به گزارش خبرگزاری فارس از زنجان،«محمد رضا بازدار» یکی از تازه نفسترین نویسندگان زنجانی است که نخستین کتاب وی به نام «میراث گناهکاران» به رشته تحریر در آمده و اخیرا در نمایشگاه کتاب تهران از آن رونمایی شد.
این نویسنده زنجانی از همان دوران کودکی دست به قلم شده و نوشتن را آ غاز کرده است، محمد رضا بازدار سالها برای دل خود نوشته بدون اینکه نوشتههایش را برای کسی نشان دهد.
سال ۹۴ به یک بار تصمیم میگیرد نوشتههایش را به زیر چاپ ببرد، تمام دفترچههای یادداشتش را که سالها بود مینوشت زیر و رو میکند، آنها را بازنویسی میکند تا به امید اینکه یک حامی پیدا شود، ولی تا سال ۹۸ کسی حامی او نمیشود.
بازدار وسط راه نا امید میشود، تصمیم میگیرد تنها مخاطب نوشتههایش خودش باشد، تا اینکه یک روز به خاطر یک اردوی آموزشی به مشهد سفر میکند، گویا امام رضا(ع) ضامن نوشتههایش میشود، میگوید؛ در آخرین روز در صحن جمهوری بودم که از انتشارات «کتابستان معرفت» تماس گرفتند و درخواست همکاری دادند، چنان خوشحال شدم نه فقط به خاطر اینکه کسی رمان را دیده، چون نوشتن را کنار گذاشته و به روال قبل برگشته بودم که برای خودم بنویسم، اما این ناشر یک جورایی مرا از حلقه تنگ نا امیدی بیرون کشید.
با این نویسنده زنجانی گپوگفتی در یکی از پاتوقهای کتاب شهرمان داشتیم که در ادامه می آید:
ضمن تبریک برای چاپ نخستین رمانتان لطفا خودتان را معرفی کنید؟
محمد رضا بازدار متولد ۱۳۷۳ هستم، متاهل و دارای یک فرزند و در حال حاضر دانشجوی رشته اقتصاد در دانشگاه پیام نور و نیز طلبه حوزه علمیه پایه هفت سطح دو در زنجان هستم.
بفرمایید چه شد که شما وارد عرصه نویسندگی شدید؟
خب من از همان دوران ابتدایی مینوشتم و به کسی هم نمیگفتم، از همان دوران بچگی نوشتههایم را یادداشت میکردم، هنوز هم آن دفترچه یادداشتها را دارم، ایدههای مختلفی از خواب، بیداری و یا از هر چیزی که به ذهنم میآمد در آن دفترچهها مینوشتم، برخی از نگاه کردن به فیلم، برخی با کتاب خواندن لذت میبرند، من هم از همه آنها لذت میبرم، منتهی از نوشتن جور دیگری لذت میبرم، نوشتن برایم یک جور تفریح هم به حساب میآید.
نوشتههایتان به زیر چاپ هم رفت؟
سال ۹۴ بود، یک روز دفترچههای یادداشتم را از اول تا آخر زیر و رو کردم، یک سری ایدههایی را در آوردم و به مانند یک پازل ایدهها را کنار هم چسباندم و نهایتا یک نمونه اولیه از تمام نوشتههایم به وجود آمد.
زحمت میکشیدم مینوشتم، حرفهای نبودم، چون هیچ کسی را نداشتم به من یاد بدهد، کلاسهایی هم که در زنجان برگزار میشد، اکثرشان در مورد داستان کوتاه بودند، حتی یک رمان هم ندیدم، گاهی تق و لق بودند، گاهی میشد و گاهی نمیشد.
به مرور نوشتههایم پختهتر شد هر چند توسط یک شخص ناشی و آماتور یک چیزهای را به امید اینکه یک حامی پیدا شود، می نوشتم، ولی تا سال ۹۸ کسی حامی نوشتههایم نشد.
بعد چه اتفاقی افتاد برای نوشتههایتان که به یک رمان تبدیل شد؟
رمان میراث گناهکاران بازنویسی جلد اول است، جلد اول چاپ شد، اما افاقه نکرد، خیلی محدود چاپ شد و هیچ وقت آن طور که باید و شاید به دست مردم برسد، نرسید.
نا امید نشدم، رمان را به دست همه میرساندم، تا اینکه به دست یک نفر در نشر معارف رسید و او در نشر کتابستان معرفت رفیقی داشت، کتابستان معرفت پروژهای، به نام پروژه ادبیات ژانر ایرانی- اسلامی دارد و کتابهای مشهوری هم در این پروژه به زیر چاپ برده است.
مسوولان کتابستان معرفت وقتی رمان را دید متوجه شدند که این رمان در پروژهای که دارند جا میشود، تماس گرفتند و رفتم در مورد رمان صحبت کردم.
درمورد نوع ادبیات ژانر ایرانی - اسلامی توضیح می دهید؟
ببینید اصطلاحات مختلفی در داستان نویسی وجود دارد که ادبیات ژانر ایرانی - اسلامی یکی از آنها است و خود این ادبیات شامل زیر مجموعههای متنوعی از جمله علمی- تخیلی است.
پس رمان میراث گناهکاران تخیلی است؟
علمی- تخیلی حساب میشود، هر چند عناصر دیگری را هم شامل میشود.
آن طور که کتاب را مشاهده میکنم تاریخ رمان میراث گناهکاران صد سال بعد است، یعنی سال ۱۵۰۰ را به صورت تخیلی روایت میکند، خب در این کتاب صد سال بعد چه اتفاقی افتاده است؟
بله این رمان تاریخ صد سال بعد را بیان میکند، ببینید ما یک زمانی آینده را خوب تصور میکنیم که به آن آرمان شهری میگویند و یک زمانی هم تاریک تصور میکنیم که به آن پاد آرمان شهری میگویند، میراث گناهکاران هم آینده را تاریک تصور کرده است به این صورت که در این رمان که تاریخ آن از تاریخ حقیقی ما جدا شده، کشور آمریکا از یک سال پیش تغییر رویه میدهد و به ایران از لحاظ اجتماعی فشار میآورد تا جایی که قدرت ایران رو به کاستی میرود و جنگهای اتفاق میافتد که بسیاری از یاران و طرفداران ایران از بین میرود، طوری که در سال ۱۴۵۰ کل ساختار اجتماعی همه کشورها از بین می رود و اکثریت مردم هم کشته میشوند.
شخصیت اصلی داستان چقدر به شخصیت خودتان شبیه است؟
شخصیت اصلی داستان به ۲۰ سالگی خودم خیلی شبیه است، اسمش حسین است و خیلی پسر باهوش دلسوز و پاکی است نه اینکه خیلی مذهبی باشد و یا نه اینکه الان مخالف شخصیت حسین باشم، شاید شخصیت خودم تغییر کرده است، در عین حال میتواند حسین دوست صمیمی من باشد.
اخیرا در نمایشگاه کتاب تهران از میراث گناهکاران رونمایی شد، استقبال مردم از این رمان در این چند هفته چطور بود؟
بله، البته رمان من یکم دیر به نمایشگاه کتاب تهران رسید، دو هفته است کتاب توزیع شده آن هم از یک نویسنده رمان اولی، خب مطمئنا افراد سراغ کتابهایی که نویسندهاش را نشناسند کمتر پیگیرش میشوند ولی انتشارات شناخته شده، بیتاثیر نیست، گفتند که یک جلد دیگر هم میخواهند که قرار است صحبت کنیم.
به عنوان یک نویسنده چقدر برای نوشتن وقت صرف میکنید؟
من روزانه نمینویسم هر چند اگر کسی روزانه ننویسید ممکن است سطح قلمش افت پیدا کند، ببینید برخی از نویسندهها هستند که در شروع نوشتن یک رمان انگار در تاریکی مطلق حرکت میکنند و هیچ چیزی را در مورد آینده رمان نمیدانند و شروع به نوشتن میکنند.
منتهی من سعی میکنم قبل از شروع کامل رمان همه چیز را در مورد رمان بنویسم از طرح پردازی رمان تا شخصیت پردازی و مکان پردازی را بدانم و به یک باره شروع به نوشتن میکنم و ممکن است در این شروع ناگهانی روزانه ۴ هزار کلمه بنویسم.
چقدر خودتان کتاب میخوانید و آخرین کتابی که خواندید در چه زمینهای بود؟
موضوعات متفاوتی میخوانم، ولی تنها کسی که از او کتاب زیاد خواندم شهید مطهری است، از بقیه نویسندهها اکثرا یک کتاب خواندهام و اخیرا آخرین کتابی که خواندم و تمام کردم «کتابخانه نیمه شب» به نویسندگی «مت هیگ» بود.
آدم انتقادپذیری هستید؟
بله، کسی که مخالف باشد چیزهایی را میبیند که به هیچ وجه آدم خودش نمیبیند و یک جورایی مو را از ماست بیرون میکشد، البته این را هم اضافه کنم که نقد باید همراه با اصول اخلاقی و حرفهای باشد.
وقتی انتشارات در فضای مجازی تولید این رمان را منتشر کرد، من باز خوردش را میدیدم، یکی یکی به کاربران میگفتم که اگر نقدی، پیشنهادی و انتقادی دارید حتما به من بگویید، مسلما خیلیها با این کتاب مخالف خواهند بود.
ما در انتشارات، ویراستار داستانی داشتیم، ویراستار داستانی جدای از ویراستار صوری است که داستانم را بررسی و خیلی بیرحمانه نقد میکرد، خیلی کمک کرد این کتاب از لحاظ کیفیت ارتقا پیدا کند، طوری که بعد چاپ کتاب با خودم میگفتم که ای کاش پیشتر به آن میپرداختم.
در حل حاضر وضعیت کتاب و کتابخوانی را چطور ارزیابی میکنید؟
چیزهایی که از کتابفروشیها به گوشم میرسد، خوب نیست.
چاره کار به نظرتان چیست؟
ببینید خیلی پیچیده است و یک اتاق فکر تخصصی میخواهد... شاید من یک عاملی را نام ببرم ولی باید توجه داشت که آیا واقعا جز عاملهای نخست این کار است ... به همین دلیل میگویم که افراد متخصصی باید پای کار بیایند و چاره اندیشی کنند.
تجربه شخصی خودم را میگویم؛ قیمت روی من خیلی تاثیر گذاشته است، وقتی جنسی گران میشود تقاضا برای آن مسلما کم میشود، وقتی قیمت کتاب بالا میرود جایگاه این کالای فرهنگی در سبد فرهنگی خانواده پایینتر میآید، چون به هر حال در این وضعیت اقتصادی مردم در مضیقه هستند.
بنابراین حتما گران شدن بیتاثیر نیست کما اینکه روی خود من هم تاثیر گذاشته است و من مدتها بود کتاب نخریده بودم.
بس چطور کتاب تهیه میکردید؟
تا به الان از طریق یک نرمافزار ۴۴ جلد کتاب تهیه کردم که از این تعداد ۳۲ مورد را مطالعه و تمام کردهام، محال بود به دلیل بالا بودن قیمت آنها را تهیه کنم.
ببینید الان همه از اینستاگرام استفاده میکنند و خیلیها وقتی که حوصلهشان سر میرود در اولین فرصت موبایل به دست میشوند، اگر کتاب خوانی برایمان یک دغدغه باشد نرم افرازهای دیجیتالی را روی گوشیهای موبایلمان نصب میکنیم و نهایت بهره را از آن میبریم، هم از لحاظ قیمت و هم از لحاظ حمل خیلی به صرفه است.
چنین اتفاقی برای خیلیها که عاشق کتاب هستند میتواند بیفتد و رمان هم میتواند دریچهای برای کتابخوانی باشد، این را هم اضافه کنم تقریظهای که رهبری میزند خیلی تاثیرگذار است.
به نظرتان دادن یارانه کاغذ چقدر می تواند تاثیرگذار باشد؟
خب میشود گفت که این هم یکی از راهکارها است ولی اگر در این مورد بخواهم مصداقی بگویم انتشارات کتابستان معرفت به قدری تولیدشان بالا است که برای چاپ یارانه کاغذی که میدهند اصلا به حساب نمیآید، بنابراین عملا چندان تاثیر گذار نیست.
چه توصیهای برای کسانی که دوست دارند و یا استعدادی در عرصه نویسندگی دارند، دارید؟
نویسندگی ذاتا کار تنهایی است، کار گروهی و جمعی نیست، ممکن فرد وسط راه به دلیل حمایت نشدن نا امید شده و نویسندگی را کنار بگذارد، کما اینکه خود من هم مدتی کنار گذاشتم و اگر حمایت انتشارات نبود
مطمعنا کسانی هستند که نوشتن را کنار گذاشتهاند، اما دلشان با این کار است، استعدادش را دارند اما مربی خوبی ندارند به جرات می توانم بگویم که اگر کسی بخواهد بدون مربی پیشرفت کند واقعا سخت است، البته مسلما نویسندههای بزرگی در طول تاریخ هستند که به تنهایی کار کرده و موفق هم هستند.
من روی سخنم با آن دست از افرادی است که کنار گذاشتهاند البته نمیتوانم توصیه کنم چون خودم کنار گذاشته بودم، ولی نا امید نشوند ادامه دهند.
اگر صحبتی با انتشارات کتابستان معرفت دارید که میخواهید از همین تریبون بگویید بفرمایید؟
وقتی از انتشارات با من تماس گرفتند سر یک اردوی آموزشی در مشهد بودم، در آخرین روز از اردو در صحن جمهوری بودم که تماس گرفتند و گفتند که ما رمانتان را دیدیم و خوشمان آمده میخواهیم با شما همکاری کنیم، همان روز به قدری خوشحال بودم که نه فقط به خاطر اینکه کسی رمان را دیده، به خاطر اینکه نوشتن را کنار گذاشته و به روال قبل برگشته بودم که برای خودم بنویسم، اما این ناشر یک جورای من را از نا امیدی بیرون کشید، واقعا تشکر میکنم هم از من حمایت کرد و هم یک جورای بهم آموزش داد.
و در آخر یک کتاب برای مخاطبهای ما معرفی میکنید؟
«چگونه با آمار دروغ بگوییم!»، ترجمه و تالیف حسین راهداری از انتشارات دنیای اقتصاد برگرفته از اثری با همین نام از دارل هاف
انتهای پیام/۷۳۰۲۱/م