خبرگزاری فارس استان کردستان/شیرین مرادی؛ داستانهای شرقی همیشه نوید گذر از تاریکی و رسیدن روزهای خوب را میدهند. افسانههایی جذاب مانند ققنوس، سالهاست که همچون لالایی شیرین گوشهای فرزندان این سرزمین را نوازش میدهد و مشق تدریس کلاسهای ادبیات شده تا این باور را در اذهان جا بیندازند که امید همیشه هست.
در این دست از داستانها همیشه جایی برای یک قهرمان وجود دارد، قهرمانی که می آید و افسانهای را تبدیل به واقعیت می کند؛ در همین نزدیکی ما هستند کسانی که ققنوسوار از خاکستر مرده خویش پر کشیده و به آغوش زندگی بازگشتند.
آقای کریمی قصه ما، یکی از همین انسانهای برخاسته از خاکستر است، دبیر ریاضی که بعد از 15 سال گرفتاری در دام اعتیاد با تلاش توانسته از قفس اعتیاد رهایی یابد و امروز به فکر پیاده کردن برنامههای بزرگ برای نجات هم نوعانش از دام اعتیاد است.
کریمی که زاده نخستین روز بهار است روایت زندگی پر فراز و نشیبش را اینگونه برایم نقل میکند زندگی که به قول خودش به خاطر برداشتن یک پازل اشتباه به تباهی کشیده شد.
گاهی توپ توپ و گاهی از خماری لول میشدم جوانی ام را پای منقل مواد سنتی دود کردم یا مواد صنعتی به تاراج برد خوب نمیدانم اما از مسیری که انتخاب کردم سخت پشیمانم.
اگر به آن روزها برگردم هرگز حاضر نیستم راهی را که رفتم تکرار کنم و به خودم اجازه نمیدهم حتی یک پازل از زندگیم را اشتباه بردارم.
در کنار استعداد زیادی که در زمینه تحصیل داشتم جزو ورزشکاران مطرح در رشته فوتبال بودم تا جایکه در مقابل بازیکنان قدری همچون خداد عزیزی، کریمی و غیره فوتبال بازی کردهام؛ اما چه سود از روزی که به این مصیبت گرفتار شدم خود را از خیلی از بزرگانی که در هیئت های ورزشی و غیره می شناختند مخفی کردهام.
از عرش به فرش افتادن
یک تصمیم غلط یکی از پازلهای زندگیام را اشتباه گذاشتم و همین اشتباه من را از عرش به فرش انداخت اگر درست انتخاب میکردم در این منجلاب نمیافتادم.
میدانم که کجا بودم به کجا رسیدم اینکه کدام قدم را اشتباه گذاشتم؛ کاملا برایم مشخص است و قطعا مسیری را که رفتم و برگشتم تکرار نخواهم کرد و سعی خواهم کرد از این ببعد پازل های زندگیم را درست بردارم گفتن یک بله اشتباه زندگیام را به تباهی کشاند.
دو راهی سخت انتخاب
پدرم در روستا دفترخانه ثبت ازدواج و طلاق داشت و من هم در مریوان دبیر ریاضی بودم، پدرم سواد خواندن و نوشتن نداشت به همین خاطر به عنوان دفتریار کارهای دفترخانه پدر را هم انجام میدادم.
مشغله کاری زیاد بود، نمیشد هر روز مسیر شهر به روستا را طی کنم به همین خاطر هر زمان که به روستا مراجعه می کردم کارهای بر زمین مانده را انجام میدادم.
این روال چند سالی طول کشید خسته شده بودم، کار دفترخانه روز به روز زیاد و زیادتر می شد، حتی بنا به دلایلی موارد ازدواج و طلاق که در سایر دفاتر و روستاها صورت میگرفت را من در دفترخانه پدرم ثبت میکردم.
آن روزها مثل الان نبود که همه چیز سیستمی باشد کلی زمان باید صرف ثبت یک واقعه طلاق و یا ازدواج می.کردم، هرچه جلوتر می رفتیم بار مسولیتم بیشتر می.شد و انجام همزمان کار معلمی و دفترداری برایم ممکن نبود.
با این وجود هر دو را با تحمیل فشار مضاعف بر خودم انجام میدادم تا اینکه مدیرکل ثبت احوال وقت من را به محل کارشان احضار کرد و گفت بین معلمی و کار دفتریاری باید یکی را انتخاب بکنی تا بتوانیم تو را به عنوان دفتریار رسما معرفی کنیم و یا برای پدرت یک دفتریار پیدا کنی موضوعی که تقریبا در آن شرایط برایمان ممکن نبود.
انتخاب سخت
باید بین کمک به پدر و ادامه طریقی که عاشقانه دوستش داشتم یکی را انتخاب میکردم، تدریس و نفس کشیدن در کنار دانش آموزان برایم حکم حیات را داشت اما پدر را هم نمیشد به آمان خدا رها کنم.
تصمیم سختی بود بین دوراهی مانده بودم، باید در میان دو خواسته قلبی یعنی عشق به تدریس و حضور در کلاس و درس و خدمت به پدر کهنسالی که سالها برایم تلاش کرده بود یکی را انتخاب میکردم و قید دیگری را میزدم.
کار در کنار پدر را انتخاب کردم و به این ترتیب سال 72 برای همیشه با دانش آموزان و مدرسه خداحافظی و راهی دفترخانه پدرم شدم روز چه عرض کنم، ماههای اول برایم بسیار سخت و سنگین بود ثانیههای زندگیام به خاطراتی گره خورده بود که در کلاس و مدرسه رقم خورده و به هیچ وجه محو کردن آنها در زندگی برایم ممکن نبود.
مدتها مانند قایق سرگردان روی دریا در بین جزر و مد خواستههای قلبیام دنبال ساحل آرام میگشتم تا اینکه بلاخره با شرایط خو گرفتم و قطار زندگیم را بر ریلهای جدیدی که انتخاب کرده بودم استوار ساختم.
سرگرم ثبت شیرین و تلخ.ترین اتفاقات زندگی مردمانی شدم که هر روزه به دفترخانه پدرم مراجعه میکردند، تا اینکه دست خزان پدرم را با خود برد و من ماندم دفترخانهای که باید بدون حضور پدر اداره میکردم.
با وجود اینکه درس طلبگی نخوانده بودم اما بنا به مصلحت اداره دفترخانه ثبت و ازدواج پدرم به من واگذار شد من هم که امیدی به بازگشت به بدنه آموزش و پرورش نداشتم و دفترخانه الان تنها منبع کسب درآمد خود و خانوادهام بود کار را ادامه دادم.
یک اشتباه
ثبت ازدواج یک زوج جوان و دردسرهایی که مسیر زندگی من را به طور کامل عوض کرد و به معنای واقعی به خاک سیاه نشاند.
نکاح زوج جوان در جای دیگری جاری شده بود و برای ثبت ازدواج خود مثل خیلی کیسهای دیگر به دفترخانه ما آمدند، شناسنامه کارت ملی حتی آزمایش خون و همه چیز انجام شد.
مثل مابقی موارد کارها را انجام دادم غافل از اینکه برادر دوقلو خود را به جای برادرش که خارج از کشور است، قالب کرده و به این ترتیب همه را دور زده است.
موضوعی که حتی در زمان انجام آزمایش اعتیاد و خون برای دستگاه متولی معلوم نشد، اما سر آخر همه کاسه کوزههای آن سر من بدبخت شکسته شد.
کار بیخ گرفته بود، آش نخورده و دهن سوخته که حتی بابت جاری شدن نکاح یک ریال پول دریافت نکرده بودم، به خاطر این اشتباه پایم به دادگاه و کلانتری باز شد.
اشتباه کرده بودم، اشتباهی که فقط خدا میداند هیچ تقصری در آن نداشتم، ولی چون ازدواج را من ثبت کرده بودم باید تاوان این خطا را پس می دادم به دادگاه روحانیون در همدان معرفیم کردند و براساس حکم قاضی به 21 سال حبس محکوم شدم.
برای نجات از وضعیتی که به دلیل ناآگاهی گرفتارش شده بودم با وکیلی صحبت کردم، اینکه ثابت کنم روحانی نیستم تنها راهکار برای شکستن این حکم بود.
بعد از شکستن حکم دادگاه بعدی این بار در دادگاه سنندج برایم تشکیل شد و مرا به 10 سال حبس محکوم کردند و به دلیل اینکه هیچ سابقه کیفری نداشتم و از سوی دیگر به واسطه خوش رفتاری و آموزش ریاضی به افرادی که دوست داشتن ادامه تحصیل بدهند حکم ما به 5 سال کاهش یافت.
بعد از 3.5 سال آزاد شدم، حکم 10 سال ممنوعیت از کار به عنوان سرپرست دفترخانه هم به پایان رسیده است.
دام 15 ساله
نخستین تجربه مصرف مواد مخدر مربوط به سال 87 است، آغازی که با تریاک شروع شد و رفته رفته به شیشه و سایر مواد صنعتی هم کشیده شد.
به خاطر مشکلاتی که در عرصه کار و زندگی برایم پیش آمده بود آنقدر به هم ریخته بودم که برای فرار از آن شرایط خود را از چاله به چاه انداختم.
برادری بزرگتر از خودم داشتم که همیشه بساط و منقل تریاک پهن بود، نه اینکه بگویم به زور مرا به سمت این بدبختی حول داد نه، خودم خواستم و به معنای تمام بدبخت شدم.
همیشه نخستین تجربه برای انسان لذتبخش است، مصرف نخست برای من لبه پرتگاهی بود که به دره عمیق تباهی پرتم کرد.
اگرچه هرگز در طول مصرف به خودم اجازه ندادم جلوی تک فرزند و همسرم مواد مصرف کنم اما خیلی زودتر از آن که فکرش را بکنم همسرم متوجه بدبختی که برای خودم درست کرده بودم شد.
انکارهای من فایده نداشت، با وجود اینکه مواد را می بلعیدم اما این موضوعی نبود که بتوانم از شریک زندگیم مخفی کنم ادامه زندگی در چنین شرایطی برای همسرم ممکن نبود بلاخره کانون گرم خانوادگیام از هم پاشید.
مصرف مواد صنعتی تیر خلاص به زندگی
یادآوری روزهای تلخ گرفتار شدن در دام اعتیاد از هم پاشیدگی کانون زندگی برای او که عمری را در مسیر تعلیم و تعلم دانش آموزان تلاش کرده و به بدترین الگوی تربیتی برای تک فرزندش تبدیل شده بود کمی بی تابش میکنم دقایقی در خاطرات دور و نزدیک اش غرق می شود و باز هم خود اوست که سکوت را میشکند ادامه میدهد روز عاشورای محرم سال 92 بود که به دلیل تصادف از ناحیه هر دو پا دچار شکستگی شدم.
شکستی استخوان رانم خیلی شدید بود و پزشک تجویز کرد که حتما باید مفصل مصنوعی برایم کار بگذارند، اما به دلیل وزن بالایی که داشتم تقریبا این کار ممکن نبود.
هر کاری برای پایین آوردن وزنم کردم از تجویز پزشک تغذیه گرفته تا مصرف داروهایی که در ماهواره و شبکه های مجازی تبلیغ اش می شد اما خبری از کاهش وزن نبود.
دوست داشتم به راحتی و خیلی سریع وزنم را پایین بیاورم حوصله پیاده روی و کوهپیمایی نداشتم، با عصا راه می رفتم هر آن ممکن بود به خاطر داشتن 120 کیلو وزن برای همیشه از راه رفتن محروم بشوم، به هر دری زده بودم، ولی هیچ نتیجه ای عایدم نشده بود، تا اینکه به پیشنهاد برادرم برای کم کردن وزن به دام مصرف مواد مخدر از نوعی صنعتی آن افتادم.
اگر چه مصرف شیشه وزنم را از آنچه که فکرش را می کردم پایین تر آورد ولی کاملا زندگیم را نابود کرد تا اینکه به کمک متولیان مرکز جمع آوری متکدیان شهرداری سنندج بدون هیچ دارویی بعد از چندین سال اعتیاد توانستم پاکیم را بدست بیاورم.
تلخترین خاطره
حضور در دفترخانه و دادن وکالت بلاعزل طلاق به همسرم تلخ ترین ثانیه عمرم بود خاطره تلخی که هرگز فراموش نمیکنم، به شدت دلتنگ فرزندم و مادرش هستم، فرزندی که با وجود داشتن پدری با این همه مشکل و گرفتار شدن در دام اعتیاد توانسته به عنوان انسانی کاملا موفق در عرصه علم و ورزش به عنوان کمک مربی تیم ملی کشتی ایران افتخارآفرین باشد.
رویش دوباره
به اوضاع خیلی بدی گرفتار شده بودم، تا اینکه با کمک عزیزان این مرکز از گوشه خیابان جمعم کردند. سابقه ترک اعتیاد نداشتهام حتی زمانی که به زندان افتادم هرجور بود مواد مصرف میکردم، حتی برای یک روز در کمپ ترک اعتیاد نخوابیدهام و احساس میکنم اگر به صورت فعلی اعتیادم را درمان نمیکردم هرگز موفق نمیشدم.
بزرگترین آرزو
ارتباطی با خانوادهام ندارم در بدترین وضعیت من را دیدن و مجبور به ترک کردنم شدن، من هم جای آنها بودم همین کار را میکردم الان که سلامتیم را بازیافتهام خبر ندارند فکر میکنم برای اثبات خودم نیاز به زمان بیشتری دارم
زندگی موفق
همسر سابقم با پسرم زندگی میکند و خوشبختانه پسرم از افراد موفق در عرصه علم و ورزش است و توانسته عناوین برتری خوبی را هم در سایه تلاش خود بدست آورد نمیخواهم به خاطر خودم آسایش آنها را برهم بزنم.
قبل از اینکه به سراغ آنها بروم دفترخانه ثبت و ازدواج را با کمک عزیزانی که در مرکز جمع آوری متکدیان شهرداری هستند راه اندازی میکنم و از افرادی که همچون خودم لطمه خورده از آسیبهای اجتماعی بوده و بهبود پیدا کرده اند به عنوان نیروی کار استفاده میکنم.
و اما...
اگرچه آمار دقیقی از تعداد معتادین در استان به صورت رسمی ارائه نمیشود اما براساس آنچه از سوی سوی برخی متولیان امر مطرح میشود ۴۰ هزار معتاد در استان کردستان وجود دارد.
بسیاری از این معتادین در شرایط بحرانی قرار گرفته و دیگر امکان بازگشت آنان به شرایط عادی وجود ندارد، به همین خاطر باید آنان را در مکانی اسکان داد تا تأثیرات مخرب ناشی از حضورشان گریبانگیر دیگر افراد جامعه نشود.
تلاش برای بازگرداندن این افراد به شرایط نرمال بسیار هزینهبردار بوده و بسیاری از آنان به دلیل نداشتن خانواده و یا ترد شدن از سوی خانواده تنها و بدون هیچ گونه سرمایهای هستند و هزینههایشان را به جامعه تحمیل میکنند.
«درمان» این افراد نیازمند یک پکیج جامع است، هر چند در شرایط کنونی در زمینه مبارزه با مواد مخدر یک مدیریت بحران وجود دارد، اما با شکلگیری یک چرخه ممتد ورود و خروج معتادین به بحث ترک و کمپها به شیوه کنونی اتلاف انرژی و هزینه است.
متولیان مبارزه با مواد مخدر در حوزههای مختلف پیشگیری، مبارزه و درمان باید در قالب یک برنامه جامع جلو بروند و زمینه ریشهکن شدن اعتیاد را فراهم سازند.
بهرهگیری از ظرفیت همه رسانهها در بحث آگاهسازی و فرهنگسازی اجتماعی کردن مقابله با اعتیاد از دیگر نکات مهمی است که باید مد نظر قرار گیرد موضوعی که در استان کمتر مورد توجه قرار گرفته و یا صرفا از یک رسانه بهرهگیری میشود.
انتهای پیام/۲۳۳۰/۷۱