گروه زندگی- اقتصاد خانواده -مینا فرقانی :سوژههای چندبعدی همیشه جذاب است. «حمیده غلامزاده» از این سوژههاست. او همسر شهید مدافع حرم «حمیدرضا اسداللهی» است که در سومین سالگرد شهادت همسرش، کار جدیدش را با همراهی چند نفر از اطرافیانش راه انداخت. این جمع که پیشتر زمینههای هنری داشتهاند، گلآرایی تشریفات را بهعنوان حوزهٔ کار خود انتخاب کردهاند. خانم غلامزاده دو پسر ده و هفتساله به نامهای محمد و احمد دارد که یادگار همسر شهیدش هستند (پسرها در زمان شهادت پدر، سهساله و دوماهه بودند). او همزمان دانشجوی کارشناسی تربیتمعلم است.
همسر شهید حرفهایش را از شهید و بابرکت نامش شروع میکند: «سال ۸۷ با شهید حمیدرضا اسداللهی ازدواج کردم. ایشان سال ۹۴ در حلب سوریه شهید شدند. شهید اسداللهی متولد بهمن ۶۳ بودند. بسیار خوشاخلاق بودند. وقتی وارد جمعی میشدند جمع را دست میگرفتند و گرم میکردند. روابط عمومی قوی و روحیهٔ بسیار لطیف و مهربانی داشتند. خیلی راحت با همه ارتباط میگرفتند و بسیار شوخطبع بودند. خیلی اهل مسافرت و خصوصاً زیارت امام رضا (ع) بودند. فعالیتهای جهادی و فرهنگی بینالمللی داشتند. مثلاً عدهای از دوستان پاکستانیشان را به ایران آورده بودند و برایشان دورههایی گذاشته بودند. با دوستان لبنانیشان جلسه برگزار میکردند. کمی قبل از شهادتشان هم با بچههای استرالیا ارتباط گرفته بودند.»
خانم غلامزاده دربارهٔ اینکه سوریه رفتن حمید آقا چه زمانی و چگونه رقم خورد میگوید: «از وقتی جنگ سوریه شروع شد، خیلی دغدغهٔ رفتن داشتند و خیلی هم تلاش کردند. به زبان عربی مسلط بودند. قبل از اینکه وارد کارهای جهادی شوند، امدادگر بودند (در اتاق مدیریت بحران وزارت بهداشت). بسیجی بودند و در مباحث نظامی دستشان خالی نبود. توانمندی جسمیشان هم خوب بود. همهٔ اینها باعث میشد بتوانند در سوریه اثرگذار باشند. ولی خیلی پیگیری و ممارست کردند تا توانستند بروند.».
همسر شهید اسداللهی از روزهایی میگوید که نگران سرنوشت عزیز جهادگرش بود: «وقتی ایشان شهید شدند تا سه روز ما در بیخبری و بلاتکلیفی بودیم. میدانستیم اتفاقی افتاده، اما نمیگفتند چه شده. ما مدام نگران بودیم که نکند اسیرشده باشند. تمام آن سه روز فکر میکردم الآن در چه وضعیتی است. اگر همان ابتدا میگفتند شهید شده، خیلی آرامتر بودیم. بعد از سه روز اطلاع دادند که شهید شده و توانستهاند پیکر را از زمین داعش خارج کنند و به عقب برگردانند. محمد سهساله بود. به پیکر پدرش سلام نظامی داد. پدرش خیلی سلام نظامی را دوست داشت. برای محمد یک شلوار نظامی هدیه آورده بود که به او دادیم.
لطف خدا بود که پیکر برگشت. سالم هم برگشت. فقط یک خراش کوچک روی شاهرگ گردن داشت. خانوادههایی که پیکر شهیدشان برنمیگردد یا طوری برمیگردد که بچهها نمیتوانند پدرشان را ببینند، کار واقعاً سختی دارند. برای بچهها خیلی سخت است که ناگهان و بدون هیچ خداحافظی دل از پدر بکَنند.».
همسر شهید اسداللهی از سختی «مادرِ فرزندِ شهید بودن» و تلاش برای جواب دادن به سؤالات بچهها و رفع دلتنگی آنها میگوید: «چون من ازدواجکردهام، بچهها زیاد خلأ حضور پدر را نمیچشند. ولی بههرحال همیشه ذهنشان درگیر «بابا شهید» هست و سؤال دارند. از این نظر کار فرزندان شهدا و مادران آنها خیلی سخت است. چون همیشه باید این دلتنگیها را رفع کنند. ما زیاد دربارهٔ پدرشان حرف میزنیم و در تمام اتاقهایمان هم عکس او هست. همسرم هم کاملاً همراه هستند و درک میکنند.».
از خانم غلامزاده میپرسم قبل از شهادت شهید به فکر ایجاد یک کار اقتصادی بودید؟ او میگوید: «ما نه آن موقع و نه زمان راهاندازی این کار، نیاز اقتصادی نداشتیم. آن زمان با شهید درگیر کارهای فرهنگی و جهادی بودم و اصلاً فرصتی برای فکر کردن به کارهای دیگر نداشتم. ولی بعد از شهادت، خلأ دردناکی ایجاد شد و اصرار دوستان به اینکه اتفاقی را رقم بزنیم و لطفشان به من که خواستند مسئول کار باشم، باعث شد کار را شروع کنیم.».
شهید اسداللهی از آنهایی نبودهاند که بگویند «در کار جهادی، جای زن نیست.» و در هر کار فرهنگی و جهادی که وارد میشدند، همسرشان را همراه میکردند. خانم غلامزاده دراینباره میگوید: «این خیلی اتفاق فرخندهای بود. باعث میشد هم من مانع کارشان نشوم و هم ایشان کنار من باشند. اما بعد از شهادت، محدودیتهایی ایجاد میشود. نمیتوان بهراحتی وارد هر حیطهای شد و هر کاری را انجام داد. تمامکارهایی که نمیتوانستم بکنم، برایم ایجاد خلأ کرده بود. از طرفی درگیر دلتنگی بسیار آزارم میداد. باید فرزندانم را هم با تمام وجود و توان تربیت میکردم و حال خوبم روی آنها اثر زیادی داشت. به همین خاطر وقتی خواهر و دخترخالهام پیشنهاد کار را دادند، استقبال کردم.».
خانم غلامزاده که طبع هنری لطیفی دارد دربارهٔ برکت نام و نگاه شهید در کار معتقد است: «ما کار را به نام خود شهید شروع کردیم. افرادی که در صفحهٔ اینستاگرام، همراهمان هستند هم میدانند که ما قالبهای مذهبی خاص خودمان را داریم و زیر سایهٔ شهید هستیم. واقعاً هم به او اعتقادداریم و برکتهایی در کار از او میرسد که همهٔ گروه به آن اذعان دارند. ما بارها اراده کردیم کار را جمع کنیم و هر بار شهید به طریقی به ما نشان داده که باید ادامه دهیم.
ما برای خانوادههای شهدا خیلی کارکردهایم. گاهی مثلاً سالگرد شهیدشان بوده که تزئین مزار را انجام دادهایم. جشن تولد یا مراسم ازدواج بچههایشان را گلآرایی کردهایم و... از این مراجعات زیاد داشتهایم. چون بنا بر کار فرهنگی و مذهبی داریم، برای کارهای خیریه هم زیاد به ما مراجعه میشود که تا حد توان همراهی میکنیم. بازخوردهای زیادی داشتهایم ازایندست که چقدر خوب است که شما در این فضا هستید و نشان میدهید که با چادر هم میشود کار میکرد.».
همسر شهید اسداللهی مثل بسیاری از خانمهای دیگر عاشق گل است و ترجیح میدهد خاطرهای مربوط به گل از شهید اسداللهی تعریف کند: «شهید خیلی اهل گل خریدن بودند. چون من هم به گل علاقه داشتم، مقید بودند که هر وقت به دیدنم میآیند حتماً گل بیاورند. زمانی که عقد کردیم کارشان شیفتی بود و گاهی ساعت ۷ صبح از شیفت که برمیگشتند به خانهٔ ما میآمدند. ایشان گشته بودند یک گلفروشی پیداکرده بودند که ۷ صبح باز باشد.
یکبار هم تولدم بود و ایشان نبودند. به خواهرم گفته بودند که گل بخرد و در کمدم بگذارد. بعد شهید به من زنگ زدند و گفتند بروم سر کمدم و گل را بردارم که خاطرهٔ ماندگاری برایم شد. شهید، هنرمند بودن خانم را خیلی دوست داشتند. مثلاً شیرینیپزی و کیک پزی که میکردم ایشان خیلی استقبال و تشویق میکردند. همیشه میگفت «حمیده از پس همهچیز برمیآید.». در روحیهٔ من تأثیر خیلی خوبی داشت و برایم لذتبخش بود که آنقدر به من اعتماد داشتند.»
برای کسانی که میخواهند کارآفرینی کنند یا به داستان تولد کسبوکارها علاقه دارند، دانستن نقطهٔ آغاز کسبوکارها همیشه پر از درس و جذابیت است، خصوصاً کسبوکاری که گل کرده باشد و جای خودش را بین همصنفان خود بازکرده باشد. خانم غلامزاده درباره شروع کار «بُژانه» و این نام میگوید: «بژانه نام کردی گل بومادران است. دوست نداشتیم اسم انگلیسی انتخاب کنیم. بژانه را کمی قبل از بهمن ۹۷ طرحریزی کردیم. با خواهرم و دخترخالهام دربارهٔ شروع یک کار اقتصادی حرف میزدیم. با توجه به تواناییهایمان کارهای ممکن را بررسی میکردیم. من و خواهر خوشبختانه طبع هنری مادر را به ارث بردیم و از دوران مجردی همکارهای هنری انجام میدادیم. بعد با یکی از دوستان هنری در مسجد صحبت کردم و بهصورت کلامی کار آغاز شد.
۲۵ بهمن ۹۷ هم کار را بهصورت عملیاتی و با ۵۰۰ هزار تومان سرمایهٔ اولیه شروع کردیم. چون گلآرایی ابزار خاصی نیاز ندارد و سرمایهٔ کلانی برای آغاز کار لازم نیست. بعد بهتدریج کار را گسترش دادیم. در آغاز اصلاً جایی نداشتیم و در خانه گلآرایی میکردیم. پس از مدتی بالای منزل خواهر را کمی تجهیز کردیم و کار را ادامه دادیم. بعد از ۵-۶ ماه، یکی از دوستان خانهای را با اجارهٔ کم به ما داد. اما چون طبقهٔ چهارم و بدون آسانسور بود، انتقال وسایل در دفعات زیاد در روز برایمان سخت بود. یک سال بعد، زیرزمینی را اجاره کردیم که قابلیت کارگاهی بیشتری داشت. بعد از یک سال هم به کارگاه فعلی آمدیم که متعلق به مادربزرگ ماست و با اجارهٔ کم در اختیارمان گذاشتند.
ما اکنون درزمینهٔ جعبهٔ گل (باکس)، سبد گل، ماشین عروس، دستهگل عروس، گلآرایی مراسمها و تشریفات فعال هستیم. گروهمان ۷ نفرِ است و قبل از آغاز کار دو دورهٔ گلآرایی را پیش یکی از اساتید گلآرایی گذراندیم.».
خانم غلامزاده بااینکه در دوران مجردی، بهصورت ذوقی گلآرایی میکرده، اما برای آغاز این کسبوکار، دو دورهٔ تخصصی گذرانده و دربارهٔ نیازمندیهای ورود به این کار میگوید: «اگر بخواهیم گلآرایی را با کمترین ابزار و سرمایه شروع کنیم، نیاز به یک قیچی، چند باکس و گل است. اما اگر کسی میخواهد حرفهای در این زمینه کار کند، باید یک سری ابزارهای ابتدایی را تهیه کند. توصیهٔ ما این است که حتماً یک دورهٔ آموزشی گلآرایی را بگذراند. بعضیها میگویند ما خودمان بلدیم. ولی چیزی که شما بلدید، با چیزی که بهعنوان یک تخصص به شما میآموزند خیلی متفاوت و برایتان کمککننده است. توصیهٔ دیگر ما این است که ترجیحاً یک حوزه را بهعنوان حوزهٔ تخصصی انتخاب کنند و واردش بشوند توصیه میکنم که کار گروهی انجام دهند.درنهایت، اصلاً بهظاهر لطیف و لذتبخش این کار نگاه نکنند. مثل هر کار دیگری، اگر قرار باشد شغل شما باشد و بهصورت حرفهای به آن بپردازید، سختیهای زیادی دارد. جلوهٔ بیرونی کار، زیباست. درون کار هم این زیبایی وجود دارد. همین زیباییها هم شمارا در کار نگه میدارد. اما سختیهای خودش را هم دارد.»
خانم غلامزاده و گروه بژانه به اهمیت نقش مادری و همسری تأکیددارند و کار اقتصادی را بعد از وظایفشان در خانه تعریف کردهاند: «حمایت خانواده برای شروع یک کار خیلی مهم است. همسران ما وقتی میبینند حال ما با این کار خوب است، میپذیرند و همراهی میکنند. ولی ما هم بهعنوان خانم یکخانه، تدبیرهایی را میاندیشیم که زندگی جا نماند. مثلاً غذا را از قبل آماده میکنیم و قبل از رسیدن همسر، به خانه برمیگردیم.
ما از ابتدا قرار گذاشتیم که تمام اعضای گروه، خانم باشند. و چون مادری و همسری را ارزش میدانستیم، اصرار داشتیم که اولویت اولمان، خانواده و فرزندانمان باشند و بحث اقتصادی اولویت نشود. چون هیچکداممان نیاز مالی نداشتیم، اما دوست داشتیم یک کار اقتصادی را باهم شروع کنیم. به خاطر همین ارزشگذاری، برکت را در کارمان و همان درآمدی که داریم، میبینیم؛ بااینکه ازنظر مالی زیاد نیست.».
زکات علم و آموزش به دیگران
مدیر بژانه هم مثل بسیاری از کارآفرینان دیگر به پرداخت زکات علم معتقد است: «تابستان پارسال دورهٔ آموزش گلآرایی به کودکان را شروع کردیم. بچهها در این دوره یاد میگرفتند که چطور در یک جعبه گل بزنند، دستهگل درست کنند، کادوپیچی کنند، با بادکنک شکلهای مختلف بسازند و...؛ این آموزشها را در کارگاه خودمان داشتیم. در چند مدرسه همکلاس تابستانی برگزار کردیم. مدرسهٔ آنلاین گلآرایی را هم داریم که هر ترم آن معادل ۳ ماه است.».
برکت مفهومی است که همهٔ ما در مقاطعی از زندگی در مال و وقت خود حسش کردهایم و برای داشتنش دعا میکنیم. خانم غلامزاده برکت را در کار خودش به صورتهای مختلف درک کرده است: «ممکن است کار فردی صرفهٔ اقتصادی بیشتری داشته باشد. اما کار گروهی، برکتی معنوی دارد که خود منجر به برکت مادی میشود. به خاطر برکتهایی که در کارگروهی هست، اصرار داشتیم که کار گروهی شروع کنیم. کار گروهی برکتهایی دارد که کار فردی ندارد. در کار گروهی به خاطر تعامل با همگروهیها گاهی ناراحت میشوید، گاهی اذیتتان میکنند، گاهی در کنار هم خوشحالید و... که همه باعث رشد فرد میشود. به دوستان هم میگویم که این کار را فقط از نظر اقتصادی نگاه نکنید. اینیک کار فرهنگی است که باعث رشد شخصیتی میشود. به همین خاطر اصرار داریم که حتماً گروه را حفظ کنیم.
ما مسیر را خیلی کند پیش رفتیم. اصلاً اصرار نداشتیم با سرعت پیش برویم و تبلیغات گسترده کنیم که حجم عظیم فالوئر را داشته باشیم. چون تمام گروه ما همسر یا مادر هستند و در خانواده وظایفی دارند که در اولویت است. خیلی وقتها سفارشهایی داشتیم؛ اما چون در صورت قبولشان، اعضای گروه مجبور میشدند از وظایف خانوادگیشان بزنند، قبول نمیکردیم.».
بلاگری بلای جان فضای مجازی شده و کار تخصصی تبلیغات را به بیراهه کشیده است. خانم غلامزاده در این باره میگوید: «من اگر دو سه جا هم تبلیغ دادهام، جاهایی بوده که خیالم از آنها راحت بوده. اصلاً بحثم خوبی و بدی آدمها نیست. متأسفانه در فضای اینستاگرام، بلاگری خیلی باب شده که وحشتناک است و هزینههای زیادی میگیرند. اصلاً بحث پولش نیست. ولی کار درستی نیست. به دوستان هم میگویم «اگر میخواهید تبلیغ بدهید، بدهید. ولی به هرکسی ندهید.». ما انواع و اقسام آدمها را در پیجمان داریم که به ما سفارش میدهند. ازنظر من تمام آدمها خوبند، مگر اینکه خیلی خیلی خیلی خلافش ثابت شود. به این هم معتقد نیستم که اگر کسی حجاب داشت، لزوماً آدم خوبی است و اگر حجاب نداشت، لزوماً آدم بدی است.
ولی در جامعهای که زندگی اینقدر برای بعضیها سخت شده و عدهای در خوردوخوراکشان به مشکل برمیخورند، برایم خیلی سخت است مبلغ سنگینی را به کسی بدهم برای تبلیغ. ازنظر من این پول، پول مفت است و من نمیدانم آدمها در این شرایط چطور میتوانند پول مفت بخورند. قبول دارم که طرف وقت میگذارد، هزینهٔ شارژ اینترنت و برق و... میدهد، ولی تمام اینها هم یک حدی دارد. مگر در ماه چقدر میشود؟! واقعاً هزینهٔ کاری که میکنند اینقدر نمیشود. ولی وقتی پول مفت به آدم مزه میدهد، شیطان هم بیکار نمینشیند.».
نگاه ویژهٔ شهید در زندگی این بوده که «برای امام زمانت زندگی کن!». در وصیتنامهشان برای محمد (پسر بزرگشان) نوشتهاند: «درس بخوان برای مهدی (عج). زندگی کن برای مهدی (عج). ورزش کن برای مهدی (عج).»
همسر شهید میگوید: «یک بار داشتند تلفنی شرایط یک شغل را برای دوستشان توضیح میدادند و توصیه میکردند که «کار خوبی است. حتماً بیا.». دوستشان دربارهٔ حقوق کار پرسید و حمید آقا جواب دادند: «وقتی سربازی میروی، آیا نگران هستی که پتو و لباس و تفنگ به شما میدهند یا نه؟ خیالت راحت است که فرماندهات همهٔ اینها را تأمین میکند. این کار برای امام زمان است. شما میآیی سربازی امام زمان را بکنی. امام زمان حواسش به شما هست. اصلاً نباید به این چیزها فکر کنی و نگران این چیزها باشی.». واقعاً خودشان هم همینطور بودند؛ معتقد بودند من دارم سربازی امام زمان را میکنم و نباید ذهنم را درگیر چیزهایی بکنم که میدانم امام زمان بهعنوان یک فرمانده آنها را به من میدهد.متأسفانه بعضی مفهومها در جامعهٔ امروز گمشده. به نظرم خیلی لازم است که آدمها به هر بهانهای به همدیگر یادآوری کنند که کار دست کس دیگری است.».
گروه گلآرایی بژانه شعار خود را اینطور تعریف کرده: «ما میخواهیم همهٔ آدمها در هر سطح اقتصادی که هستند بتوانند لذت همنشینی با گل را ببرند.». خانم غلامزاده دلیل انتخاب این هدف را توضیح میدهد: «چون واقعاً گل، روح زندگی را با خودش دارد. گاهی وقتی به باغ گل میرویم گلهایی را میبینیم که از زیباییشان مبهوت میشویم. فقط میتوانیم بگوییم «اللهاکبر. قربان خلقت خدا بروم.». وقتی گلها را میبینید بُعد توحیدی و معادی یک جریان برایتان زنده میشود. مثلاً گل آلستر را ببینید. هرچقدر تلاش کنید نمیتوانید نقطههای روی گلبرگها را با این زیبایی، ظرافت و دقت طراحی کنید. ترکیب رنگ و سایههای رنگی لیسیانتوس را ببینید. هنرمندان وقتی میخواهند نقاشی بکشند، چنین چیزی را نگاه میکنند تا سایه زدن را یاد بگیرند. کاملاً هنرمندانه خلقشدهاند. ببینید چقدر روح زندگی دارد. روح آدم شاد میشود.
واقعاً گل بهتنهایی توحید و معاد را به انسان درس میدهد. شما گل را مدتی نگهداری میکنید. بهش میرسید. هرچقدر برایتان عزیزتر باشد، بیشتر دقت میکنید (مثلاً ما به مشتریانمان میگوییم شب تا صبح که قرار نیست گل را ببینند، آن را در یخچال بگذارند که ماندگارتر شود.). هرقدر بیشتر از آن نگهداری کنید، بیشتر عمر میکند. اما بههرحال عمری دارد و بعد از مدتی، پژمرده میشود و باید از آن بگذرید. دیگر گل میمیرد. اگر کسی بخواهد درس بگیرد، با دیدن همین نکات میتواند حواسش را جمع کند.»
اعضای گروه بژانه از ابتدا علاوه بر دغدغههای فرهنگی و اعتقادی، دغدغههای هنری داشتهاند و در فضای این کار، گروههای مذهبی نمیدیدند. مدیر گروه بژانه با اشاره به این نکته میگوید: «ما این کار را خیلی دوست داشتیم و از طرفی احساس میکردیم به حضور یک گروه مذهبی در چنین فضایی نیاز هست. چون بعضیها فکر میکنند با چادر نمیشود این کار را کرد. درصورتیکه ما خیلی راحت با چادر این کار را میکنیم.».
همسر شهید اسداللهی در انتهای این گفتوگوی دوستانه از آرزوهای خودش و گروهش میگوید: «ما هنوز هم آنچنان به سود نرسیدهایم. چون اساساً مسئلهمان سود گرفتن نیست. من خیلی دوست دارم طوری بشود که بتوانم چند خانم سرپرست خانوار را تماموقت استخدام کنم که از این کار روزی خود را تأمین کنند. ولی هنوز نتوانستهایم بهجایی برسیم که به این شکل، حقوق ثابت به کسی بدهیم. تمام درآمد ما صرف حقالزحمهٔ دوستان و اجاره و تجهیز کارگاه میشود. آرزوی بزرگ گروه ما این است که روزی حرم امام رضا (ع) و حرم حضرت معصومه (س) را گلآرایی کنیم.».