به گزارش خبرگزاری مهر، چندی پیش نشست «نقش پژوهشهای علوم انسانی در راهگشایی مسائل فرهنگی» با سخنرانی مالک شجاعیجشوقانی و محمدمهدی اردبیلی و با مدیریت زهره معماری از سوی پژوهشکدهی فرهنگ معاصر برگزار شد.
در ابتدای نشست مالک شجاعی دربارهی «درسهایی از کرونا برای فلسفهی علوم انسانی» گفت: مسائل کرونا بیشتر در حوزهی فلسفهی تکنولوژی بوده و بخش قابل اعتماد آن به فلسفهی سیاست و فلسفهی اخلاق اختصاص دارد. در این زمینه مقالات بسیار خوبی منتشر شده و بیشترین نقدها متوجه نقد اومانیسم و نقد اندیشهی پیشرفت، نقد کارآمدی علوم فنی و تکنولوژیک و نقد محدودیتهای دانش پزشکی است. بحرانهای عالمگیر، طبیعی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی و اصناف بحرانها که وقتی انسان با آن مواجه میشود بهعنوان آرمانهای دورهی روشنگری و مدرن مطرح شده است. بیشترین بحثها را فوکو دربارهی قدرت دانش و مجازات و تنبیه و بحثهایی نیز در فلسفهی پزشکی دارد.
وی با اشاره به اینکه بحرانها در چه سطوحی با فلسفه مطرح میشوند و فلسفه در چه سطوحی با آنها دست بهگریبان میشود، توضیح داد: حال سوال این است که فلسفه چهقدر میتواند در ساحت فرهنگ کمک کند؟ زیرا بحرانها باید برای انسانها معنا داشته باشد و باید در منظومهی فکری حیات و عمل خود بتوانند آن را معنا کنند. تأثیر کرونا در فلسفه به معنی رویکرد بهآن است. کرونا باعث میشود، فلسفه از آن رویکرد تکرشتهای فاصله بگیرد و به استقبال مباحث چندرشتهای برود. آمدن کرونا باعث شد که یک مسئله به مسئلهها اضافه شود و نمیتوان گفت که کرونا فلسفه را به قبل از کرونا و بعد از آن تقسیم کرده است.
شجاعی افزود: اخلاق کرونا و فلسفهی سیاست کرونا یکی از مباحث جدی است. ما باید بدانیم چهقدر فلسفهی ما وارد این مباحث شده است. آنچه تحت عنوان فلسفهی علوم اجتماعی مطرح میشود از قرن نوزدهم بهشکل جدی وارد این مباحث شده است. کرونا یک علامت سوال بزرگ بود در مقابل سرمایهداری و فلسفهی متناسب با سرمایهداری. تأمل درباب این سرمایه بهعنوان جوهر و روح دنیای جدید بحثی است که از مارکس شروع میشود و در حوزهی منتقدان فلسفهی نئولیبرال مطرح میشود. عمده بحثهایی که در زمینهی علوم انسانی مطرح میشود از قضا به پارادایم انتقادی مربوط میشود و نیچه نیز یکی از آنهاست که به این رسالت پایبند است. عمدهی این مباحث در حوزهی فلسفهی علوم اجتماعی است که عنوان میشود. بیشتر فلسفه یعلوم اجتماعی دغدغه این بحرانها را دارد، مانند بحران جامعهی سرمایهداری و این سنت که بعد از جنگ جهانی اول مطرح شد. بهنظر میرسد که جای این سنت در فلسفه خالی است. بحران عقلگرایی امروزه با علم جدید و علم پزشکی اعتماد بهنفس عجیبی دارد و با دستاوردهای پزشکی هر بحران و مسئله را میتوان پیشگیری و همهی مسائل انسانی را حل کرد. بحث فلسفهی تاریخ نیز بسیار مهم است و در حوزهی تعامل فلسفه با امر اجتماعی میتوانند راهگشایی کنند.
شجاعی جشوقانی ادامه داد: یکی از برکات و فرصتهای کرونا؛ بحرانها و محدویتها برای فلسفه است. ما در آستانهی قرن پانزدهم شمسی هستیم و بیش از صد سال از ورود فلسفهی جدید به ایران میگذرد، اگر دارالمعلمین را در سال ۱۲۹۷ مبنا قرار دهیم و بعد از این صدسال ببینیم که فلسفه با ما و مسائل جدید چه کرده است، بهلحاظ تاریخی چون علوم انسانی از علوم طبیعی خود را شکل دادهاند پارادیم نخست در حوزهی فلسفه علوم انسانی پارادایم پوزیتیویستی است. تعبیر فیزیک اجتماعی را «آگوست کنت» بهکار میبرد که جامعه و تاریخ را بشناسیم و قوانین آن را مانند قوانین طبیعت استخراج کنیم و بهکار گیریم. پارادایم دوم که در واکنش به پوزیتیویستی شکل میگیرد، پارادایم هرمنوتیکی است.
در ادامهی این نشست مجازی، محمدمهدی اردبیلی، عضو هئیت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در سخنانش با عنوان «کرونا بهمثابه یک مسئلهی فرهنگی» به اصالتبخشی به مقولهی فرهنگ در مواجهه با بحرانِ کرونا اشاره کرد.
وی افزود: هر کس موظف است از منظر خود به کرونا بنگرد و آن را تحلیل کند. برای مثال، یک پزشک از منظر پزشکی و با تمرکز بر بهداشت و تولید واکسن، یک جامعهشناس با تمرکز بر تبعات اجتماعیِ آن، یا یک اقتصاددان نیز با تمرکز بر تبعات اقتصادیِ بحران کرونا باید با آن مواجه شوند. اما وقتی یک پژوهشگر حوزهی فرهنگ، از کرونا به مثابهی یک مسئلهی فرهنگی سخن میگوید، دیگر نباید اولویت تحلیلش را به اقتصاد یا پزشکی بدهد و کرونا را یک مسئلهی پزشکی با تبعات فرهنگی بداند، بلکه باید آن را یک مسئلهی ذاتاً فرهنگی تلقی کند.
اردبیلی با تعریف فرهنگ به عنوان «شبکهای از نیروهای اسطورهایِ برسازندهی هویت جمعی»، بر تحلیل نیرومدارانهی کرونا از طریق تحلیل همین سیستم فرهنگی تأکید کرد. از این منظر کرونا فقط نام یک بیماری نیست، بلکه نام یک پدیدهی فرهنگی است که تقریباً از سه دههی پیش با سقوط بلوک شرق و فروپاشیِ آرمانشهرهای سیاسی و غلبهی لیبرالیسم اقتصادی و حاکمیت نهیلیسم فرهنگی و اعتقادی آغاز شده و اکنون تازه خود را در نظر ما آشکار ساخته است. این بحرانِ فرهنگی اما همچنان ادامه خواهد داشت، و با اختراع واکسن یا برطرف شدنِ بیماری از بین نخواهد رفت، چراکه عوامل برسازندهی آن همچنان حاضرند.
اردبیلی در پایان با تأکید بر این نکته سخنان خود را پایان داد که این بحران تازه بهشکلی بسیار خفیف (یعنی در قالب یک بیماری فقط با ۲ درصد مرگومیر) برملاء شده است، اما آینده بسیار ترسناکتر و بحرانهای فردا بسیار مخربتر و مهلکتر خواهند بود. البته به تعبیر هولدرلین، «آنجا که خطر هست، نجات هم هست».