خبرگزاری فارس-همدان؛ باز هم نقب زدم به چند دهه پیش و افتادم به جان جاده و تنگه و سرود دلتنگی، در همان غروب غریب غرب در سوم مرداد سال ۶۷؛ چشم شدم و پشت اردوگاه شهید شهبازی به نظاره نشستم و طنین صدای حاج میرزا سلگی را شنیدم.
انگار خبر آورده بودند که قرار است برسند، خبر آورده بودند از محور سرپل ذهاب وارد ایران شدند و تا کرند غرب پیش رفتند؛ به دو یا سه دقیقه نکشید که حاج میرزا جلسه کرد و علم استقامت برداشت؛ علمی که تنگه چهارزبر را نامی کرد.
۴۰، ۵۰ نفری در همان غروب غریب به پا خاستند و سد شدند و آن شب تا طلوع خورشید فردا زیر آسمان سربی هیمنه تصنعی شکستند و ایستادند حتی بدون پا؛ حول و حوش ساعت پنج یا ۶ صبح چهارم مرداد بود که برآشفتند و دانستند این پیشروی تا اسلامآباد، حساب ستونکشی چند هزار نفره منافقان است در برابر خاک پاک ایران و توهمی که بنا بود تا تهران کشیده شود آن هم با کمک خودروهای چرخ دار و نفربر و توپ و تانک.
به فرماندهی حاج میرزا بیمعطلی دستور آتش تند و تندتر و فراز صخره و یال کوه مزین به فریاد با دستان خالی شد، از دقایقی بعد هم کوهها و دشتها نشانه شدند و دلاورمردان با رقص تیربار در میدان جهاد با منافقان جاودانه.
شعله آتش در تنگه چهارزبر زبانه کشید و بسیاری از منافقان در آتش سوختند؛ هر چند جبران کم و کاستی مهمات هم خودش داستانی بود از جنس معجزات جنگی و کامیون مهمات در کرمانشاه بار خالی کرد و اعجاز پشت اعجاز رقم خورد.
شکستن «فروغ جاویدان» روی برانکارد
حتی گردانهای ۱۵۵ و ۱۵۴ لشکر انصارالحسین(ع) همدان به فرماندهی مشترک حاج میرزا سلگی پا به رکاب بودند و تا رسیدن نیروهای کمکی از جبهه جنوب حول و حوش ساعت پنج و بیست و پنج دقیقه صبح پنجم مردادماه مجدداً پیشروی خود را به سمت تنگه حسنآباد آغاز کرده و در یک نبرد تنگاتنگ تعداد زیادی از منافقان را به هلاکت رسانند.
بعد هم نیروهای شجاع ملایری گردان ۱۵۱ مسلم بن عقیل به فرماندهی سردار حاج مصطفی طالبی به سمت ارتفاعات شمالی کورکور پیشروی کرد و ارتفاعات را به طور کامل پاکسازی کردند و در آن مستقر شدند، البته در این روز گردان ۱۵۶ سیدالشهدا به فرماندهی حاج رضا محمد میرزایی در سمت بالای یال شمالی ارتفاعات کورکور در تنگه چهارزبر مستقر شدند و گردان ۱۵۷ حبیب بن مظاهر به فرماندهی حاج علی اکبریپور در سمت پایین ارتفاع و در تنگه چهارزبر استقرار یافتند به این ترتیب ارتفاعات کورکور و تنگه چهارزبر به طور کامل توسط گردانهای لشکر ۳۲ انصارالحسین(ع) پوشش داده شد.
پیشتر گفته بودم اگر نبودند حاج میرزاها، زمانیها و میرزاییها و اگر نبود اعجاز منافقان با عملیات «فروغ جاویدان» شاید بیشتر از حرفها در خاک پاک ایران پیشروی میکردند اما قهرمان مرصاد حتی روی برانکارد هم علم استقامت را زمین نگذاشت و تا آخرین نفسش ایستاد.
هنوز که هنوز است وقتی جاده به بغل راهی تنگه چهارزبر و مرصاد میشوی، طنین لالههای همدانی که شمار آنها به حدود ۱۷۰ شهید میرسد فریاد «ما هستیم» سر میدهند و همین جاست که میطلبد با صد شبنم اشک لالههای روییده از خون مرصادیها را آبیاری کرد و رفت.
قصه توهمی که تا دنیا؛ دنیاست فراموش نمیشود
قصه توهم رجوی و این و آن و صدام، تا دنیادنیاست از یادها نمیرود، عملیاتی که برای انجامش ۳۰ تیپ رزمی و هر تیپ ۱۷۰ تن نیروی رزمی (۲۰ زن و ۱۵۰ مرد) در اختیار داشت و حتی با نیروهای پشتیبانی به ۲۸۰ تن هم میرسیدند.
عملیاتی که دارای دو گردان پیاده، یک گردان تانک، یک گردان ادوات و یک گردان ارکان و پشتیبانی رزم بود و تعداد کل نیروی آن حدود ۵ هزار و ۲۰۰ نفر و در صحنه حدود ۷ هزار نفر برآورد شد اما ایرانی با دستان خالی در قالب عملیات مرصاد با رمز «یا علی» هیمنه تصنعی عملیات فروغ جاویدان را با وجود پشتیبانی هوایی و توپخانهای عراق شکست.
عملیات مرصاد از سال ۶۷ به بعد میعادگاه رزمندگان همدانی شد و صخره و یال کوههای منطقه قدمگاهشان؛ باید پا بگذاری جای پاهایی که بهشتی بودند و زیارت کنی نقطه به نقطه مرصاد را. مرصادی که برای همدانیها عطر شهید حاج میرزا سلگی را تداعی میکند و یادآور حماسه روی برانکارد است؛ وقتی تاریخ معاصر را تورق کنی و به روز و ساعت مرصاد برسی کلام حاج میرزا از اوجب واجبات میشود.
عاشقانههای شهید سلگی از عملیات مرصاد
حاج میرزا عاشقانه عملیات مرصاد را مو به مو تعریف و عینک ته اسکانیاش را حائل اشکهای دلتنگی میکرد و هوای شهدای مرصاد به جانش میافتاد؛ حالا برشی از عملیات فراموشنشدنی مرصاد را از زبان شهید حاج میرزا سلگی مسئول ستاد مشترک سپاه انصارالحسین(ع) همدان و سکاندار فرماندهی عملیات مرصاد تا زمان فرارسیدن نیروهای کمکی در تنگه چهارزبر بر عهده داشت، میخوانیم «مرصاد یک عملیات ساعةالخلقه و فوری ـ فوتی بود و مانند عملیاتهای دیگر از قبل برنامه خاص و مدونی نداشت، حتی تقسیم مأموریت بین یگانها صورت نگرفته بود و میتوان گفت این عملیات اختتامیه جنگ بود و از طرف منافقان و به دستور رجوی با نام «فروغ جاویدان» رخ داد، آنها به طور ناگهانی از مرزهای غربی کشور وارد خاک وطن شدند و فکر میکردند به خاطر خستگی نیروهای نظامی و مردم به خاطر هشت سال جنگ و پذیرش قطعنامه موفق خواهند شد.
خوب به یاد دارم ما چهار یگان بودیم که در پادگان شهیدشهبازی چهارزبر مشغول آماده شدن برای حضور در جبهههای جنوب به دلیل حمله دیوانهوار صدام در لحظات پایانی بودیم که مطلع شدیم دشمن از غرب وارد خاک ایران شده و از کرند و اسلامآباد هم عبور کرده بنابراین شهید هادی فضلی از بچههای اطلاعات را فرستادیم تا خبر دقیق بیاورد.
من آن زمان رئیس ستاد مشترک لشکر بودم و چون فرمانده در جنوب بود بنده فرماندهی عملیات را بر عهده گرفتم؛ بچههای گردانهای ۱۵۱،۱۵۴ و ۱۵۵ را در تنگه حسنآباد و تنگه مرصاد مستقر کردیم، اولین شهدایمان هم در تنگه حسنآباد شربت شهادت نوشیدند؛ حتی برای مقابله، از بچههای آشپزخانه خواستم یک دستشان ملاقه و دست دیگرشان اسلحه باشد.
منافقان زمانبندی کرده بودند بعد از هفت هشت ساعت به همدان برسند؛ اگر مجاهدتهای بچههای دارالمجاهدین و دارالمومنین در ساعات اولیه نبود شاید این اتفاق میافتاد، ما با خاکریز و کمین در تنگه راه آنها را سد کردیم و آن شب اول خیلی سخت و فشرده گذشت و من در آن شب معنی آیه « اِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ» را با جان و دل درک کردم.
شهید صیاد شیرازی فردای عملیات از ایلام با هلیکوپتر به ما پیوست و در ابتدا از ما اطلاعات خواست که بعدها در خاطراتش این عبارات نوشت شد که «عدهای چون ملائکه در پشت خاکریزها جلوی منافقان ایستاده بودند و آنها جز بچههای همدان نبودند».
روز دوم هم شهید سردار همدانی به منطقه آمد و خیال ما کمی راحت شد هرچند او فرمانده این عملیات نبودند اما از هیچ کاری دریغ نکرده و کارها را سر و سامان داد و این باعث تقویت روحیه بچهها شد، در این عملیات همدان، فرماندهان بزرگی همچون شهیدان مبارکی، ملکی و... را از دست داد.
خلاصه اینکه سه روز جنگ تن به تن و طاقتفرسا داشتیم و در نهایت بعد از سه روز دشمن با تلفات بسیار عقبنشینی کرد و از کوه و بیراهه فرار کرد؛ راستش را بخواهید از نظر من بازگو کردن این خاطرات توسط بازماندگان جنگ خیلی سخت بوده و هست و اگر رهبر انقلاب بر بازخوانی جنگ تأکید نداشتند کسی راضی به این کار نمیشد اما، امر ولایت فقیه است و باید بر روی چشم گذاشت.»
انتهای پیام/89033/ ق