به گزارش خبرنگار حوزه اندیشه خبرگزاری فارس، یکی از برداشتهای غلط عاشورایی این است که نهضت حسینی را محدود به یک امر شخصی بکنیم و به آن به عنوان یک الگو فراگیر ننگریم. این تفسیر ضمن اینکه یکی از تحریفات عاشورایی است، راه را برای دیگر تفاسیر تحریفی باز میکند. محمد اسفندیاری در کتاب حقیقت عاشورا به این موضوع پرداخته که در ادامه این تحلیل را میخوانید.
در سدههای گذشته به قیام امام حسین (علیهالسلام) به عنوان یک مصیبت راز آمیز نگاه میکردند، نه قیامی که قابل تکرار در سیاست است. عدهای وظیفه خود را در برابر آن حضرت گریستن میدانستند و بس، نه رفتن به راه او. گویا وظیفه امام حسین (علیهالسلام) جهاد بود و وظیفه ایشان عزاداری. مانند این گروه در کربلا هم بودند که در گوشهای ایستاده، میگریستند و میگفتند خدایا نصرت خود را نصیب حسین گردان.
به دو گونه در عاشورا میتوان نگریست: نقطهای و خطی. در نگاه نخست، رخداد عاشورا، نقطهای است، بر صفحه تاریخ و منقطع از جریانات پیش و پس از آن. در این نگاه امام حسین (علیهالسلام) استثنایی بود که علیه ظلم و ظلمت برخاست و ادامه یک جریان نیست و کسی هم نمیتواند ادامه آن باشد. اما در نگاه دوم امام حسین(علیهالسلام) خطی است در ادامه قیامهای دیگر تاریخ و باید امتداد داشته باشد. برپایه این دیدگاه امام حسین (علیهالسلام) نه آغازگر جهاد علیه جهل و جور و جوع است و نه پایان بخش آن، ولی نقطه عطفی در مسیر جهاد است و الگوی همه مجاهدان.
اما گروهی معتقدند نهضت امام حسین(علیهالسلام) قیامی خاصِّ او و تکلیفی ویژه و رازآمیز بود و ما نمیتوانیم به سیدالشهدا اقتدا کنیم. دلیل اینکه گروهی به قیام امام حسین به عنوان الگو نمینگرند این است که آن را حرکتی به قصد شهادت (استشهادی) یا با علم شهادت میدانند. به دیده ایشان قیام آن حضرت طراحی غیبی داشته و تقدیر شده از بالا بود و امام حسین برنامهای را اجرا میکرد که از پیش برایش مقدر شده بود حتی نصرت خداوند بر امام فرود آمد ولی آن حضرت نپذیرفت و قصد شهادت کرد. بدیهی است با چنین نگاهی قیام امام حسین(علیهالسلام) به معمایی تبدیل میشود که نمیتوان آن را فهمید، چه رسد از آن الگو گرفت.
مهمترین اشکال بر نظریه مزبور این است که امام حسین(علیهالسلام) را از الگو و در دسترس بودن بیرون میآورد. این نظر امام را از زمین به آسمان میبرد و از انسان مافوق به مافوق انسان تبدیل میکند. از متن تاریخ به ماورای تاریخ میبرد. یعنی دیگر [مردم] نمیتوانند مأموم باشند و به او اقتدا کنند. حال اینکه عنوان «امام» برای حسین بن علی عنوان تشریفی و برای تفخیم و احترام نیست بلکه ناظر به این است که باید به او اقتدا کرد و از او الگو گرفت و خود را ماموم قرار داد.
اشکال دیگر این نظر آن است که با سخنان امام درباره علت قیام شمر منافات دارد:«أَیُّهَا النّاسُ؛ إِنَّ رَسُولَ اللّهِ(صلى الله علیه وآله) قالَ: «مَنْ رَأى سُلْطاناً جائِراً مُسْتَحِلاًّ لِحُرُمِ اللهِ، ناکِثاً لِعَهْدِ اللهِ، مُخالِفاً لِسُنَّةِ رَسُولِ اللهِ، یَعْمَلُ فِی عِبادِاللهِ بِالاِثْمِ وَ الْعُدْوانِ فَلَمْ یُغَیِّرْ عَلَیْهِ بِفِعْل، وَ لاَ قَوْل، کانَ حَقّاً عَلَى اللهِ أَنْ یُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ؛ یعنی، هر کس سلطان ستمگرى را ببیند که حرام خدا را حلال شمرده، پیمان الهى را شکسته و با سنّت رسول خدا مخالفت ورزیده، در میان بندگان خدا به ستم رفتار مى کند; و او با زبان و کردارش با وى به مخالفت بر نخیزد، سزاوار است خداوند او را در جایگاه آن سلطان ستمگر (دوزخ) بیاندازد.»
امام در این حدیث به تکلیفی عمومی اشاره میکند که در مواجهه با هر فرمانروای ستمگر باید اعتراض کرد. سخن نه از تکلیفی ویژه که از اصلی کلی در دین است. مضافا اینکه آن حضرت در ادامه این حدیث فرموده که من برای شما الگو هستم:«فَلَکُمْ فِىَّ أُسْوَةٌ» پس از عمل وی قابل تکرار است.
انتهای پیام/