این یادداشت طنز است اما چند اخلاقی دارد:
از قدیم و از دوران بچگی همه ما یک رفیق یا همبازی داشتیم که هیکلش از بقیه بزرگتر بود و موقع دعوا روی او حساب باز می کردیم. او بزن بهادر گنگ ما بود و اگر دعوا یا درگیری با بچه های محل دیگری یا کلاس های دیگر در مدرسه رخ می داد، همه ما پشت او قایم می شدیم و بعد از درگیری خودمان را یکی از سامورایی ها او معرفی می کردیم. گرچه تنها کاری که ما در زمان دعوا می کردیم نهایت فحش دادن بود یا ایجاد جو.
مبارزه سجاد غریبی یا همان هالک پوشالی، مرا یاد درگیری های دوران کودکی و مدرسه انداخت. جایی که آن رفیق درشت هیکل ما اگر زورش به طرف مقابل نمی رسید شروع می کرد به فحش دادن و دمپایی و کفش پرتاب کردن. حتی اگر خونین و مالین در حال فرار بودیم باز هم برای طرف مقابل رجز می خواندیم و دلمان خوش بود به همان ۴ فحش و لگدی که پرت کردیم اما مبارزه سجاد غریبی همین پرتاب لگد و فحش را هم نداشت. کاش سجاد غریبی ۴ تا فحش آبدار روانه حریف قزاقش می کرد تا دلمان کمی خنک می شد.
نه به خاطر مردم؛ چون مردم دیگر می دانند هدف چیست و این یک نمایش است برای جذب فالوئرهای بیشتر،ا سپانسرهای بیشتر و درآمد بیشتر. سجاد غریبی این بار به خاطر خودت بی خیال شو و برای خودت ارزش قائل باش. نذار حدس و گمان ها به این سمت برود که پروسه ای پشت ماجراست برای اینکه عمدا ببازی، برای اینکه عمدی مشت بخوری و اینکه به عمد آبروی ایران را ببری.
۲۵۶ ۲۵۶