1) هفت خان/ خوان شیمیدرمانی برای مهار غده سرطانی پانکراس را پشت سر نهادم. پزشک معالجم ـ دکتر آزاده ـ بنا به دادهها و گزارش تفسیری سیتیاسکن کاملی که از شکم، لگن و ریه در خلال همین دوره درمان گرفته شده بود، تثبیت بیماری و در امان ماندن همه اندامهای دیگر را از دستدرازی غده و در نتیجه کفایت این مرحله از شیمیدرمانی را اعلام کرد، پایان دشوارترین دوره درمان، آمادگی برای انجام عمل در دهه سوم مردادماه را تبدیل به خبری خوش کرد که شادمانی و لطف گسترده دوستان و خویشان را در پی داشت. سه هفته دیگر برای انجام جراحی پانکراس به شیراز میروم تا تجربه و توان خویش را در مرحله دوم بیماری بیازمایم. اینبار جراح چیرهدست و توانای ملی ـ دکتر نیکاقبالیان ـ و تیم همراهش هدایتگر درمانند و عنایت خداوند و دعای دوستان، زاد راه من برای همراهی بیمار با پزشک. همچنان باید باب گفتوگو، ایجاد محیط مشترک ارتباطی و خلق فضای گشوده به روی زندگی و سرشار از امید و کنش باز باشد. شیراز و سرمایههای فرهنگی و اجتماعی و سیاسیاش پیش از این دو بار به زندگی من معنا داده است؛ شیراز جهان زیست دانشگاهی و جهان زیست زندانی مرا چنان معنادار و زندگی بخش کرد که هنوز هم وجودم زنده از یاد و آموختههای آنهاست، امید آنکه «بیمارستان» نیز اینبار با من همان کند، یعنی علاوه بر درمان تن داشتههای فراوانی نیز برای جانم داشته باشد.
2) بنا به توصیه پزشک معالجم، دکتر منصوری (گوارش)، دکتر آزاده (آنکولوژیست) و دکتر نیکاقبالیان (جراح) که امر درمان را با همفکری و همکاری پیش میبرند، این سه هفته را باید به بالاترین توان جسمی و تامین کمبودهای بدن اختصاص دهم. یعنی بهرغم آنچه در دور و نزدیک جامعهام میبینم باید روز و شب در پی خوردن خوراکیهای خونساز و مواد پروتئینی باشم...
در وضع عادی این یعنی همسنخی با «مرفهان بیدرد» و همسخنی با آنان که «زندگی را میخواهند بیدغدغه پشت سر نهند» در این وضع میتوان با گوسفندان پیش از قربانی هم کمی احساس همدردی داشت، آنگاه که مجبور به خوردن پیاپی آب و علف برای افزایش وزن میشوند!
تجربه زیستن در جهانهای گوناگون و گذشتن از آنها به من آموخته است که به «خوشی» و نه «ناخوشی» چنان پایدار نبینم که امید و ناامیدی خویش را بر پایان یا بقای دایمی درد و رنج بنا کنم. به تجربه دریافتهام که با هر شادی، اندوهی و با هر «فروبستگی»، «گشایشی» همراه است و همین در عمیقترین لایههای ذهنی باورهایم نیز نشسته است. گفتنی در این باره فراوان است و آنان که از فلسفه درد و ملال و رنج سخن گفتهاند، تصور زندگی بدون درد را ناممکن میدانند، اگرچه بر تابآوری در زندگی همراه با درد را هم ستودهاند، به گفته آرنه وتلسن Arne Vetlesen فیلسوف نروژی «همه ما در معرض درد هستیم، اما نه لزوما به شکل واقعیتی مبهم، بلکه به منزله یک احتمال واقعی.»
همه اینها را نوشتم تا بگویم خبر گذار موفق من از درد شیمی درمانی هفتم در کمترین زمان با خبر ابتلای برادرم مهدی به بیماری سخت عفونی و همراهی آن با کرونا همنشین شد. مهدی دچار معلولیت ذهنی است و طبیعتا ذهن و زبانش از بیان به موقع درد قاصر. زندگیاش سرشار از عاطفه و مهربانی است و زیبایی به تمام معنا انسانی زندگی میکند. بیماریاش به خصوص در آنجا که او را از پا میاندازد و راهی اورژانس و آیسییو میکند، من و همه خویشان را به همنشینی با رنجهای بزرگ انسان فرا میخواند، رنجهایی که نمیتواند به زبان آید و نوعا گفتوگویی هم بر سر آن میان بیمار و پزشک به سادگی شکل نمیگیرد، نمیدانم نوشتار هفته پیش یعنی «بیمار، پزشک و محیط مشترک ارتباطی» را درباره مهدی و بیمارانی از این دست چگونه تفسیر کنم. فقط میدانم که «ارتباطات انسانی» میتواند پزشک و پرستار را فراتر از دامنه زبان و چشم و گوش و ذهن و دل بیماران معلول و ناتوان و خانوادههای نگران آنان بکشاند و امید به زندگی را در سختترین حالات بیماری فعلیت بخشد.
3) وقتی سخن به بیماران عاجز از گفتن درد میرسد بلافاصله پای ضرورتهای اخلاقی و حوزههای مرتبط با «اخلاق مراقبت» به میان میآید. پیشترها نوشتم که از جمله رهاوردهای ابتلای به سرطان برای من آشنایی با آثار ارزندهای بود که قبل از این، کمتر به آنها دسترسی داشتم: کتاب و گل انصافا خانه ما را زیبا کرد. در همین ایام بود که خانم دکتر مریم نصر اصفهانی تحقیق خواندنیاش را در باب پروای دیگران با درآمدی بر فلسفه اخلاق مراقبت برایم فرستاد. امروز که به تامل در باب چگونگی مراقبت از بیماران کوتاه دست و بیزبان از بیان درد رسید به این کتاب رسیدم که بر ساختن دنیایی مبتنی بر «مراقبت» با دگرپروایی تاکید دارد، «دنیایی که آدمهای بیشتری شانس جان به در بردن» در آن را پیدا میکنند. نظریه اخلاق پرواداری یا اخلاق مراقبت از جمله نظریههای جدید در حوزه فلسفه اخلاق است که بر خلاف اغلب سنتهای اخلاقی نه با تکیه بر اصول منطقی که با تکیه بر احساس ـ احساس ناشی از من باید کار میکنم ـ آغاز میشود، احساساتی که معمولا اصلیترین موتور حرکت ما به سوی رفتاری اخلاقی هستند. به نظر میرسد در تنظیم روابط انسانی میان پزشک و بیمار باید به اخلاق مراقبت، تیمارداری و غمخواری سهم و نقش بیشتر داد، چون جامعه آسیبزده ما و انسان مدام در رنج معاصر امروز سخت نیازمند تیمارداری چند ساحتی اجتماعی است.
منبع: اعتماد