به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، محمد مهاجری، فعال رسانه ای اصولگرا در گفتگویی به بیان نکاتی پیرامون سردرگمی جریان های سیاسی در ارتباط با بدنه اجتماعی، ریزش آرا اصولگرایان و ... پرداخته است. مشروح این گفتگو را در ادامه به نقل از روزنامه همدلی می خوانید.
در دوره فعلی و با توجه به شرایط اجتماعی و سیاسی، گویی جریانهای سیاسی دچار سرگردانی در ارتباط با بدنه اجتماعی شدهاند. به نظر شما پررنگترین ضعفهایی که هر یک از جناحهای سیاسی در کنشگری سیاسی و انتخاباتی دارند چیست؟ مهمترین ضعفهایی که موجب دوری سرمایه اجتماعی از آنها میشود، کدام است؟
معمولا جناحهای سیاسی در فضای انتخابات، بلافاصله یک سری شعار خلق میکنند. این شعارها در اکثر مواقع، قابلیت اجرا ندارند و حتی اگر هم امکان اجرا داشته باشند، نامزد مورد نظر توانایی پیشبرد چنین شعارهایی را ندارد. این ضعف از این موضوع ناشی میشود که در فضای سیاسی ایران، نظارت بر رفتار نامزدهای انتخاباتی توسط تشکل یا افراد وجود ندارد و در نهایت این نقاط ضعف، کمکم تبدیل به بحران در برقراری ارتباط با جامعه میشود.
به نظر میرسد که اصولگرایان در سالهای اخیر ریزشهای بیشتری نسبت به اصلاحطلبان داشتهاند. به این معنا که خیلی از اصولگرایان کمکم از همقطاران خود جدا شدهاند. نظر شما چیست؟
برای اینکه بگوییم کدام جناح سیاسی ریزش بیشتری به لحاظ سرمایه اجتماعی داشته است، ارزیابی دقیقی به لحاظ آمار و ارقام نداریم، اما برداشت من این است که هر دو جناح سیاسی به طور شدید و فاحش دچار ریزش پایگاه اجتماعیشان شدهاند. این مسئله البته دلایل متعددی دارد، اما رویکرد جناحهای سیاسی با عواملی چون شعارزدگی و مسئولیتناپذیری دو دلیل مهم در کاهش سرمایههای اجتماعی و تمایل مردم به جناحهای سیاسی بوده است. اینکه یک جناح به هر دلیلی در انتخابات پیروز میشود اما به وعدههایش عمل نکرده و ناکام میماند و حتی دلایل ناکامیاش را برای مردم توضیح نداده و عذرخواهی نمیکند، موضوع مهمی است که هیچ یک از دو جریان سیاسی توجهی به آن ندارند. این مسئله موجب میشود تا بدنه اجتماعی آن جریان سیاسی دچار ریزش شود. اینکه بگوییم عدهای از جریان اصولگرا جدا شدهاند، درست است، اما عده زیادی هم از جریان اصلاحطلب جدا شدند و در واقع، قهر عاطفی کردند. در حال حاضر بسیاری از اصلاحطلبان و حتی برخی از اصولگرایان کنش سیاسی ندارند. برخی فعالان سیاسی به علت برآورده نشدن توقعاتشان در فضای سیاسی کنشی ندارند؛ برخی دیگر نیز به این خاطر که میبینند، فضای سیاسی به دست تندروها افتاده و حضور و حرفشان تاثیری ندارد، به بیعملی رسیدهاند. برخی هم احساس میکنند در فضای کوتولگی سیاسی حضور آنها هیچ تاثیری نخواهد داشت، جز اینکه به حیثیت گذشته آنها نیز لطمه میزند.
حتی در بین فرزندان اصولگرایان نیز شاهد جدایی و ریزش هستیم. چرا آنها دیگر مسیر پدرانشان را در گرایش سیاسی ادامه ندادهاند؟
اینکه فرزندان برخی چهرههای سیاسی نگاهی مثل پدرانشان ندارند، اصلا امری غیرطبیعی نیست. به هر حال زمانه تغییر میکند. نگاه سیاسی، فرهنگی و اجتماعی افراد به جامعه تغییر پیدا میکند. این تغییر نیز چیزی نیست که الان اتفاق افتاده باشد و همیشه بوده است. مهم این است که چقدر این تغییرات را به رسمیت بشناسیم و برای آن اصالت قائل باشیم. اگر این تغییرات نسلهای بعدی را نپذیریم، خود به خود به یک شکاف نسلی تبدیل میشود که در حال حاضر در بخشهایی از جامعه وجود دارد. بسیار پدرانی که حرف فرزندانشان را نمیفهمند و بالعکس. این مسئله بیش از آنکه ضرری به فضای سیاسی کشور بزند، ضرر بسیار بزرگی به ساختارهای اجتماعی و نسلی جامعه وارد میکند و به نظر من برونرفت از این بحران، کار سیاسیون نیست؛ بلکه یک کار فرهنگی است. حتی افرادی که الان در مسندهای سیاسی هستند، اگر به فرهنگ و بازتولید فرهنگ صحیح و غنی ایرانی-اسلامی بازگردند، شاید بتوانند جلوی این شکاف نسلی را بگیرند.
خیلی از اصولگرایان به اصولگرایی موجود انتقاد بسیار جدی دارند، ولی با این حال همچنان زیر پرچم اصولگرایی ماندهاند. چرا این افراد اصرار دارند که هنوز در این اردوگاه باشند؟ آیا کوچ از اصولگرایی را نوعی دهنکجی به جناح متبوع خود میدانند؟ در چند سال اخیر افرادی مثل شما یا آقای علی مطهری با اینکه خاستگاه اصولگرایی داشتید، ولی منتقد اصولگرایان نیز بودهاید، تا آنجا که الان خیلی از اصولگرایان نیز شما را اصولگرا نمیدانند. اما شما از این جناح اعلام جدایی نمیکنید.
اینکه اصولگرایان، افرادی را که از بخش تندرو این جریان سیاسی فاصله گرفتهاند اصولگرا بدانند یا نه، مسئله مهمی نیست. ابوعلی سینا وقتی که او را به کفر متهم کردند شعری میگوید که امروز نیز مصداق دارد. او در یک دو بیتی گفته است: «کفر چو منی گزاف آسان نبود/ محکمتر از ایمان من ایمان نبود/ در دهر چو من یکی و آن هم کافر/ پس در همه دهر یک مسلمان نبود.» با این رویکرد اگر در بین چهرههای سیاسی من را اصولگرا ندانند، پس با استدلال ابوعلی سینا باید پاسخ بدهم که هیچ اصولگرای دیگری هم در کشور وجود ندارد.
اینکه عدهای چوب بردارند و بخواهند دیگران را از مزرعه اصولگرایی بیرون کنند، جز اینکه خودشان را ضایع کنند، فایده دیگری نخواهد داشت. فضای دنیا در حال تغییر است. تفکر و اندیشه در حال تغییر است. اینکه چشم ببندیم و به سمت یک دیوار سخت حرکت کنیم، این دیوار نیست که کنار میرود بلکه این سر ما است که میشکند. اینکه ناسزاگویی، غیبت و دروغ را اصولگرایی بدانید و دفع حداکثری کنید و نامش را اصولگرایی بگذارید و هرکسی را که از نوشته و روش او خوشتان نیامد، از اصولگرایی بیرون کنید، قطعا روشی است که همین الان هم فرزندان آن دوستان نمیپسندند. این را با اطلاع عرض میکنم. اصولگرایانی که خیلی تندرو هستند، حتی در خانواده خودشان هم دچار مشکل هستند. بنابراین، این ما نیستیم که از اصولگرایی بیرون رفتیم. بلکه آنها هستند که یک نگاه متحجرانه نسبت به اصولگرایی دارند. در واقع با همین نگاه، لنگری انداخته و کشتی اصولگرایی را به ساحل بسته و اجازه حرکت به آن نمیدهند. این افراد هستند که باعث میشوند که اصولگرایی بپوسد و از درون تهی شود. این گونه در نهایت روش اصولگرایانهای که آنها تعریف میکنند روی کاغذ خواهد ماند و در تاریخ نیز مورد لعن و نفرین واقع خواهد شد. اگر قرار باشد، کسی اعلام جدایی از اصولگرایی کند، چرا افرادی که مثل من فکر میکنند، باید جدا شوند. درحالی که ما اصل اصولگرایی هستیم. آنها افرادی هستند که پوسیده و گندیدهاند و باید آنها را مثل دندان کرم خورده بیرون انداخت. نگاه ما به اصولگرایی، نگاه انسانی، اسلامی و ایرانی است. این خانه، خانه ما است نه خانه آنها.
سرنوشت این جناح سیاسی یعنی اصولگرایان به کجا کشیده میشود و شما چه پیشبینی درباره آیندهاش دارید؟
برخی دوستان اصولگرا که تندرو هم نیستند، این حرف من را نمیپذیرند، اما من همیشه گفتهام که اصولگرایی اگر کاملا مضمحل نشده باشد، رو به اضمحلال است. بنیانهایی که اصولگرایی بر آنها استوار بوده از بین رفته یا نیاز به بازنگری دارد. بنابراین اگر جریان متعادل اصولگرا بخواهد خدمتی به جریان اصولگرایی کند، چارهای ندارد، جز اینکه پالایش اساسی در نگرش این جریان سیاسی کند. در غیر این صورت اصولگراها هم به سرنوشت اصولگرایی دچار شده و از بین میروند.
۲۳۲۷۲۱۵