می‌خواهند شما را زیر علم داروین انگلیسی ببرند! | یک فاجعه در در آینه ۴روایت و تحلیل

همشهری آنلاین پنج شنبه 23 تیر 1401 - 11:18
زنده‌یاد آیت‌الله محمد واعظ‌زاده خراسانی،  از عالمان کهنسالی بود که هم پدرش در قیام مسجد گوهرشاد حضور فعال داشت و هم خود در دوران کودکی، آن را از نزدیک مشاهده کرده بود. او سال‌ها بعد و در یک گفت و شنود تاریخی، به بازگویی مشاهدات خویش در این فقره پرداخت.
طرحی از فاجعه مسجد گوهرشاد

همشهری آنلاین - احمد سینایی:روزهایی که بر ما می‌گذرد، نشان از سالروز کشتار مردم در مسجد گوهرشاد آستان قدس رضوی(ع)، به دستور رضاخان دارد. در باب این رخداد اگرچه فراوان داد سخن داده شده اما همچنان جای تامل برداشت‌های نوین وجود دارد. مقال پی آمده درصدد است تا با بازخوانی ۴روایت و تحلیل در این باب، جلوه‌هایی از این فاجعه تاریخی را بازنمایاند. امید آنکه مفید و مقبول‌ آید.

اعتراض مردم به تغییر لباس بود

زنده‌یاد آیت‌الله محمد واعظ‌زاده خراسانی،  از عالمان کهنسالی بود که هم پدرش در قیام مسجد گوهرشاد حضور فعال داشت و هم خود در دوران کودکی، آن را از نزدیک مشاهده کرده بود. او سال‌ها بعد و در یک گفت و شنود تاریخی، به بازگویی مشاهدات خویش در این فقره پرداخت. شمه‌ای از این خاطرات، به قرار ذیل آمده است: 

«بر خلاف تصور عده‌ای، داستان مسجد گوهرشاد برای اعتراض به کشف حجاب نبود بلکه برای مبارزه با متحدالشکل شدن لباس‌ها بود. رضاخان دستور داده بود که همه لباس‌های مختلفی که مردم ایران دارند، یک شکل شود. او کلاهی مثل کلاه‌هایی که الان فرانسوی‌ها دارند، درست کرده بود به‌نام کلاه پهلوی. به‌دلیل مخالفت با این کار رضاخان بود که حادثه مسجدگوهرشاد شکل گرفت. مرحوم آیت‌الله حاج آقاسیدحسین قمی یکی از بزرگ‌ترین علمای مشهد در آن تاریخ بود که حتی بعضی از او تقلید هم می‌کردند. بعد از اینکه رضاخان این کارها را شروع کرد، ایشان تصمیم گرفت به تهران برود و با رضاخان ملاقات کند.

داستان این قضیه را، پدر من نقل می‌کرد و می‌گفت: در حرم دیدم ایشان پشت سر من نشسته‌اند. تا مرا دیدند با دست اشاره کردند تا نزدشان بروم. رفتم و جلوی ایشان نشستم. گفتند: می‌خواهم بروم تهران و با رضاخان صحبت کنم. گفتم: فرض کنید من رضاخان هستم و شما آمده‌اید با من صحبت کنید، چه می‌خواهید بگویید؟ گفتند: اول به تو می‌گویم این کارهایی که می‌خواهی بکنی رها کن، چون همه اینها مخالف با اسلام است، اگر قبول کردی، زانویت را می‌بوسم و برمی‌گردم، اگر قبول نکردی، می‌گویم پس بگذار من با زن و بچه‌ام بروم به عتبات عالیات! به هر حال ایشان به تهران رفتند و نتیجه‌ای هم نگرفتند. بعد از آن کسانی که پیرو ایشان بودند، اعتراض مسجد گوهرشاد را سامان دادند و بهلول را به مسجد گوهرشاد آوردند و دورش را گرفتند. این اجتماع خواسته‌شان این بود که شاه باید به آیت‌الله قمی جواب مثبت بدهد و این جمع برای حمایت از هدفی که آقای قمی به‌خاطر آن به تهران رفته بود، تشکیل شده بود. در مقطعی که این اتفاق روی داد، آیت‌الله قمی را در تهران محصور کرده بودند. رضاخان اجازه ملاقات با آیت‌الله قمی را نداد و ایشان گفتند: پس بگذارید من به عتبات بروم که رضاخان اجازه داد و گذرنامه هم به ایشان دادند و همراه با تعدادی از پسرانشان به عتبات رفتند.

من در آن زمان به مدرسه ابتدایی معرفت می‌رفتم. پدرم گفته بود که عصرها به مدرسه دودر بیا. برادر بزرگ من در آنجا اتاقی داشت و من در آنجا پیش یک شیخ دامغانی، گلستان می‌خواندم. در روز تجمع مردم، به مسجد گوهرشاد رفتم و دیدم جمعیت زیادی آمده و همه هم متوجه ایوان مقصوره هستند. نمی‌دانستم چه خبر است. پدرم همین که مرا دید، گفت: بیا این پول امروزت، امروز نمی‌خواهد در نماز جماعت اینجا شرکت کنی، برو خانه! من هم رفتم. بعد پدرم اخبار مسجد را برای ما آورد. پدرم منبر رفته و صحبت کرده بود و به همین دلیل بعد از این ماجرا، ۴سال در خانه محصور بود و بیرون نمی‌آمد! رئیس شهربانی گفته بود: اگر بیرون بیایید، ما ناچاریم شما را دستگیر کنیم و من نمی‌خواهم این کار را بکنم. بقیه علما و وعاظ و منبری‌ها را گرفتند و به تهران تبعید کردند. روحانیون و علمای مشهد، عمدتا از تجمع مسجد گوهرشاد حمایت ‌کردند، منتها شکل حمایت‌ها متفاوت بود. بعضی‌ها جدی‌تر وارد جریان شدند و به شاه تلگراف زدند و به همین دلیل همه اینها دستگیر شدند ...»

ما زیر بار این اجبار نمی‌رویم!

زنده‌یاد هادی محقق، فرزند خطیب نامی زنده‌یاد حجت‌الاسلام والمسلمین حاج شیخ عباسعلی محقق‌خراسانی است. او در دوره‌ای که پدر در زمره فعالان قیام گوهرشاد بود، با وی همگامی فراوان داشت و هم از این روی، بسا فراز و نشیب‌های این حرکت را مشاهده کرد. وی نیز بعدها در گفت‌وگو  با سینا واحد، در این‌باره چنین گفت:
«آن روزها ۱۶ ـ ۱۵ سال داشتم. یادم هست که نزدیکی‌های ظهر یک روز پنجشنبه بود، مرحوم آیت‌الله حاج آقاحسین قمی جلوی حمام شاه آمدند. من هم بودم. یک عده ریختند دور ایشان و گفتند: باید برویم مسجد. همه راه افتادیم. آقایان روحانیان دیگر هنوز نیامده بودند و ایشان خودشان منبر رفتند و نیم ساعتی برای مردم حرف زدند. بعد هم به منزل برگشتیم. ظاهرا در صبح جمعه، عده‌ای از مأموران ارتش می‌ریزند به داخل صحن و عده‌ای از مردم را می‌کشند. این بود تا رسیدیم به شب شنبه. در آن شب قرار بود اول حاج شیخ مرتضی ایدگاهی و بعد حاج شیخ ‌مهدی واعظ خراسانی و بعد هم پدر بنده حاج شیخ‌ عباسعلی محقق واعظ خراسانی منبر بروند. حاج شیخ‌ مرتضی نیم‌ساعتی صحبت کرد. بعد حاج‌شیخ‌ مهدی یک ساعت منبر رفت و بعد هم پدر من حدود یک ساعت و ۲۰ دقیقه صحبت کردند. یادم هست خطاب به مردم گفتند: هوشیار باشید که می‌خواهند شما را ببرند زیر علم داروین انگلیسی!... پدرم خیلی خوب صحبت می‌کرد و مورد اقبال مردم بود. محور اصلی صحبت آقایان، قضیه کلاه‌پهلوی، تغییر لباس و این حرف‌ها بود. همه آقایان علما و منبری‌ها حرفشان این بود که ما زیر بار این اجبار نمی‌رویم. می‌گفتند که اسدی به رضاشاه گفته بود که هم‌اکنون این کار عملی نیست.

رضاشاه هم به پاکروان استاندار خراسان می‌گوید که این کار را انجام بدهد و او هم گفته بود، که اطاعت امر می‌کنم! مأموران به جان مردم افتادند و کشتار عجیبی به راه انداختند. یادم هست فردای شبی که آن کشتار انجام شد، شیخ‌ مرتضی واعظ‌گیلانی آمد و قضیه را به پدرم گفت. بعد هر دو به منزل یکی از تجاری که دوست‌شان بود، رفتند. مرحوم آیت‌الله حاج‌آقا حسین قمی قبل از عزیمت به تهران، چند نفر از منبری‌های مشهد، ازجمله مرحوم پدرم و مرحوم آقای ایدگاهی و آشیخ‌ مهدی واعظ‌خراسانی را می‌خواهند و به آنها می‌گویند که دارند مرا به تهران می‌برند، شما مراقب اوضاع باشید و به تکلیف خودتان عمل کنید ...»

بهلول گفت: هر کسی که می‌خواهد می‌تواند برود، اینها قصد کشتن من را دارند!

نام زنده‌یاد علامه شیخ محمدتقی بهلول گنابادی، با رویداد قیام مسجد گوهرشاد گره خورده است و خاطرات وی از این خیزش، در زمره منابع دست اول این رویداد به‌شمار می‌رود. محمدرضا چیت‌سازان، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، ورود بهلول به این فرایند را، اینگونه تحلیل کرده است:

«تغییر لباس و اجباری کردن کلاه‌شاپو، واکنش روحانیان را در پی داشت. در مشهد رهبر مخالفان، واعظ قمی بود که با دستور رضاشاه، دستگیر و به عراق تبعید شد. درحالی‌که حکومت گمان می‌کرد با دستگیری واعظ‌قمی، مبارزات مردم علیه رضاشاه به پایان رسیده است، محمدتقی گنابادی معروف به بهلول وارد کارزار مبارزه شد و علم مخالفت با اقدامات رضاشاه را برداشت. ایشان به محض ورود به مشهد در ۷تیر ۱۳۱۴ش به منزل شیخ واعظ قمی رفت و بعد از اطمینان از اوضاع و احول ایشان، راهی حرم امام‌رضا(ع) شد.

بهلول در حرم امام هشتم(ع)، علیه سیاست‌های ضداسلامی رضاشاه نطقی آتشین کرد. وی در کتاب خاطراتش با صراحت، از هدف خود از سفر به مشهد گفته است: من یک نقشه‌ای داشتم که غیراز خدا و خودم نمی‌دانست و آن این بود که اول در تمام شهرها سخنرانی کنم و پس از آن، قیام در مقابل دولت را شروع کنم. برای همین در تمامی شهرهای ایران، سخنرانی کرده و قصد داشتم در مازندران و آذربایجان که مردم جنگجو در این دو زیادند، سخنرانی و آنها را به قیام دعوت کنم، ولی نشد و مجبور شدم قبل از عملی شدن کل نقشه‌ام، در مشهد قیام کنم... سخنرانی محمدتقی گنابادی در مشهد و آستان قدس رضوی(ع) از چشم حکومت دور نماند. مأموران شهربانی بهلول را زیرنظر داشتند، اما برای اینکه با دستگیری‌اش مردم را تحریک نکنند، او را در یکی از حجره‌های حرم محبوس کردند و تا پاسی از شب منتظر ماندند. با خلوت‌تر شدن حرم در ساعات پایانی شب، مأموران شهربانی تصمیم گرفتند او را دستگیر و زندانی کنند، اما یک اتفاق مسیر ماجرا را به شکل دیگری رقم زد. نواب احتشام رضوی سرکشیک شب حرم مطهر رضوی، وارد حجره‌ای شد که شیخ‌بهلول گنابادی را در آنجا محبوس کرده بودند.

وی با دیدن بهلول در حجره، بسیار تحت‌تأثیر قرار می‌گیرد و به همین دلیل به میان جمعیت می‌آید، کلاه پهلوی خود را از سر بر می‌دارد، آن را به زمین می‌اندازد و مردم را تحریک می‌کند تا به حجره بهلول گنابادی روند و او را آزاد کنند. نکته جالب توجه اینجاست که خود بهلول با این کار مردم چندان موافق نبود. وی به آنها می‌گوید: کار پسندیده‌ای نبود که نظم و آرامش حرم امام رضا(ع) را بر هم زدید، با این ‌حال کاری است که شده و باید از ظرفیت ایجادشده، به نحو احسن استفاده کرد، باید آماده جهاد شویم و تمام تلاش خود را به خرج دهیم، تا شیخ واعظ قمی را از اسارت حکومت نجات دهیم یا اینکه خون خود را در راه جهاد در راه خدا خرج کنیم... ایشان به تأسی از سیره امام حسین(ع) در شب عاشورا، مردم را به دور خود جمع و بر پای منبر اعلام کرد که هر کسی که می‌خواهد می‌تواند برود، اینها قصد کشتن من را دارند. بااین‌حال مردم به‌صراحت گفتند: ما شما را در مقابل عمال رژیم تنها نمی‌گذاریم...».

سخنرانی‌های داغ بهلول، به نوعی متمم ماجرا بود!

آیت‌الله سیدمحمدعلی شیرازی، فرزند زنده‌یاد آیت‌الله العظمی سیدعبدالله شیرازی است که در رهبری قیام گوهرشاد نقشی نمایان داشت و به همین دلیل نیز، مدت‌ها در زندان مشهد و تهران به سر برد. روای در سخنان خود، تلقی نسبتا متفاوتی از نقش بهلول در حرکت اعتراضی مردم مشهد ارائه کرده است:

«مرحوم والد (آیت‌الله العظمی سیدعبدالله شیرازی)، معتقد بودند که بهلول یک لحن حماسی داشت و آن شب توانست در این قضیه تأثیر بگذارد، منتهی در حد خودش و نه اینکه طراح واقعه گوهرشاد باشد. خود مرحوم آقا در تحصن‌ها، حرکت‌ها و قیام‌های منتهی به واقعه مسجد گوهرشاد، نقش تعیین‌کننده‌ای داشتند و شاید بشود گفت سخنرانی‌های داغ مرحوم بهلول، به نوعی متمم ماجرا بود. مرحوم آقا از آنجا که اساساً با رژیم شاه مخالف بودند، از هر کسی که به هر شکلی با این رژیم مقابله می‌کرد، حمایت می‌کردند و به او علاقه نشان می‌دادند. ایشان حتی می‌گفتند: آن شب واقعه، من او را به منبر فرستادم، چون می‌دیدم سایر منبری‌ها منبرشان بزمی است نه رزمی! آنها فقط مردم را نصیحت می‌کردند، درحالی‌که شرایط به‌گونه‌ای بود که باید مردم به رزم تشویق می‌شدند. می‌فرمودند: چون روحیه بهلول را می‌شناختم و می‌دانستم حرفش تأثیر دارد، به آقایان حاضر در جلسه‌مان گفتم: خوب است امشب بهلول را تشویق کنیم تا به منبر برود.

او هم به منبر رفت و به رژیم رضا شاه بد گفت! رژیم هم که ظاهراً از قبل برنامه داشت که حمله کند، صحبت‌های بهلول را بهانه کرد و فاجعه گوهرشاد پیش آمد. بعد هم بهلول به شکل عجیبی فرار کرد و به افغانستان رفت! مرحوم والد از طریق علمای افغانستان، کم و بیش می‌دانستند در چه حال و روزی است. پس از رحلت آیت‌الله اصفهانی عده زیادی از مردم افغانستان، از مرحوم والد تقلید می‌کردند. از این گذشته اغلب علمای افغانستان، در نجف تحصیل کرده بودند و از این بابت هم با مرحوم آقا ارتباط داشتند. مرحوم آقا در قضیه کشف حجاب افغانستان و حکومت ظاهرشاه اقداماتی کرده بودند، در نتیجه از مسائل سیاسی افغانستان مطلع بودند و از این جنبه هم، موضوع مرحوم بهلول را دنبال می‌کردند. البته علمای افغانستان هم دقیق نمی‌دانستند که بهلول در چه وضعیتی است، فقط می‌دانستند در زندان است! پس از ۳۰سال هم که از زندان افغانستان آزاد شد و به نجف آمد، مرحوم آقا او را با آغوش باز پذیرفتند. او چندماه در نجف بود و در این مدت در منزل ما اقامت داشت ...»

منبع خبر "همشهری آنلاین" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.