به گزارش اقتصاد آنلاین، واژه شانس از کلمه لاتین chance به معنی احتمال است اما بیشتر مردم شانس را اقبال، بخت و قضا و قدر میدانند و به این معنا وارد زبان فارسی شده است و به هر پیامی که غیرمترقبه به سراغ افراد میآید و آنها را بهرهمند یا بیبهره میکند به اصطلاح شانس میگویند و به کسی که بهره نیکی از آن برده خوششانس و به کسی که بهره بد برده بدشانس میگویند. اما باید بدانیم اصلا شانس با این اصطلاحی که به کار میبریم در زندگی ما وجود دارد؟ یک متخصص در جواب به این سوال اینگونه پاسخ میدهد: «شانس به این معنا که همه ما به آن اعتقاد داریم وجود ندارد، در واقع شانس و اقبال به معنای استفاده از فرصتهای بجاست.
اگر ما چشمهای بینا و گوشهای شنوا داشته باشیم. درواقع شانس و بخت و طالع با تفسیری که میان مردم مطرح است ریشه در جهل و ناآگاهی دارد. هر جا که انسان سطحینگر نتوانسته علت بروز رویدادهای تلخ یا شیرین را تحلیل کند آن را به شانس و اقبال حواله میکند. گاهی تنبلی و تنآسایی و مسوولیتگریزی و سرپوش گذاشتن روی نقاط ضعف و تبرئه کردن خود در برابر گناهان و تازیانه وجدان و احساس پژمردگی زمینه گرایش به اینگونه مسکنهای موقتی را فراهم میکند. دور بودن از معرفتهای دینی و برداشتهای غلط نیز گاهی موجب میشود برخی برای ایجاد آرامش روحی خود جانشینی از اصطلاحات دینی و مذهبی به عقاید خرافه خود اضافه و شانس و بخت را تحت عنوان سرنوشت و تقدیر مطرح کنند در حالی که مفهوم دینی تقدیر و قضا و قدر با منظور آنها فرق دارد.» خوششانسی و بدشانسی بیشتر از آنکه معلول علتهای ناشناخته باشد دستاورد تفکر و اندیشه هر شخص درباره خویشتن است. کسی که به هر دلیل خود را همواره بدشانس میداند طبیعتا عملی متناسب با آن بروز میدهد و زمینهساز بدشانسی خویش میشود.
یک متخصص در این باره میگوید: «بعضی از انسانها به شانس یا قسمت، خرافات و... اعتقاد زیادی پیدا میکنند که مهمترین دلیل آن بیسوادی و نداشتن اطلاعات کافی در زمینههای مختلف است. اگر از افراد مسن یا فامیل خود بپرسید حتما به شما خواهند گفت که در گذشتههای نهچندان دور وقتی خورشید یا ماه میگرفت آنها فکر میکردند که اژدها یا هیولایی در حال بلعیدن خورشید یا ماه است و آنها برای ترساندن و دور کردن آن موجود به مراسم مختلفی میپرداختند اما امروزه که ما با دلایل علمی این پدیدهها آشنا هستیم این قبیل کارها خندهدار به نظر میرسد. بعضی از انسانها هم به همین روش به هر چیز خیالی دیگر اعتقاد پیدا میکنند، به عنوان مثال چون دلیل بیماریهای مختلف را نمیدانند راه درمان آن را هم بلد نیستند و به راههایی مثل تخممرغ شکستن متوسل میشوند. در ذهن اینگونه افراد شانس و قسمت حکمرانی میکند و اصولا آنها معتقد نیستند که خودشان میتوانند جلوی بیماریها و بعضی اتفاقهای دیگر را بگیرند. دلیل دیگری که باعث میشود افراد بدشانس و... اعتقاد پیدا کنند نداشتن اعتماد به نفس کافی است.
انسانها به طور ذاتی وقتی با مشکلی روبهرو میشوند دوست دارند به چیزی متوسل شوند حال اگر آنها به دلیل نداشتن اعتماد به نفس نتوانند به تواناییها و استعدادهای خود متکی باشند به عوامل بیرونی متوسل میشوند که شاید مهمترین آنها شانس باشد. البته کسانی که به خاطر عدم اعتماد به نفس به شانس اعتقاد پیدا میکنند، میخواهند از زیر بار مسوولیت شانه خالی کنند.
چه کسانی خوششانساند و چه کسانی بدشانس؟ شاید شما هم از آن افرادی باشید که دوست دارید برای این سوالات جواب قانعکنندهای پیدا کنید که چرا بعضی از مردم خوششانس و عده دیگر بدشانس هستند؟ چرا برخی مردم بیوقفه در زندگی شانس میآورند در حالی که سایرین همیشه بدشانس هستند؟ با کمی فکر به گذشته خود متوجه میشوید که کلید خوششانسی یا بدشانسی در افکار و کردار خودتان نهفته است، میپرسید چگونه؟ به این چهار نکته دقت کنید:
۱) به غریزه باطنی خود گوش کنید چنین کاری اغلب نتیجه مثبت دارد.
۲) با گشادگی خاطر با تجارب تازه روبهرو شوید و عادات روزمره را بشکنید.
۳) هر روز چند دقیقهای را صرف مرور حوادث مثبت زندگی کنید.
۴) پیش از یک دیدار یا تماس تلفنی مهم آن را برای خود مجسم کنید و خود را در آن موفق ببینید، شاید بخت و اقبال اغلب همان چیزی است که انتظارش را دارید. برای مثال فرصتهای ظاهرا خوب در زندگی را در نظر بگیرید. افراد خوششانس مرتبا با چنین فرصتهایی برخورد میکنند در حالی که افراد بدشانس نه. افراد بدشانس عموما عصبیتر از افراد خوششانس هستند و این فشار عصبی توانایی آنها را در توجه به فرصتهای غیرمنتظره مختل میکند، در نتیجه آنها فرصتهای غیرمنتظره را به خاطر تمرکز بیش از حد بر سایر امور از دست میدهند. برای مثال وقتی به میهمانی میروند چنان غرق یافتن جفت بینقصی هستند که فرصتهای عالی برای یافتن دوستان خوب را از دست میدهند یا آنها به قصد یافتن مشاغل خاصی روزنامه را ورق میزنند و از دیدن سایر فرصتهای شغلی باز میمانند. افراد خوششانس آدمهای راحتتری هستند در نتیجه آنچه در اطرافشان وجود دارد و نه فقط آنچه را در جستوجوی آنها هستند، میبینند.
هنگامیکه چیزی را طلب میکنیم ابتدا باید خود را لایق آن بدانیم زیرا کمی تردید باعث میشود ما نیز از هدفمان دور شویم. مثلا اگر به پول احتیاج دارید بیشترین حدی که میتوانید را از خدا بخواهید و بدانید که ثروتمندان چیزی اضافه بر آنچه شما دارید، ندارند فقط آنها از قدرت تفکر خود درست استفاده میکنند و نتیجه آن را هم میبینید. البته اینکه ثروتمندان انسانهای خوششانسی هستند به هیچ وجه غلط نیست چون انسانها خودشان تعیین میکنند که خوششانس باشند یا بدشانس. در واقع در دنیا هیچ تخته سیاهی وجود ندارد که سرنوشت شما در آن نوشته شده باشد و این خود ما هستیم که سرنوشتمان را میسازیم و ماموریت ما توسط خود ما انتخاب میشود.
خوشبینی و بدبینی عاداتی هستند که ما از زمان کودکی میآموزیم و والدین ما الگو و سرمشقهای ما هستند. انسان بدبین معتقد است اتفاقات بد از شرایط دائمی و ثابت نشأت میگیرد؛ مانند اینکه من در امتحان ریاضی مردود شدم چون استعداد یادگیری اعداد و ارقام را ندارم و اتفاقات خوب از شرایط موقتی ناشی میشود اما انسان خوشبین شکست را به عوامل موقتی نسبت میدهد (من در امتحان رد شدم چون دقت نکردم). بدبین اجازه میدهد ناامیدی در بخشی از زندگیاش وارد شود و به سایر بخشها نفوذ و سرایت کند؛ بهعنوان مثال به شخصی گفته میشود بهطور موقتی از کار برکنار شده است. انسان بدبین نهتنها به خاطر از دست دادن شغل خود احساس بدی دارد بلکه نگرانیاش را به سایر ابعاد زندگی خود منتقل کرده و ابراز میکند که زندگی زناشوییاش در معرض خطر است و فرزندانش غیرقابل کنترل هستند اما انسان خوشبین اجازه نمیدهد یک شکست تمام زندگی او را محدود کند. او با خود فکر میکند پس من در این شرایط، شغلی ندارم ولی من و همسرم هنوز رابطه خیلی خوب و نزدیکی با هم داریم و فرزندانمان مایه افتخار ما هستند.
همه ما افرادی را دیدهایم که همیشه خوششانس هستند. این افراد کسانی هستند که همواره موانع را از پیش رو برداشته و بسیار کمتر از دیگران ناامید میشوند و به نظر میرسد موفقیت راحتتر به سمت آنها میآید. گویی موقعیتهای خوب مرتبا به آنها روی میآورد. البته آنها سخت کار میکنند اما این توضیح کاملی در مقابل رفتار روزگار با آنها نیست چرا که خیلی از مواقع به نظر میرسد لیاقت و شایستگی یکسری افراد دیگر از آنها بیشتر است. شاید برخی تصور کنند این افراد از بدو تولد به اصطلاح پیشانی نوشتشان خوب بوده اما خوشحال باشید چراکه چنین چیزی صحت ندارد و سرنوشت کسی از بدو تولد رقم نمیخورد بلکه افراد خوشاقبال تنها هفت راز ساده دارند که شما هم میتوانید آنها را در زندگی خود به کار ببندید و شانس و اقبال را در زندگی تجربه کنید. وقتی شما این راهکارها را در زندگی شخصیتان انجام دهید مسایل اطراف کمکم شروع به تغییر میکنند.
▪ راز اول: افراد خوشاقبال به شانس اعتقادی ندارند. اخیرا محققی با ۱۰ تاجر موفق به منظور تالیف کتابی در خصوص نقش شانس در موفقیت مصاحبه کرد که تقریبا هیچیک از آنها به شانس اعتقادی نداشتند بلکه تنها راجع به جریانی از اتفاقات غیرمنتظره صحبت میکردند که به صورت روزمره در زندگی آنها رخ میدهد. به نظر میرسید آنها دوست نداشتند از کلمه شانس استفاده کنند چرا که در این صورت راهی برای کنترل آن وجود ندارد اما آنها یاد گرفتهاند کنترل این جریان غیرمنتظره ممکن است، مهم نیست که این جریان را چه مینامید بلکه مهم این است که این جریان برای شما رخ دهد.
▪ راز دوم: اتفاقات بد برای خوششانسها هم رخ میدهد. چند راه برای خوششانس بودن وجود دارد. که مفیدترین و معمولیترین راه یافتن فرصت در درون مشکلات است. همیشه در دل مشکلات معجزهای وجود دارد. فرض کنید دو نفر با هم همسایه هستند و شهرشان دارای یک مشکل معمول است، مثلا دچار آلودگی شدید هواست. در حالی که همه در حال غر زدن در خصوص این مشکل هستند یکی از این افراد تصمیم میگیرد این مشکل را حل کند و نه تنها برای همسایگانش مفید باشد بلکه از این مسایل سود هم ببرد. همسایه فقط به مشکل نگاه میکند اما فرد اول عمیقتر نگاه کرده و موقعیتی مییابد. همه شانسهای بزرگ در حل مشکلات بزرگ نهفته هستند. به نظر میرسد تشخیص مشکلات و نیازهای اساسی و تبدیل آنها به یک فرصت بهترین تعریف برای شانس باشد.
▪ راز سوم: بیشتر افراد به خاطر ترس از شکست کار را رها میکنند. اگر ندانید درصد موفق شدنتان چقدر است تا چه حد حاضر به شروع یک کار و ادامه آن هستید؟ خیلی از مواقع رخ میدهد برخی چیزهایی که ما از آنها به عنوان شکست یاد میکنیم در واقع زود رها کردن آن کار بوده است. در اکثر مواقع ما بهقدر کافی تلاش نمیکنیم و هرگز در کل زندگیمان شکست واقعی متحمل نمیشویم، فقط کار را زود رها میکنیم و به تلاش خود ادامه نمیدهیم. فهم این مطلب شما را واقعبینتر میکند.
با خود فکر کنید که اگر بیشتر در آن موقعیت خاص قرار میگرفتید چه رخ میداد؟ اگر کار را سریع رها نمیکردید چه میشد؟ آیا با ادامه تلاش و نترسیدن از شکست احتمالی امکان موفقیت بیشتر نمیشد؟
▪ راز چهارم: شرطبندی روی بازندهها شما را بازنده میکند. افراد خوششانس دوردستها را دیده و شرطبندی میکنند اما یک شرطبندی حساب شده. این افراد محکم و سرسخت هستند اما میدانند که چگونه باید موقعیتها را تشخیص داده و طبقهبندی کنند. چه چیزی یک موقعیت خوب را میسازد؟ اول باید ببینید که کارتان باعث یک مشکل شایع و گسترده میشود؟ دوم اینکه آیا افرادی که آن مشکل را دارند حاضرند پول کافی برای حل مشکلشان بپردازند؟ سوم اینکه آیا ارتباط با افرادی که آن مشکل خاص را دارند راحتتر است؟ چهارم اینکه آیا راهحل موردنظر واقعا مفید است؟ اگر نتوانستید به تمامی این سوالها پاسخ دهید باید بدانید که خواهید باخت و شانس به شما روی نخواهد آورد.
▪ راز پنجم: بهترین موقعیتها و شانسها از طریق دیگران به شخص روی میآورند. شانس خوب تقریبا هرگز در تنهایی به سراغ ما نمیآید. مطمئنا تعداد زیادی از مردم مقدار قابل توجهی پول را در خیابان یا در باغچه حیاطشان پیدا نمیکنند یا در قرعهکشیها برنده نمیشوند. در عوض شانس اغلب در قالب فرصت به افراد روی میآورد. اغلب یک ایده مناسب که منجر به یک شانس خوب میشود به خاطر ناراضی بودن دیگران از شرایط در ذهن شما شکل میگیرد.
▪ راز ششم: شانس خوب به سراغ کسانی میرود که آمادگی لازم را دارند. فرض کنید شما به عنوان یک بازیگر آماتور در یک تئاتر محلی مشغول به نقشآفرینی هستید. یک تولیدکننده بزرگ سینما برحسب اتفاق تصمیم میگیرد به دیدن شما بیاید و بعد چیز خاصی را در بازی شما کشف میکند که منجر به قرار ملاقات با شما و سپس پیشنهاد یک تست سینمایی میشود.
آیا شما برای یکچنین موقعیتی آماده شده، تحصیل کرده یا مهارت خاصی را آموخته بودید؟ اگر شما کاری را آغاز کنید احتمال اینکه آن را خوب انجام دهید وجود دارد. در واقع شما یک گام به سمت رویاهایتان برداشتهاید اما اگر این کار را آغاز نمیکردید موقعیتهای بعدی هم مسلما برایتان رخ نمیداد.
▪ راز هفتم: شما هم میتوانید چیزهای خوب را جذب کنید. تمام حرف سر این مطلب است که سعی کنید در درون حوادث بد فرصتها را بیابید و مهارتهایتان را بهبود دهید. همه افراد موفق همواره روی آنچه میخواهند تمرکز میکنند و با تلاش زیاد به آنچه میخواهند میرسند بنابراین موفقیت و شانسشان تصادفی نیست. اکثر افراد موفق از خواب بیدار میشوند و چند دقیقه را صرف فکر کردن به اهداف و ارزشهایشان میکنند.
سعی کنید مسوولیت موارد بد و نامطلوب در زندگی خود را بر عهده بگیرید. اگر اکنون در موقعیت ناراحتکنندهای به سر میبرید هرگز توان تغییر نخواهید داشت مگر اینکه واقعیت را بپذیرید که اتفاقات بد ایجاد شده را شما خلق کردهاید. در این هنگام است که شما میتوانید آن شرایط را تغییر دهید. شاید در ابتدا این کار غیرممکن به نظر برسد اما خوشبختانه آنقدرها هم مشکل نیست. ذهن شما همچون یک کاسه است. اگر این کاسه با آب گلآلود پر شود تنها کاری که باید انجام دهید این است که جریانی از آب تازه و تمیز را به داخل ظرف هدایت کنید، به زودی کاسه (یا همان ذهن شما) با آب تازه و تمیز جایگزین میشود.