (ع)
گفتوگویم با این جانباز ۷۰درصدی جنگ تحمیلی که چشمانش شاهد زنده خاطرات جنگ هستند تمام میشود، دقایقی با عباس طاهرانپور، دیدبان واحد ادوات لشکر ۲۱ امام رضا(ع) به گفتوگو مینشینم.
او با نقل خاطرهای بیان میکند: بعد از عملیات والفجر هشت در منطقه فاو بودیم، فکر میکنم عید سال ۶۵ بود. چهارم عید بود که عراق پاتک شدیدی زد، از شب تا صبح بر روی ما آتش میریخت، فکر میکنم در هر ده متر مربع حداقل ده گلوله از انواع مختلف خورده بود خلاصه آتش خیلی سنگینی بود. به هر حال تا صبح دوام آوردیم اگر چه خیلی از بچهها هم شهید و مجروح شدند، هنوز هوا کامل روشن نشده بود که منطقه آرام شد همه میگفتند عراق آتشباران را قطع کرده تا حمله کند و دقیقا همین هم شد، با روشن شدن هوا عراق با تمام امکاناتش به سمت خط حرکت کرد.
این رزمنده دفاع مقدس ادامه میدهد: ستونی از تانکها مقابل ما بودند بنده به اتفاق حاج عبدالله عزیزی و منصور کوچک پور دیدهبان خط بودیم. سریع موضوع را به فرمانده گزارش کردیم با هماهنگی دوستان و بچههای دلیر ادوات و توپخانه یک خط آتش خیلی سوزان مقابل تانکها ایجاد کردیم برادر عماد الدین فرمانده گردان همش میگفت مهمات نداریم باید دوام بیارید تا مهمات برسد ولی واقعا وقت صرفه جویی نبود و اگر کوتاه میآمدیم عراقیها به خط میرسیدند.
طاهریانپور تصریح میکند: به هر حال توانستیم در مقابل دشمن مقاوت کنیم ولی واقعا دیگر نه توان تسلیحاتی داشتیم و نه توان جسمی زیرا تقریباً ۲۴ ساعت حتی بیشتر هم نخوابیده بودیم، عراقیها با تانک انقدر به خاکریز ما شلیک کرده بودند که دیگر از خاکریز خبری نبود و تقریباً هموار شده بود، عراقیها به کندی در حال پیشروی بودند و ما هم به سختی مقابل آنها ایستاده بودیم شاید احساس شکست بر ما غلبه کرده بود داشتیم به فرماندهان از طریق بی سیم گزارش لحظهای میدادیم تا اینکه برادر عماد ما را خوشحال کرد و گفت اگر تا نیم ساعت دیگر خط را نگه دارید مشکل حل میشود و ما امیدوار شدیم.
او که گویی خاطرات جنگ برایش تداعی شده است، اضافه میکند:همزمان با پیشروی عراقیها به جلو میکشیدیم، در عین ناامیدی برادر عماد الدین تماس گرفت و گفت الان موقع تحقق خبر خوب اوست، دستور داد کلا هیچ گلوله روی عراقیها نریزیم، ما تعجب کردیم! و گفتیم شاید قرار است خط را تحویل عراقیها بدهیم منطقه در سکوت از طرف ایران فرو رفت و فقط عراقیها بودند که شلیک میکردند، ناگهان غرش عجیبی به صدا درآمد به آسمان نگاه کردیم دیدیم چند هواپیما روی آسمان هستند کمی که دقت کردیم دیدیم خودی هستند.
این رزمنده دفاع مقدس اظهار میکند: جای شما خالی، خلبانان تیز پرواز نیروی هوایی به مدد ما آمده بودند، چنان بر صفوف به هم فشرده تانکها حمله کردند که در اولین حمله شاید ۱۰ تا ۱۵ تانک را زدند. هواپیماها یکی پس از دیگری به صفوف دشمن حمله میکردند تا جاییکه شاید در یک محور ۱۰ تا ۲۰ کیلومتری هیچ تانکی در حال حرکت دیده نمیشد عراقیها به شدت در حال فرار و عقب نشینی بودند و تانکها و نفربرهای آنان نیز در حال فرار؛ به هر حال با رشادت رزمندگان عزیز و خلبانان جسور نیروی هوایی پاتک دشمن خنثی شد.
طاهریان پور با اشاره به اینکه تعدادی از عراقیها را اسیر کردیم، گفت: «فرماندهان عراقی به آنها گفته بودند که شب گذشته آنقدر آتش روی مواضع ایران ریختهایم که حتی یک ایرانی هم زنده نمانده، شما فقط به خط بزنید و تعدادی از ایرانیها که احتمالا زخمی هستد را تیر خلاص بزنید و خودتان را به فاو برسانید، ولی وقتی که به خط ایران نزدیک شدیم تعجب کردیم که این همه مقاومت ایرانیها چگونه ممکن است و زمانی که هواپیماهای ایرانی آمدند همه روحیهمان را از دست دادیم و الان هم که اسیر شما هستیم».
مدیریت و هماهنگی در پشت خط جبهه
او در پایان خاطرنشان کرد: در آن روز اولین فرماندهی که به خط آمد سردار اسماعیل قاآنی بود که بعدا متوجه شدیم ایشان در پشت خط این هماهنگی را با نیروی هوایی انجام داده بودند و البته که چه فکر بکری بود.
بعد از اتمام گفتوگو با همرزمان جنگ تحمیلی سردار قاآنی به این فکر میکنم که شبها و روزهای زیادی سپری خواهد شد اما تاریخ هیچ وقت یاد و خاطره سردار دلها را فراموش نخواهد کرد، اما وجود سردار قاآنی؛ یار همیشگی حاج قاسم قلبهایمان را تسلی میدهد که تا گرفتن انتقام سخت و فتح قدس، عَلَم کمک به مظلومان را بر دوش حفظ کنیم.