خبرگزاری فارس، سولماز عنایتی: ده؛ بیست؛ سی؛ چهل انداختم تا قرعه به نامش افتاد و قصه نو سر کرد؛ قصه جوانی و جویای نام از آنهایی که ره صد ساله یک شبه پیموده و سرنوشت را به تردید و اما و اگر گره زدهاند.
از آنهایی که با خوشباوری دیوار به دیوار مرداب خانه ساخته و ریز ریز دست در دست خانواده چفت کرده و در باتلاق فلاکت کشانده و یکی یکی گرفتار شدند؛ مخلص کلام هر دم زیر سقف آسمان خلاف جار زدند و خانوادگی سردمدار توزیع افیون شدند.
از کم شروع کردند ولی هر بار که آتشی به نیستان عمری انداختند به لبه پرتگاه و سقوط برای همیشه بیشتر پهلو زدند و دست آخر عقربههای پیاله ساعت را در ورطه نابودی با چشمی خمار به نظاره نشستند.
در واپسین روزهای زوال اما روزگارشان ورق خورد، از پاقدم نمیدانم بگویم خیر، یا فرستادهای که دست خدا شد یا شاید هم مسبب گذشتی جانانه فقط میدانم «محمد مرتقی» مامور شد و از باخت به معامله برد-برد رساند.
از نیت خیر، برکت دست و جهد بیچشمداشت این تاجر، خلاف و افیونفروشی به کمپ ترک اعتیاد رایگان و کمک خیرخواهانه بدل شد، گویی بنگاه آدمسازی به راه انداخته و درست لحظات آخر افول پلی میشود برای فتوای گذشت بعد از آن هم چشمی برای تماشای اعجاز پشت اعجاز.
بانی ۵۰ پرواز زندانی
«محمد مرتقی»، زاده همدان در سال ۱۳۴۰ است و تاجر؛ او در عنفوان جوانی به دنبال کسب و کار راهی تهران و بعد از آن هم خارج از کشور شد اما چندصباحی است تمام وقت کسب و کارش شده کار خیر از هر نوع و مدلش که بخواهی.
او زندانیان جرائم غیر عمد و افرادی که مرتکب قتل غیرعمد شدهاند را آزاد میکند، مدرسه میسازد و جهیزیه میدهد، اصلا آب و گِلش را برای کار خیر سرشتهاند. صبح خروسخوان از پی روزی خیر جامه بر تن، میزند به دل ماجرا انگاری سرش درد میکند برای این کارها و باید هر طور شده حرفی بزند یا دلی نرم کند و بنای گذشتی بچیند.
ایرانی و شیعه بودن را دلیل خوبی میداند تا دست و دلش بلرزد برای رزق خیر آنجایی که زندگی سخت میگیرد و سخت میگذرد برای همنوعش؛ گاهی هم همنشینی با خانواده و دوستان نیکاندیش را مسبب میشمارد برای در فکر دیگری بودن.
حالا «مرتقی» این خیر همدانی چند سالی میشود فکر مددجویان از دلش سَر میرود و دلواپس روزهای خاکستریشان شده آخر برای یک عصبانیت کوچک یا از کوره در رفتن بهترین سالهای عمرشان را گوشهنشین کنجی تاریک و همدم قفس میشوند.
از همین بابت با بررسی و پیگیری راه میافتد و مددجویانی که مستحق بخشش هستند را در فهرست بلند و بالایی میگنجاند و آستین همت بالا میزند؛ بسم الله، جلب رضایت و آزادی قرار اوست.
یا علیگویان گام برمیدارد و سخنش را پیوند میدهد به رهایی از چوبه دار و میگوید: «قدم اول صحبت با خانوادههای مقتولان و زمینهسازی برای رضایت است تمام تلاشم را بکار میگیرم گاهی به برکت نام اهل بیت(ع) دلشان نرم میشود و میگذرند، زمانی هم که نیاز مالی و فوت سرپرست خانواده در میان باشد وظیفه احیا را به دوش میکشم.
در این میان تعلل نمیکنم و در گیر و دار شهر مبدا و مقصد نمیشوم، با سعه صدر از این سو تا آن سوی ایران میروم تا طلوع خورشید هدیه یک زندانی غیر عمد باشد؛ گهگداری هم مبلغی از خودم و قدری از گلریزانها و دوست و آشنا میگذارم و پول مورد نیاز رضایت را تامین میکنم تا جوانی به زندگی بازگردد و شاهد تولدی دوباره باشم؛ هر بار که جوانی از بند و دار خلاص میشود انگار در کنار او من هم دوباره متولد میشوم و حیات را از نو سر میکنم.
در این راه دست خداوند یاریگر است تا جایی که شخصا پیگیری میکنیم، علاقمندم خودم پا پیش بگذارم و حتی اگر پرونده در شهر و دیار دیگری باشد باید حضور داشته باشم، به عنوان مثال چندی پیش خانواده مقتول در کرمانشاه بود و وقتی متوجه شدند به خاطر آنها از همدان راهی شدم بدون کلامی امضای رضایت را زدند و مرا خجالت زده.
آزادی و هدیه زندگی مجدد لذتبخش است خصوصا که اکثرا بعد از تولد دوباره جزو بهترین بندگان روزگار میشوند و باقی عمرشان را به شکرانه آزادی در مسیر خدمت به خلق میگذرانند.
دقیق نمیدانم اما به نظرم مسبب آزادی ۵۰ زندانی اعم از پرداخت جرائم نقدی تا اخذ رضایت شدهام و خداوند را بابت این نعمت شکر میکنم، از طرفی امیدوارم تمام آبرودارانی که دچار حادثه و یا مشکلات مالی شدند از بند رها شوند.»
تقسیم یک لقمه نان
قصه خیر ۶۰ ساله ما با خرید آبرو و تولد دوباره تمام نمیشود، بیاستخاره حوالههایش را پاس میکند و در انتظار مقدرات خداست، او از نخستین روزهای کسب و کارش عزم، جزم کرده قافیههای درد را محو کند بنابراین از گرفتاری مالی همکار و آشنا با همراهی اهالی بازار شروع کرد تا افزون بر حل مشکل، خدای نکرده گرفتار ربا و نزول نشوند اما در همدان اولین کار عامالمنفعه و شاخصاش مدرسهسازی بود.
«مرتقی» کلام را میرساند به ساخت و ساز و تجهیز مدرسه تا با فرهنگ به جنگ مشکلات برود، او با علم به اینکه نیاز جامعه ما فرهنگ است ادامه میدهد: «سال ۷۷ در حسن آباد شهرک مدنی یک مجتمع آموزشی به نام علوی به نیت آقا امام جواد(ع) با ۱۸ کلاس، یکهزار و ۲۰۰ دانشآموز و ۷۰ پرسنل ساخته شد، مدرسهای با سازه استاندارد و مجهز.
از آن به بعد تجهیز و تکمیل مدارسی همچون مدرسه آیتالله معصومی در میدان شاهد، مدرسهای در دیزج و همین طور مدرسهای در دمق و سردرود رزن انجام شد؛ در کنار بهروزرسانی و رفع مشکلات مدارس با خانواده دانشآموزان و کم و کاستیهای آنها هم عجین شدم تا جایی که تهیه ارزاق کیفی تا حد ممکن شد از اوجب واجبات.
هر چند علاوه بر تهیه ارزاق برای خانوادههای شناسایی شده، در اعیاد و شهادتها هم طبخ و توزیع غذای گرم بین نیازمندان، محرومان، ناشنوایان و نابینایان را در برنامه داشتیم؛ عدد و رقم بعضی از نوبتها به ۴ هزار پرس هم میرسد.
بدون شک اگر لقمه نانی خداوند به ما عنایت کرده باید با همسایه و مردم تقسیم کنیم تا مشکلات کمرنگتر شود، مقدار و شکل کمک مهم نیست؛ بیش از هر چیزی نیت و درک شرایط است که اهمیت دارد.
حد و مرز برای کار خیر وجود ندارد زمانی دارو و درمان جلوهای از کار خیر میشود و در بازهای خریدن آبرو یا کمک خرج تحصیل و هر آنچه که خدا روزی من قرار دهد نه نمیگویم و پاشنه ورکشیده به دنبالش میروم.»
لزوم مکانی برای ساماندهی پیوندها
در فواصل این گپوگفت صمیمی، از ازدواج و تهیه جهیزیه سخن به میان میآورد و باب جدیدی از دلشورههایش را میگشاید؛ مسیری که به مجمع خیرین ازداوج رسید و ضامن افزایش آمار ازدواج و کاهش آمار طلاق شد.
او گریزی به ساز و کار مجمع خیرین ازدواج به عنوان بانی میزند و میگوید: «چند مورد اقلام بزرگ جهیزیه و چند مورد دیگر جهیزیه کامل تهیه شده، البته بحث ازدواج تنها منوط به جهیزیه نیست بلکه با روانشناسان تعامل کردیم تا زوجهای جوان پیش از ازدواج مشاوره داشته باشند، از کاریابان هم قول گرفتیم به جوانانی که مشغول به کار نیستند و در شرف ازدواج قرار دارند مساعدت شود.
اگر بخواهم خلاصه کنم باید بگویم مباحث ازدواج را درست و ریشهای پیگیری میکنیم تا مبادا منجر به طلاق و معضلات اجتماعی شود، حتی قرار است این مجمع مامنی باشد برای بعد از ازدواج و حل و فصل مشکلات احتمالی، اگرچه در حال حاضر به صورت سرپایی و این دفتر و آن دفتر جلسه برگزار میکنیم پس دست یاری به سوی مسئولان دراز میکنیم تا فضایی برای این امر اختصاص دهند.»
برکتی که به زندگی میآید/قولی که ضامن جان میشود
پای حساب و کتاب میان میآید، حسابی که فارغ از فهم این و آن است و دو دو تایی که بیشتر از چهارتا میشود؛ به قول آقای مرتقی برکات کار خیر در حساب و کتاب نمیگنجد اما در گوشه گوشه زندگی ساری و جاری است.
حال گویی برگزیده شده و بنده خاص است؛ از آنهایی که دمادم معجزه و برکت به سویشان ریسه میشود، کنج به کنج رواق دلش معجزه خانه کرده یکی از آنها زمان تجهیز مدرسه آیتالله معصومی رخ میدهد.
مرتقی یادی از آن روزها میکند و یادآور میشود: «وسایل ورزشی خریداری کردم و بردم مدرسه، فکر میکردم این مدرسه توپ دارد تا اینکه یکی از دانشآموزان آمد و گفت «عمو ما توپ نداریم» آنجا متوجه شدم جزو وسایل هم توپ نبوده، گفتم «دارم میرم تهران ولی چهارشنبه صبح قول میدم با توپ برگردم».
پسرک گفت «عمو من منتظرم»؛ گفتم «چشم»، نیمه شب، همان روز راهی شدم و در کمال ناباوری۳۰ کیلومتری تهران متوجه شدم در مسیر حدود دو ساعت پشت فرمان خواب بودم و جاده را با چشمهای بسته طی کردم ولی نکته قابل تامل پشت فرمان بودن این پسربچه بود. در واقعیت دعای این بچه به خاطر یک قول مرا نجات داد، به محض به همدان زنگ زدم و گفتم اول صبح چند تا توپ تهیه کنید و به مدرسه برسانید.
از این دست معجزات به وفور دیدم، مثل رفت و آمد به مجامع و مجالس متعدد برای پیگیری کارها در پیکهای کرونا در حالی که حتی یک بار هم عطسه نکردم چه برسد به اینکه دچار شوم و اینها فقط لطف خداوند است و بس.
مدام دست به دعا هستم و سجده شکر به جا میآورم چراکه حظ بردن از آزادی، بازگشت پدر به آغوش خانواده، نجات جوان رعنای مادر و برآورده کردن آرزوها قابل وصف نیست، امیدوارم خداوند قبول کند. خیران نیکاندیش هم دست به دست دهند و همت کنند و بیشتر از قبل درصدد رفع مشکلات مردم باشند تا با کمک همدیگر این برهه حساس هم طی شود.»
معجزه به برکت گذشت
نوبتی هم باشد نوبت خاطراتی است که از سالها تلاش برای همنوع میآید، نشانههایی که از گذشت سرچشمه میگیرد و مرتقی برای بازگو کردن آنها لحظهشماری میکند و میافزاید: «خداوند برکت و نعمت بی حد و حصر وارد زندگانی خانوادههایی میکند که گذشت و بخشش را ترجیح میدهند بر قصاص؛ همچون خانوادهای که به خرید و فروش مواد مخدر در شهرستان معروف بودند، از اعتیاد سنگین بگیر تا توزیع مواد آن هم به شکل خانوادگی تا اینکه یکی از برادران در اثر دعوا و عصبانیت فوت میکند و جوان قاتل ۱۵ سال در زندان در انتظار چوبه دار به سر میبرد و بالاخره این خانواده با صحبت و رفت و آمد گذشت میکنند و قاتل نجات پیدا میکند.
بعد از رضایت، خانواده مقتول دگرگون شد و معجزه اتفاق میافتد تا جایی که به جای توزیع مواد مخدر کمپ ترک اعتیاد افتخاری زدند و رایگان گرفتاران افیون را نجات دادند ضمن اینکه خودشان هم از بند اعتیاد خلاص شدند.
جوان قاتل هم تافته جدا بافته شده و مال و جان و عمرش را خرج خانوادههای محروم و زندانی کرده است، از نظر اخلاق و برخورد هم زیر و رو شده، به نظرم تمام این اتفاقات از برکت گذشت بوده و به تعدد از این موارد داریم که هم قاتل و هم خانواده مقتول در اثر گذشت متحول و رهرو راه خیران شدند. دقیقا اینجا حدیث «إرحَمْ تُرحَمْ» «رحم کن، تا به تو رحم شود» مصداق پیدا میکند.
تا دلتان بخواهد در اثر عفو و کمک خاطره به یادگار مانده، دیگری خانم دانشجویی بود که به دلایل مالی گرفتار شد؛ مطلع که شدم فورا کارهای آزادی او را انجام دادم، از وقتی آزاد و بدهیاش پرداخت شد در دانشگاه نمرهای کمتر از ۲۰ نگرفت حتی یک نمره؛ چرا واقعا این افراد قدرشناس باید پشت میلههای زندان عمر سپری کنند.
و اما نکته آخر توجه و پذیرش مددجویان آزادشده در جامعه است به ترتیبی که به چشم انسان از نو متولد شده به این افراد نگاه کنند تا سرخورده نشوند و به نقطه اول بازنگردند، این افراد به غیر از یک شغل و اعتماد از سوی اجتماع چیز دیگری نمیخواهند.»
انتهای پیام/89033/س