موازنه مرکزی قدرت بین المللی در این قرن در هند و اقیانوس آرام برقرار خواهد شد. بنابراین، یک گستره پانصد ساله از تاریخ، دورانی که موازنه مرکزی در اروپا ایجاد شد و غرب تصمیم میگرفت، به پایان می رسد. ایالات متحده در قرن گذشته به عنوان یک قدرت اقیانوس اطلس نقش تعیین کننده ای ایفا کرد. این قرن به منزله قدرت اقیانوس آرام خواهد بود. تغییرات سیستمیک از این بزرگتر نمی شوند. تغییر به سمت اقیانوس هند و اقیانوس آرام نسخه ای از استراتژی بین المللی روشی است که جهان به منابع جدید قدرت برای مقابله با تغییرات آب و هوایی روی آورده است. این قرن کربن زدایی و تا اندازه زیادی غرب زدایی است.
حتی جهانی که از اوج جهانی شدن عقب نشینی می کند، واقعیت هند و پاسیفیک را که از روند بلندمدت به واقعیت امروزی تبدیل شده است، کند نخواهد کرد. موازنه قدرت در مکانی تنظیم خواهد شد که اکثر مردم جهان در آن زندگی می کنند و بیشتر ثروت جهان در آنجا ایجاد می شود. غرب در تعیین موازنه مرکزی که در اقیانوس هند و اقیانوس آرام تعریف خواهد شد اهمیت زیادی دارد. اما مانند بسیاری موارد دیگر، غرب دیگر تسلط نخواهد داشت. پیام نشست ماه گذشته ناتو این بود که امنیت اروپا و امنیت آسیا به هم پیوسته اند. به همین دلیل است که رهبران استرالیا، ژاپن، نیوزلند و کره جنوبی در آن شرکت کردند. فومیو کیشیدا به عنوان اولین نخست وزیر ژاپن که در نشست ناتو شرکت کرد، اظهار داشت:
«امنیت اروپا و اقیانوس هند و اقیانوس آرام جدایی ناپذیر است. تجاوز روسیه به اوکراین به تنهایی مشکلی برای اروپا نیست، بلکه اقدامی ظالمانه است که اساس نظم بین المللی را تضعیف می کند. تجاوز روسیه به اوکراین به وضوح پایان دوره پس از جنگ سرد را اعلام کرد. تلاش ها برای تغییر یکجانبه وضعیت موجود با قدرت در پس زمینه در دریای چین شرقی و دریای چین جنوبی ادامه دارد. من احساس شدیدی از بحران دارم که اوکراین ممکن است فردای شرق آسیا باشد».
تهاجم به اوکراین رویداد محرکی است که نسخه استراتژیک تغییرات زمین ساختی را به نمایش می گذارد. خیلی قبل از اینکه ولادیمیر پوتین رئیس جمهور روسیه جنگ را آغاز کند، پایان نظم قدیمی، استراتژی بزرگ همه از جمله استرالیا را متزلزل کرده بود. نظم مبتنی بر قوانین بین المللی مورد حمله روسیه و با حمایت چین قرار دارد. چین دولتی است که سیستم را تغییر می دهد. وقتی قوانین شکسته می شوند، پاسخ به قدرت تبدیل می شود. در سیستم دولتها، همه در جستجوی توازن قوا هستند. اروپا باید برای دستیابی به این تعادل مرکزی به هند و اقیانوس آرام بپیوندد.
بیانیه مادرید ناتو، چین را به عنوان یک چالش سیستماتیک توصیف می کند که توسط قدرت های کلیدی اروپایی و ایالات متحده پذیرفته شده است: «ما با تهدیدهای سایبری، فضایی، ترکیبی و دیگر نامتقارن و با استفاده بدخواهانه از فناوری های نوظهور و مخرب مواجه هستیم. ما با رقابت سیستماتیکی از جانب کسانی از جمله جمهوری خلق چین روبرو هستیم که منافع، امنیت و ارزش های ما را به چالش می کشند و به دنبال تضعیف نظم بین المللی مبتنی بر قوانین هستند».
رؤسای MI۵ بریتانیا و افبیآی ایالات متحده در پیشبینی «مسابقه استراتژیک طی دههها» با چین هشدار می دهند. واقعیت انتقال قدرت جهانی به آسیا برای چندین دهه یک روند بزرگ اقتصادی بوده است، زیرا ژاپن در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ به قدرت رسید و دنگ شیائوپینگ موشک توسعه چین را در سال ۱۹۷۸ روشن کرد. ارائه دقتی بیشتر از آنچه که تاریخ معمولاً برای کلانروندها ارائه میدهد، در اینجا لحظهای است که تعادل مرکزی از یورو-آتلانتیک به اقیانوس هند-پاسیفیک (یا همانطور که در آن زمان آسیا-اقیانوسیه نامیده میشد) شروع به تغییر کرد.
آن لحظه انتقال را به نیمه شب ۳۰ ژوئن ۱۹۹۷ برگردانید. در آن شب، طوفان های موسمی و درام طراحی شده حکومت استعماری در هنگ کنگ به پایان رسید. در حالی که آخرین فرماندار هنگ کنگ در آخرین سفر قایق تفریحی سلطنتی بریتانیا از بندر خارج می شد، سربازان چینی که مانند مجسمه در زیر باران سیل آسا ایستاده بودند، در پشت کامیون های باز از مرز عبور کردند. از ژوئن ۱۹۹۷ به عنوان آخرین لحظه برای برتری اروپا/غرب در آسیا استفاده کنید که دقیقاً ۵۰۰ سال به طول انجامید. این نیم هزاره در ژوئیه ۱۴۹۷ آغاز شد، زمانی که واسکو دوگاما پرتغال را ترک کرد تا اولین اروپایی باشد که در اطراف دماغه امید نیک حرکت کرد و به هند رسید.
در آن شب طوفانی در هنگ کنگ، در حالی که چین پایان تحقیر را اعلام می کرد، قدرت غربی که دوگاما پیش بینی کرده بود، تنها بخشی از یک هیجان ژئوپلیتیک گذار به نظر می رسید. چند سال بعد در کتابی درباره سیاست خارجی استرالیا از این فکر استفاده کردم: «آسیا در پایان دوران واسکودوگاما بود. این نماد به طرزی عالی در برگرفته شده بود - آسیا پنج قرن متحمل نفوذ و فرماندهی غرب شده بود و تحویل هنگ کنگ صفحه آخر را رقم زد».
یکی از استراتژیستهای بزرگ استرالیا، کورال بل، در سال ۲۰۰۷، بحثی عمیقتر و مرتبطتر درباره پایان دوران داگاما ارائه کرد. بل چنین توصیف کرد: «چشماندازی با غولها: شش قدرت بزرگ آشکار (ایالات متحده، اتحادیه اروپا، چین، هند، روسیه و ژاپن)، اما همچنین چندین قدرت نوظهور مهیب که از نظر استراتژیک یا اقتصادی به اندازه کافی مهم هستند تا بر روابط بین قدرت های بزرگ تأثیر بگذارند». بل با اشاره به پایان «لحظه برتری بلامنازع ایالات متحده» - لحظه تک قطبی که آمریکا از سال ۱۹۹۱ تا سپتامبر ۲۰۰۱ در آن قرار داد - «شکل تاریخی آشناتر دنیای چندقطبی را پیدا کرد. جهانی که در آن قدرت به طور گستردهتر از آنچه که در دو قرن گذشته بوده توزیع شده است. مهمترین تغییر، پایان برتری غرب بر جهان غیرغربی بود».
بل به این فکر می کرد که اگر جهان خوش شانس باشد، ممکن است به کنسرت جدیدی از قدرت برای قرن بیست و یکم دست یابد که بر اساس اجزای اصلی قواعد (اینکه توافق ها باید حفظ شود) و حاکمیت (اینکه حاکم باید قوانین خود را در قلمرو خود وضع کند). بل نوشت، اگر بدشانس بباشیم، جهان با «برخورد اجتنابناپذیر هنجارها، که ممکن است در آینده قابل پیشبینی همیشه سطح اجماع بین دولتها را محدود کند مواجه میشود».
جنگ روسیه علیه اوکراین یک لحظه حساس برای دور ریختن هنجارهاست و حمایت چین از روسیه شانس کنسرت یا اجماع را از بین میبرد، حتی اگر پیمان «بدون محدودیت» پکن با پوتین در حال تغییر به سمت مشارکت «مسئولیت محدود» باشد، چون این روسیه بود که چنین مسیری را برگزیده است. به جای هنجارها، باید به دنبال تعادل قدرت باشیم. و تعادل مرکزی باید در هند و اقیانوس آرام باشد زیرا مرکز سیستم است.
در یک عبارت صریح از واشنگتن، روسیه «طوفان» است که سریع و سخت می آید، در حالی که چین مشابه «تغییر آب و هوایی: طولانی، آهسته و فراگیر» است. در اقیانوس هند و اقیانوس آرام، بازی بزرگ در جریان است و ناتو باید وارد بازی شود.
*منبع: استراتژیست
۳۱۱۳۱۱