جدای از طرح شعاری موضوعی به نام نهضت کتابخوانی از سوی بالاترین مقام فرهنگی دولت، این پرسش مطرح است که امکان تحقق چنین موضوع سترگ و دشواری، چقدر شدنی است. چه در آن زمان که وضعیت اقتصادی و معیشتی مردم، درگیر چالشهای اساسی کنونی نبود و چه این روزها که مشکلات و تنگناهای معیشتی نفس جامعه را به شمارش انداخته است، تحقق این امر درگرو مسائل و موضوعاتی بوده است که همریشههای درونی و هویتی داشته و همریشههای بیرونی و ماهوی دارد.
قدر مسلم تحقق امر دشواری چون گسترش و توسعه کتابخوانی در جامعهای که تا حدودی از فضای گذشته دور شده و کتاب بهعنوان کالایی غیرضروری و نا لازم از سبد خانوار تا حد زیادی خارجشده است، به ابزارهای جدیتر و کاربردیتر از شعار نیاز دارد که هم در شرایط هفده سال گذشته و هم در شرایط کنونی عملاً وجود خارجی ندارند. شمارگان کتاب از ابتدای دولت دهم حدود 60 هزار عنوان در سال بود و با شیبی ملایم در حال حاضر به بیش از 105 هزار عنوان رسیده است.
این افزایش شمارگانی را نمیتوان بهعنوان برگ برنده برای متولیان و مجریان برنامههای کتابخوانی تلقی کرد، چرا که شمارگان کمی کتاب، هیچگاه بهعنوان یک شاخص کارآمد و مفید برای اگر کتابخوانی مطرح نبودهاند. گه آن زمان که شمارگان کتاب در ایران کمتر از 20 هزار عنوان بود و چه حال حاضر که به بیش از 5 برابر رسیده است، هیچگاه این میزان نتوانسته است تکانی به آمار و وضعیت کتابخوانی بدهد و این آمار، در حد همان عدد باقیمانده است.
از سوی دیگر، اگرچه سرانه مطالعه در ایران، هیچگاه مورد مطالعه و ارزیابی و پژوهش دقیق قرار نگرفته است، اما برآوردهای تخمینی هم چیز درخور و شایستهای دست ندادهاند و در بالاترین سطح و البته با اغراق بسیار، متوسط 20 دقیقه مطالعه و کتابخوانی ایرانیان را اعلام کردهاند که با توجه به آمار تخمینی 12 دقیقه در دولت دهم، میتوان به همان آمار استناد کرد و بهعنوان شاخصی برای ارزیابی در نظر گرفت. این شاخص در حال حاضر و با توجه به پایین بودن شمارگان کتاب و اقبال کمی که به کتاب در عرصههای عمومی وجود دارد، را میتوان پایینتر از همان آمار دولت دهم دانست و در نتیجه در این زمینه هم نهتنها پیشرفتی در امر مطالعه و کتابخوانی را شاهد نبودهایم که مشاهدات میدانی و ارزیابیهای تخمینی، میزانی کمتر از این آمار را هم نشان میدهند.
نکته قابلتوجه دیگر اینکه شمارگان عناوین کتابها در طول هفده سال گذشته از 2 تا 1 هزار نسخه در سالهای دولت دهم و یازدهم، در حال حاضر به رقم مأیوسکننده 200 و حتی 100 نسخه رسیده است که با عنایت به مدتزمان حضور کتاب در کتابفروشیها و رسیدن به چاپهای بعدی، این امر نشان از نوعی کنار رفتن کتاب در سبد معیشتی و نیازمندی مردم دارد. این امر برای نویسندگان و مترجمان برجسته و صاحبنام هم وجود دارد و برای نویسندگان و مترجمان و شاعران ناشناخته، بهنوعی شرایطی بدتر و اسفناکتر دارد.
آغاز سال جدید و طلیعه گرانیها و افزایش قیمت کالاهای اساسی و ضروری مردم نیز، تیر دیگری بود که به پیکر نحیف صنعت نشر کتاب وارد کرد. افزایش قیمت کاغذ به هر بند در حدود 1 میلیون تومان، در مقایسه با سالهای ابتدایی دولت دهم، که حدود 10 تا 15 هزار تومان بود، و افزایش هزینههای چاپ و توزیع کتاب هم مزید بر علت شده و به نگرانی جدی در حوزه تولید و عرضه کتاب تبدیلشده است.
متوسط قیمت کتاب در حال حاضر بهگونهای در حال رشد است که بهجرات میتوان گفت که متوسط قیمت برای هر چاپ، به بیش از دو برابر میرسد که قدر مسلم از توان عمومی مردم خارج بوده و کمتر کسی را میتوان پیدا کرد که در این روزها، دنبال کتاب باشد.
البته سیاستهای سختگیرانه و گاهی نالازم دستگاههای متولی امر نشر از جمله وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی همبار دیگری بر این بارها افزوده است و گاهی اثری پراقبال و خواهنده را هم مشمول قوانین سختگیرانه توقیف و عدم صدور مجوز میکند که خود ضربهای به پیکر نشر و کتابخوانی است.
از زاویه دیگری هم میتوان به بحث کتابخوانی در کشور پرداخت که کتابخانههای عمومی هستند که توسعه و گسترش و البته افزایش و تنوع برنامههای این مراکز فرهنگی میتواند منجر به توسعه فرهنگ کتابخوانی شود. با گذشت حدود بیست سال از تصویب قانونی نهاد کتابخانههای عمومی در مجلس و اختصاص بودجههای اختصاصی به این مراکز، هنوز هم این مراکز درگیرو دار اگر و اما هستند و مشکلاتشان همچنان باقی است.
جدای از دولتی کردن این مراکز، باوجود تصویب غیردولتی بودن این کتابخانهها و وابسته کردن هزینهها و بودجههای این مراکز به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و شهرداریها، و ایجاد محدودیت در تنوعبخشی به برنامههای کتاب و کتابخوانی در کتابخانههای عمومی، کمبود و حتی در بیشتر شهرهای کشور، نبود حتی یک کتابخانه، میتواند سنگهایی در مسیر کتابخوانی کشور تلقی شود.
اعلام آمار نبود کتابخانه عمومی در 200 شهر و 6 هزار روستای با جمعیت بالای 1500 نفر در کشور از سوی معاون برنامهریزی نهاد کتابخانههای عمومی مؤید این مطلب است که تا رسیدن به استانداردهای کمیتی کتابخانه و دسترسی به کتاب، آنهم 44 سال پس از پیروزی انقلاب، فاصله قابلتوجهی داریم و رساندن استاندارها به استاندارهای کیفی هم که جای خود دارد و قابلتأمل.
بههرحال در جای خالی ابزارها و بسترهای لازم برای کتاب و عرضه و دسترسی کتاب در کشور، نمیتوان انتظار داشت که موضوعی بهنام نهضت کتابخوانی در کشور راه افتاده و مردم را در کمترین زمان، کتابخوان دانست و از آمارهای کتابخوانی دم زد. هر چند که اینگونه شعارها هم نشان میدهد که متولیان امر بدون توجه به واقعیتهای موجود در جامعه، موضوعاتی را دوباره به سطح اخبار و رسانهها میکشانند که پیشازاین تجربه شده و نتیجه عملی و ملموسی هم نداشته است.