خبرگزاری فارس - همدان: سیده فریده حسینیفرزام؛ سالهاست که در حوزه تئاتر قلم میزنم، جشنوارههای زیادی دیدهام و نمایشهای زیادی تماشا کردهام، در مصاحبههایم هم قلمم با فکر و کار هنرمندان پیوند خورده، اما هر چه میگذشت ندایی در درونم میگفت هنوز پرونده کاریات تکمیل نشده! باید قلمت را بچرخانی و از «پیر تئاتر همدان» بگویی.
راستش چندباری هم تلاش کردم اما به هر دلیلی قرار برقرار نمیشد، یا من وقت نمیکردم یا او فرصت نداشت، گاه کسالتهای استاد مانع کار بود و گاه فراموشی و تداخل کاری من.
به هر دلیل مدتها گذشت و بالاخره وقت و بخت یار شد و مهمان خانه پدر تئاتر شهرمان شدم. شماره را گرفتم انتظار داشتم خودش پاسخ دهد اما همسرش جواب داد، بعد از احوالپرسی و هماهنگی مصاحبه با روی خوش و صدای پرمهرش خواسته مرا اجابت کرد و با در اختیار گذاشتن آدرس منزل، قرار ما شد ساعت ۱۱ صبح فردای آن روز.
استاد نصرالله عبادی؛ پیرمرد باصفای تئاتر همدان که هنوز ته لهجه همدانی و صحبتهای نه به عامیانه بلکه کتابیاش تو را به نمایشهای قدیمی میبرد همان که غرق در نقش میشد و تمام تلاشش را برای رضایت مخاطب به کار میگرفت.
پدر تئاتر همدان آنگاه که خود را با خنده دردانه «حسن کبابی» خطاب میکند، میدانم که تاثیری از دردانه بودن نگرفته است، خاک صحنه خورده و برای واو به واو هنرش روزها و شبهای زیادی را صرف آموختن کرده است.
شاید باورتان نشود اما برای اولین بار در طول عمر خبریام عصر روز قبل مصاحبه برای یافتن آدرس منزل استاد راهی محله آنها شدم تا فردا بدون مشکل و سر ساعت پای قرارمان باشم تا مبادا این دو پیشکسوت را چشمانتظار بگذارم.
خداخدا میکردم وضعیت جسمانی استاد برای گفت و شنود یاری کند، چند دقیقه مانده به موعد، زنگ در را زدم و همسر استاد به داخل دعوتم کرد، وقتی وارد شدم در همان احوالپرسی اول متوجه سنگینی گوش استاد شدم پس باید بلند صحبت میکردم، بدون درنگ باب گفتوگو آغاز شد.
از حال و روز این روزهایش پرسیدم، پاسخ داد: تقریبا حدود هفت هشت سالی است توانایی رفتن به شهرستانها یا داوری کردن و دیدن کار بچهها را ندارم، اما خوشحالم خدا کمک کرد کارهای من باعث شد انجمنهای تئاتر در تمام شهرستانهای همدان دایر شوند و فعالیت کنند، آن موقع جشنوارههایی را برای کودکان برگزار کردیم که میتوانم ادعا کنم مرکز، جشنوارههای تئاتر کودک را با دیدن جشنواره ما برگزار کرد که الان چندمین سال اجرای آن است.
در پاسخ به اینکه از چه سالی کار هنری خود را شروع کردید گفت: از سال ۱۳۲۴ که دبیرستان میرفتم انجمنهای ادبی برقرار بود، یکی از علاقمندیهای من این بود به انجمن نمایش بروم.
مرحوم سیفالله گلپریان دبیر نقاشی ما بود که فلوت را عالی مینواخت و مسئول انجمن نمایش هم بود که با ایشان شروع به کار کردم و علاقه باعث شد نمایش را ادامه دهم.
در مدرسه کار نمایشی نداشتیم به طور کلی انجمن ادبی داشتیم با مشاعره و کارهای ادبیاتی که مرا شیفته خود کرد اما تماشاخانه آن دوران نیز فعال بود.
وقتی از استاد پرسیدم اولین بازی تئاتری خودش را یادش هست لبخندی زد و گفت: بله اولین بازیام در نمایش «فارسی شکر است» بود، من در آن نمایش نقش برجستهای داشتم.
در طول مصاحبه استاد با وجود کمشنوایی، با سعه صدر پاسخگوی سوالاتم بود که نشانی از اخلاق و منش این بزرگمرد هنر داشت، وقتی گفتم شما معروف به استاد اخلاق هستید و چقدر اخلاق در هنر تئاتر موثر است همراه با تایید همسرشان، با خنده گفت: اختیار دارید؛ اخلاق بینهایت در نمایش موثر است و اخلاق سبب رشد در تئاتر است، پس تعامل با هنرمندان و هنرپیشهها و در برخورد با تماشاچیان نیازمند یک اخلاق خوش است.
من در دوران بازی بعد از هر نمایشی به میان تماشاچیان میرفتم و راجع به کار خودم با آنها تعامل داشتم و انتقادات آنها را با خوشرویی میپذیرفتم؛ همیشه هم حق را به تماشاچی میدادم.
پرسیدم نسل کنونی تئاتر را چگونه ارزیابی میکنید که عنوان کرد: بعضی خودخواهیها، کژاندیشیها و شناخت کم هنر باعث شده وضعیت به گونه دیگری باشد در حالی که در آن زمان چنین چیزی نداشتیم.
استاد با گریز به گذشته سری تکان داد و با خندهای شیرین ادامه داد: در دوران فعالیت هنریام، حتی اگر کارگردان دیر میآمد، جریمه نقدی میشد که او هم با میل و رغبت آن را پرداخت میکرد چون بین ما قانون حاکم بود، با همان جریمه برای بچهها خوراکی میخریدیم، یادش بخیر.
وقتشناسی یکی از عوامل عمده پیشرفت در تئاتر است، وقتی به موقع سر کار حاضر میشدیم تمرین به موقع انجام میشد، گفتهها موثر بود و حرفشنوی داشتند.
استاد با هیجان خاصی از تغییر مکان تماشاخانههای همدان و فعالیتهایش گفت و من غرق در افکارم او را تحسین میکردم که با گذشت سالها این طور عاشقانه پای کار بود، به خودم آمدم و پرسیدم: شما هم تماشاخانه میرفتید که پاسخ داد: بله من گروه تئاتر «بوعلی» بودم که بعدها به نام «اکباتان» تغییر نام داد، پای ثابت بازی و نمایش بودم.
با هر بار یادآوری گذشته آه از نهادش بلند میشد و من هر بار بیشتر به قداست صحنه نمایش و هنر تئاتر پی میبردم، این بار از درسهایی که استاد از تئاتر گرفته بود، پرسیدم که جواب داد: من رفتار، گفتار، وقتشناسی، همدلی و همراهی را از تئاتر دارم، ما در کار یاد گرفتیم یکرنگ باشیم و به همدیگر حسادت نکنیم هر چند امروز میبینم جاهطلبی و خودخواهی یقه برخی هنرمندان را گرفته و هرکس سعی میکند نسبت به دیگری تفاخر کند و خود را بهتر بداند به طوری که برخی دوستیها برای گرفتن نقشهای بهتر است.
تواضع بهترین درس تئاتر است، در واقع ابتدا باید سنجید که خود چیزی میدانید یا نه و بر حسب خودخواهی خود را بازیگر خوب ندانید.
وقتی از استاد پرسیدم که هنوز تئاتر میبینید میگوید: فرصتی باشد حتما میبینم، بدون اینکه لحظهای تامل کنم گفتم؛ هنوز هم به تئاتر علاقه دارید؟ در پاسخ این سوال گفت: میشود این علاقه را گرفت؟ و هر دو با هم گفتیم؛ خیر!
در تمام طول مصاحبه همسر استاد کنار ما بود و در مواقعی او را یاری میکرد، میپرسم چقدر همسرتان شما را همراهی کردند که جواب داد: ایشان همواره کنارم بودند.
سوال کردم خانواده مخالفتی با ورود شما به عرصه بازیگری نداشتند که با خنده و شیطنتی که روح نشاط سرزندگی در آن هویداست پاسخ داد: از آنجایی که بنده تک فرزند و به اصطلاح دردانه حسن کبابی بودم، زیاد به من کار نداشتند و همین عاملی شد به فعالیت مورد علاقهام برسم.
بلافاصله همسر استاد رشته کلام را به دست گرفت و گفت: خانواده آقای عبادی از ۹۰ سال پیش اهل فرهنگ و قلم بودند و کتاب «حدیث قدسی» که از پدر استاد به جای مانده را به یادگار نگه داشتهام، کتابی که با سبک خاصی نگاشته شده است.
بعد از این جمله استاد سری به نشانه تایید تکان داد، وقتی از او پرسیدم از کی تئاتر بازی نمیکنید؟ پاسخ داد: ۱۰ ـ ۱۵ سال است که بازی نمیکنم، خیلی دوست دارم دوباره به این فضا برگردم. چند وقت پیش آقای نیک فرجاد یکی از کارگردانان درخواست بازی کردند که متاسفانه کرونا آمد و نشد و الان هم دیگر نمیتوانم.
استاد عبادی که یکی از عوامل هیات تصویبکننده نمایشها هم بوده، در بخشی از مصاحبه مدارک خود را نشانم داد و عنوان کرد: در آن دوران هر نمایشی که از تهران هم میآمد باید به تصویب این هیات میرسید و سپس اجرا میشد.
همانطور که استاد غرق در گذشته از دوران فعالیتهایش میگفت از او خواستم توصیهای هم به جوانان کند و از رمز و راز موفقیت در بازی روزگار را بگوید، با لبخندش استقبال کرد و گفت: تئاتر یک حقیقت مکتوب است اما دو بازیگر میخواهد تا پیامی را به تماشاگر القا کنند اما در صحنه زندگی باید خودمان باشیم و صادقانه پیش برویم و راحت موارد را بیان کنیم؛ این را هم بگویم که تئاتر آموزنده است و بهترین مکتب برای آموزش رفتارهای اجتماعی، منتها در هر جایی هستند عواملی که ایجاد اغتشاش میکنند و نتیجه آن را نیز میبینند.
تشکر کردم و در ادامه صحبتهایم به لسان هنرمندان او را «پدر تئاتر همدان» خطاب کردم که با فروتنی گفت: درست است سابقه دیرینهای دارم و تا چند سال قبل در کارهای مربوط به تئاتر از بازیگری و داوری گرفته تا عضو کمیسیون تئاتر و... بودم، اما اینطورها هم نیست که این عنوان را به من دادهاند، عزیزان به من لطف و محبت دارند.
استاد میگفت و من لذت میبردم از این همه تاریخی که از هنر در وجود این مرد نهفته بود اما برای اینکه مانع استراحتش نباشم به سوالاتم خاتمه داد و درخواست کردم پایانبخش صحبتهایش حرف دل خودش باشد، برای چند لحظه چشمش را بست و بعد با کلامی مطمئن عنوان کرد: روی صحبتم با هنرمندان جوان است، سعی کنند خودخواه نباشند، دل به کار بدهند و تشویق تماشاچی فریبشان ندهد؛ کف زدنهای تماشاچی باعث نشود سوار بر اشتر غرور شوند، هرچه در تئاتر فرا بگیرند باز هم کم است.
من زیاد آموختم و سالها دوره دیدم اما باز دلم میخواهد بیاموزم، اتفاقات روی صحنه و پشت صحنه بسیار آموزنده است؛ تئاتر مایه پیشرفت است، وسعت فکر میدهد و طلب مطالعه میکند بنابراین هنرمند باید کنجکاو باشد و بداند در اطرافش چه میگذرد هرچند الان دسترسی به مطالب راحتتر از گذشته است.
هرچه یاد بگیریم کم است و هنوز نکتههایی هست که من و شما به آن نرسیدهایم پس باید کنجکاو بود تا کار هنری معروف و باب میل باشد.
نگاهم به ساعت روی میز افتاد، حدود یک ساعت از صحبتمان گذشته بود؛ با علم به اینکه استاد نیاز به استراحت دارد وسایلم را جمع و جور کردم و با تشکر از ایشان و بدرقه همسرش خانه پر از خاطره «پیر تئاتر همدان» را ترک کردم با آرزوی اینکه باز هم فرصتی پیش بیاید استاد را در صحنههای تئاتر ببینیم و بیشتر از هنرش بهرهمند شویم.
انتهای پیام/۸۹۰۰۳/