شبه جزیره کره یکی از بیشمار غنایم جنگی بود که در پایان جنگ جهانی دوم از ژاپن گرفته شد. کره از سال ۱۹۱۰ به بعد در اشغال ژاپن بود. در سال ۱۹۴۵، نیروهای متحدین خودشان را در مالکیتی کوری یافتند که هم جنگزده بود و هم بیرهبر.
از آنجایی که ایالات متحده و شوروی (که آن موقع هنوز یک جورهایی متحد بودند) نمیتوانستند تصمیم بگیرند که باید با کره چه کرد، آن را تقسیم به دو بخش کردند. بخش جنوبی کشور به دست ایالات متحده افتاد و بخش شمالی آن هم تحت کنترل شوروی در آمد.
در کشوری عجیب و آکنده از داستانهای عجیب، یکی از عجیبترین داستانها متعلق به چگونگی تقسیم کشور از مدار ۳۸ درجه شمالی است. دو افسر جوان، ژنرال چارلز بونستیل و کلنا دین راسک (که بعدا در دوران ریاست جمهوری کندی و جانسوی به وزیر امور خارجه تبدیل شود) وظیفه داشتند که منطقه تحت کنترل آمریکا در کره را تعیین کنند. بنابر آنچه در داستانهای تاریخی آمده، آنها اصلا برای این وظیفه آماده نبودند، دانش چندانی راجع به تاریخ کره نداشتند و خیلی ساده از یک نقشه در مجله نشنال جئوگرافیک استفاده کردند تا خط تقسیمکننده دو ملت را تعیین کنند.
کرهایها (یعنی افراد بومی که در کشور زندگی میکردند) اصلا از این تقسیم نقشه راضی نبودند، اما بار دیگر در حال گذران زندگی زیر نظر رهبرانی خارجی بودند. اگرچه هم آمریکاییها و هم شوروی مدت کوتاهی بعد از جنگ جهانی دوم از تمایل خود به شکلگیری یک کره واحد گفتند، اما این اتفاق هیچوقت نیفتاد. در عوض، کره شمالی مسیری طولانی به سمت ایزوله شدن را آغاز کرد و کره جنوبی هم در شرف پروسه تبدیل شدن به غول اقتصادی امروزی بود.
بعد از مواجهه با چالشهای مدیریت کره شمالی، استالین نیازمند یافتن رهبری بود که بتواند کشور را اداره کند. مشخص شد یک افسر کرهای در ارتش شوروی بود که با نام کیم سونگ-جو چشم به جهان گشوده بود اما تصمیم گرفته بود خودش را کیم ایل-سونگ بنامد که به معنای «به خورشید تبدیل شو» بود.
از این لحظه به بعد گزارشهای تاریخی شکلی ضد و نقیض به خود میگیرند، اما برخی عقیده دارند که مردی دیگر به نام کیم یی-سونگ وجود داشت که رهبر اصلی مقاومت کره بود و کیم سونگ-جو صرفا از او تقلید کرده بود تا داستان افسانهای مخصوص به خودش را خلق کرده باشد. یکی دیگر از تاریخشناسان روسی به نام آندره نیکولایویچ لانکوف میگوید در نهایت جای کیم یی-سونگ با کیم سونگ-جو عوض شد، زیرا استالین میخواست یک عروسک خیمهشب بازی برای رهبری کردن کره داشته باشد.
تمام اینها به دیوانگی هرچه بیشتر منتهی میشود. از یک سو کره شمالی مدعی شد که رهبر جدیدش توانسته به تنهایی و با دست خالی، ژاپنیها را شکست دهد. از سوی دیگر، کره جنوبی مدعی شد که کیم آدمی شیاد است که نام یک وطنپرست واقعی را به سرقت برده است. قضاوت درباره ماجرا با خودتان.
مردی که استالین برگزید، همان مردی که تحت عنوان کیم ایل-سونگ شناخته میشود، عمدتا به زبان چینی صحبت میکرد و اصلا قادر به صحبت به زبان کرهای نبود. اما او برای مدتی طولانی یک مبارز و در اکثر زندگی خود مشغول مقابله با ژاپنیها بود. بعد از یک پروسه غربالگری طولانی که توسط شخص لاورنتی پاولوویچ بریا، رییس پلیس مخفی شوروی، ترتیب داده شد، استالین تصمیم گرفت از کیم به عنوان رهبر کره شمالی حمایت کند و افسر جوان را به کشوری بازگرداند که از کودکی تا آن روز، ندیده بودش.
اگرچه کیم به زحمت کرهای صحبت میکرد، افسانهای که برای خودش به عنوان مبارزی علیه ژاپنیها ساخته بود، باعث شد قادر به جذب حمایت مردم در کشور جدید باشد. او به سرعت با استفاده از تجهیراتی که از سوی شوروی و بعد از جنگ در کشور باقی مانده بودند، یک ارتش تشکیل داد و قدرت خود را تثبیت کرد.
سه سال بعد کیم در تلاش برای یکپارچهسازی دو کشور، جنگ کره را به انداخت و این موضوع ظاهرا اصلا به مذاق استالین خوش نیامد. چین هم از شرایط راضی نبود. اما کیم ایل-سونگ بیتوجه به این دو، از مدار ۳۸ درجه شمالی عبور کرد و مستقیما به آغوش سربازان آمریکایی افتاد که منتظرش بودند.
جنگ کره برای کیم آنقدرها خوب پی نرفت. از آنجایی که آمریکاییها عمیقا به درون کره شمالی نفوذ کرده بودند، او در نهایت مجبور به ترک کشور داد. در نهایت این چینیها بودند که جنگ را از کیم تحویل گرفتند، آمریکاییها را به جنوب راندند و کیم توانست دوباره به کشور بازگردد.
تا آن زمان، کیم روابطی اصلاحپذیر با چین و شوروی داشت. او نشان داده بود که قابل اتکا نیست و هر لحظه ممکن است دست به خرابکاری بزند. کشور زیر نظر او اساسا تبدیل به ویرانه و اقتصادش نیز به مسلخ برده شده بود. او تصمیم گرفت بهترین رویکرد، اقتصاد دستوری است، باید همهچیز را متمرکز کرد و ارتش ساخت. او به چشم دیده بود که در سالهای نخست رهبریاش چطور توانست با کیش شخصیت به حمایت مردم دست پیدا کند و بنابراین تصمیم به سرمایهگذاری همهجانبه روی این رویکرد گرفت. بنابراین شاهد خلق نوعی فرقه شخصیتی بودیم و او خودش را «رهبر بزرگ» معرفی کرد.
کیم ایل-سونگ ضمنا فلسفه جوشه (که به معنای «اتکا به خود» است اما میتواند به معنای «ما در برابر جهان» نیز باشد) را وارد مغز مردم کرد. کیم اساسا اقتصاد کشورش را از اقتصاد جهانی جدا کرد، مردمش را به فقر و فلاکت کشاند و تمام منابع کشور را صرف ارتش کرد.
این داستان کره شمالی تا سال ۱۹۹۴ میلادی است و آن موقع، فرزند کیم، یوری ایرسنوویچ کیم، رهبری کره شمالی را برعهده گرفت. میگویید که نام یوری ایرسنوویچ کیم را نشنیدهاید؟ او فرزند کیم ایل-سونگ بود که در جماهیر شوروی به دنیا آمده بود. اما شاید او را با نامی که برای خودش انتخاب کرده بود، کیم جونگ-ایل، بشناسید. مردی که البته بیشتر تحت عنوان «رهبر عزیز» شناخته میشود.
داستانهای مربوط به کیم جونگ-ایل درست به اندازه داستانهای پدرش عجیب هستند. مدت کوتاهی بعد از اینکه کیم کهنسالتر به خانه قدمی خود بازگشت، پسرکی که تحت عنوان یوری شناخته میشد هنوز مظنون به هل دادن برادرش، کیم پیونگ-ایل به درون استخر و غرق کردن او بود.
رهبر عزیز همواره کاراکتری عجیب داشت. او ظاهرا عاشق الویس پریسلی بود و حتی عینک و لباس معروف الویس را نیز به تن میکرد. گفته میشود او کالکشنی بسیار عظیم از دیویدیهای غربی داشت و در یک برهه حتی برخی از ستارههای دنیای فیلم کره جنوبی را ربود و آنها را به مجبور به بنیانگذاری «صنعت» فیلم کره شمالی کرد.
اکرچه کیم جونگ-ایل به چشم غربیها دیوانهای بیش نبود، اما با جدیت هرچه تمامتر یک هدف را دنبال میکرد: برنامه «ارتش در اولویت». او برنامه جوشه پدرش را ادامه داد و بیش از پیش به ایزوله کردن کره شمالی از جهان پرداخت. کیم جونگ-ایل ضمنا توسعه ارتش را ادامه داد و توانست آن را به یکی از خطرناکترین ارتشهای موجود روی کره خاکی تبدیل کند.
بنابر اطلاعات وزارت امور خارجه آمریکا، کره شمالی چهارمین ارتش بزرگ جهان را دارد که بیش از ۱.۲ میلیون سرباز به خدمت آن درآمدهاند. کره شمالی ضمنا به تسلیحات هستهای دست یافته و قادر به ارسال وسایل نقلیه به مدار زمین نیز هست. بنابراین اکنون کشوری را داریم که نهتنها ورشکسته و دیوانه است، بلکه ورشکسته، دیوانه و تا دندان مسلح است. اینکه بگوییم کشور کره شمالی کشوری خطرناک است، بیانیهای بسیار سادهانگارانه خواهد بود.
اوضاع از این هم بدتر میشود. تا سال ۲۰۱۱، کره شمالی (همراه با حدودا ۱.۲ میلیون پیاده نظام، ۴۰۶۰ کشور، ۱۱ هزار تسلیحات دفاع هوایی، ۱۰ هزار موشک ضد تانک، ۹۱۵ ناو، ۱۷۶۴ جنگنده، بزرگترین ناوگان زیردریایی جهان و چند بمب اتمی) در کنترل یکی از طرفداران الویس پریسلی بود که تا مرز تقلید از او نیز پیش رفته بود.
اما در سال ۲۰۱۱ کیم جونگ-ایل جان سپرد و حالا کره شمالی در کنترل جوانترین پسر او، کیم جونگ-اون است. گزارشهای این ماجرا هم ضد و نقیض هستند. در واقع اصلا مشخص نیست که کیم جونگ-ایل واقعا تا سال ۲۰۱۱ عمر کرده یا خیر. در برخی گزارشها آمده که کیم جونگ-ایل در سال ۲۰۰۳ میلادی جان سپرده و رهبران این کشور شروع به استفاده از بدل کرده بودند تا جهان بیرون را متقاعد کنند که کیم جونگ-ایل همچنان زنده است.
درباره رهبر ۳۷ ساله کنونی کره شمالی هم اطلاعات چندانی در دست نیست. فقط میدانیم او ظاهرا رویکردهای پدرش را ادامه داده و به کشتار منتقدین و دشمنان سیاسی خود پرداخته است.
در راستای صحبت در زمینه جنگ سایبر باید گفت که کیم جونگ-اون در مدرسه بینالمللی برن در سوییس تحصیل کرد و ظاهرا در این دوران مشغول مطالعه علوم کامپیوتری بوده است. با این وجود، دقیقا نمیتوان سطح تخصص او را تشخیص داد. هرچه باشد پدر او در سال ۲۰۰۷ خودش را «متخصص حوزه اینترنت» معرفی کرده بود، آن هم در کشوری که به زحمت اتصالات اینترنتی یافت میشود.
تمام اینها ما را میرساند به پرسش کره شمالی و تهدید سایبری. این کشور به ندرت در فضای اینترنت حضور دارد و شهروندانش هم به زحمت به اینترنت دسترسی مییابند (یا تلفن یا تلویزیون یا هرچیز مشابه). اما ظاهرا کره شمالی بیپول متوجه شده که میتوان در گوشه و کنارهای اینترنت دست به درآمدزایی زد و به همین خاطر چند عملیات هک اینترنتی واقعا جدی را پیادهسازی کرده - بسیاری از این عملیاتها با هدف استخراج پول از کره جنوبی انجام شدهاند.
در سال ۲۰۰۹، دولت پیونگیانگ مظنون به مشارکت در حملات محرومسازی از سرویسی بود که ایالات متحده و کره جنوبی را هدف قرار داده بودند. CBS News گزارش کرد که وبسایتهای وزارت خزانهداری، سرویس مخفی، کمیسیون مبادلات فدرال و دپارتمان حملونقل آمریکا در روز چهارم جولای ۲۰۰۹ مورد حمله قرار گرفته و به پایین کشیده شدند. سایتهای کره جنوبی مانند کاخ آبی ریاست جمهوری، وزارت دفاع، مجلس ملی، بانک سینهان، بانک مبادلات کره و پورتال اینترنتی Naver نیز مورد هجوم قرار گرفته بودند.
از سال ۲۰۰۹ به بعد، کره شمالی ظاهرا در حال بازنگری در استراتژیهای اینترنتی خود بوده است. در ماه ژوئن ۲۰۱۱، دو معلم کره شمالی به کره جنوبی گریختند. در جریان یک مصاحبه با الجزیره، پروفسور علوم کامپیوتر، کیم هئونگ-کوانگ و هکر، جانگ سه-یول، نسبت به زیرساخت جنگ سایبری کره شمالی هشدار دادند.
کیم هئونگ-کوانگ مدعی شده که روند آموزش جنگ سایبری به نیروهای کره شمالی در کالج کامپیوتر هامهئونگ و کالج کمونیستی هامهئونگ انجام میشود. او میگوید کره شمالی به جذب دانشآموزان دبیرستان مستعد میپردازد، آنها را به صورت بومی تعلیم میدهد و سپس به چین و روسیه میفرستدشان تا آموزشهای پیشرفتهتر را پشت سر بگذارند.
بنابر آنچه کیم هئونگ-کوانگ تشریح میکند، بعد از پشت سر گذاشتن تمرینات پیشرفته در آن سوی آبها، دانشجویان سر از واحدهای نظامی مختلف در میآورند تا به عنوان مبارازن سایبری به کشور خود خدمت کنند. او میگوید کره شمالی حدودا ۳۰۰۰ سرباز سایبری دارد. اما به خاطر رویکرد تقسیمبندی واحدهای نظامی در کره شمالی، این رقم احتمالا آنقدرها دقیق نباشد. بسیار بعید است که یک پروفسور به صورت کامل نظارهگر فعالیتهای کره شمالی بوده باشد. و از آنجایی که او اکنون چند سالیست از کره شمالی فرار کرده، برنامههای این کشور احتمالا گسترش یافته باشند.
در حال حاضر، سرمایهگذاری پیونگیانگ روی جنگ سایبری احتمالا به مراتب بیشتر از ۳۰۰۰ هکر تعلیم دیده یا حتی ۱۰۰۰۰ هکری که جلوتر دربارهشان صحبت میکنیم باشد. اگر به ابعاد موضوع فکر کنید، جنگ سایبری همان مزایایی را در جنگهای نامتقارن در اختیار کره شمالی قرار میدهد که در اختیار دیگر بازیگران نیز هست. ساخت یک ارتش سایبری میتواند بسیار مقرون به صرفه باشد. جمعآوری دانشآموزان دبیرستان و نگهداری آنها در محیطی سربسته به مراتب آسانتر و کمهزینهتر از ساخت و حفظ نیروهای نظامی سنتی است.
شرایط برای کیم جونگ-ایل قطعا خیلی خستهکننده بوده است. در تمام سالهای رهبریاش، او به نیروی نظامی بسیار غولآسایی دسترسی داشت اما نمیتوانست هیچ استفادهای از آنها کند. البته که او میتوانست مثل پدرش سودای حمله به کره جنوبی را در سر داشته باشد، اما تاریخ نشان داده بود که او یارای مقابله با نیروهای غربی را نداشت. در مثالی تازهتر، صدام در صدد حمله به کویت برآمده بود و کیم فرصتی داشت برای اینکه ببیند شرایط برای رهبر عراق چطور پیش میرود.
از طرف دیگر، قوای سایبری نیرویی پنهان به حساب میآید. میتوان از جنگافزارهای سایبری استفاده کرد و شاهد مقابله به مثل فوری نبود. درحالی که کیم جونگ-ایل هیچوقت نتوانست جتها و زیردریاییهایش را به کار بگیرد اما توانست در آخرین سالهای زندگیاش قوای سایبری کره شمالی را تشکیل دهد و شاهد نتایجی بسیار خوشهزینه باشد.
و در نهایت، کره شمالی با نقطه ضعف بزرگ اینترنت که از همان ابتدای ظهورش در اواسط دهه ۱۹۹۰ میلادی وجود داشت آشنا شد. این کشور دریافت که مادامی که شبکه حمله خود را حفظ کند، به راحتی قادر به هک کردن اهداف استراتژیک با سرعت بسیار بالا خواهد بود. به همین خاطر بود که آنها به شکلی پرخاشگرانه به تبادل قوای نظامی با چین پرداختند تا سریعا به قوای سایبری متشکل از ۵۰۰ هکر دست یابند.
و البته که تمایل کره شمالی به جنگ سایبری یک دلیل دیگر نیز دارد: چنین چیزی میتواند شدیدا سودده باشد.
اکونومیست در سال ۲۰۱۸ گزارش کرد که به نقل از پلیس کره جنوبی، کره شمالی حداقل ۱۰ هزار هکر تربیتیافته دارد که بسیاری از آنها وارد اکانتهای گیمرها در جنوب میشوند و دست به سرقت پولی میزنند که در نهایت وارد جیب رهبران شمالیشان میشود.
بنابراین سخن نهایی برای کره شمالی چیست؟
فاکتورهای کلیدی متعددی وجود دارد، اما مهمترین فاکتور عدم قطعیت است. کره شمالی برای مدتی طولانی، کشوری شدیدا فقیر و ضد اجتماعی بوده که منحصرا روی جنگافزارها سرمایهگذاری کرده است. بنابراین از هیچ چیز نمیتوان مطمئن بود.