۲۴ سال است مرداد که از نیمه میگذرد تقویم پیشانی خود را با نام آنان که هر روز - ساعت و دقیقه رنگ «آگاهی» و «اطلاع» بر لوح تاریخ میزنند به ما معرفی میکند؛ ۱۷ مرداد پس از شهادت «محمود صارمی»، خبرنگار شریف ایرنا در تقویم جمهوری اسلامی ایران روز خبرنگار نام گرفته است.
امسال این روز در سایه عزای سید و سالار شهیدان امام حسین(ع) به گونهای دیگر گرامی داشته شد یا بهتر بگویم بهتر آن بود که سخن این گرامیداشت سخنی دیگر باشد و همین نیز شد.
خبرنگاران این روزها از بیانیهها، پیامهای تبریک طبیعی و حتی مصنوعی، آن کارتهای هدیه ارزان قیمت که هیچ وقت نفهمیدم از کجا و با چه شتابی راه به دستان خبرنگاران باز کرد و کمی تا قسمتی راههای رفتنی را مسدود کرد _ که هر سال نصیبشان میشود تا حدود زیادی رهایی یافتند.
امسال رسانهها و خبرنگاران آن کانون حرفهایی در حد حرف نماندند و وعدههای زیبا و رویایی و دیدارهای کمسو و کمسود رفت به سالی دیگر و کاش و کاشتی دیگر ... وعدههایی که گوش آنان که میشنوند و سپس مینویسند از آن پُر است و حالا این روزها حتی شکل آرزو هم نیست.
در این مجال بنای گله و شکوه از اینکه چرا خبرنگاری را شغلی سخت میدانیم و سختی کار را نصیب شاغلان نجیب آن نمیکنیم! یا اینکه بیمه خبرنگاری چیست و کیست که راه این نوع بیمه را به روی ما صاحب خبران بسته است؟ و یا اینکه تا کی همه این حرفها را بگوییم و باز بگوییم و شنیده نشود و باز هم ... ندارم.
حتی قصد ندارم بگویم ای کاش کارمند فلان بانک یا بهمان سازمان عریض و طویل بودیم که زندگیمان رنگی دیگر داشت. رنگی که هر دم با صدای زنگ مکرر تلفن، پیامک و ... ما را به خود نمیخواند و شاید تعطیل و تعطیلات و تمرکز را معنی دیگری میبخشید!
من یک خبرنگارم و قصد دارم در این سطور حدیث نفس خود و همکارانم را بازگویم. نگارنده این سطور حالا ۱۹ سال کمی بیش _ کمی کم و به طور روشن نیمی بیشتر از عمر خود را در مدرسه رسانه گذرانده است، سختیها و شیرینیهای این میدان را درک کرده است و شاید به واسطه همین زیست و فرزندی رسانه، کمی به خود حق میدهد که از آنچه باید باشد و نیست، بگوید.
خبرنگار زنده است
ما خبرنگاران بیرون یا درون رسانه همچنان خبرنگاریم، دبیر باشیم یا سردبیر، عکاس یا گزارشگر و... فرقی ندارد ما در ذات خود یک خبرنگار مطالبهگر همیشه زنده داریم که پی در پی چرا و چگونه بر زبانش جاریست. ما میدانیم باید چشم بینا و گوش شنوای مردم باشیم و این حداقل نقش اخلاقی و اجتماعی ماست و می دانیم در این مسیر خستگی مساوی از دست دادن مخاطب اصیل است.
خوب میدانیم خبرنگاری شغلی ۲۴ ساعته است. ورود به این حرفه یک انتخاب عاشقانه است؛ ماندن صحیح در آن عاشقانه و مجاهدانه است و از قضا وقتی وارد خانهاش شدیم باید چشمانمان را روی همه مسایل و مصایبش باز و بازتر کنیم و باز هم عاشقانه به بهرهمندان شریفش؛ به مردم خدمت کنیم!
حالا که این سطور را مینویسم، خوب میفهمم خبرنگاری چیزی بیش از یک حرفه، مهارت، شغل و فعالیت اجتماعی و فرهنگی، چیزی بیش از یک روابط عمومی با آن همه جلال و جبروت مگو و مپرس است و چند خبر از جنس اطلاعرسانی برگزار شد و برگزار میشود و یا چند مصاحبه خبری به شیوه «وی گفت و وی افزود» و دیگر هیچ است!
خبرنگاری نوعی پیامبریست..
خبرنگاری نوعی آموزگاری، نوعی پیامبری و هدایتگری است، هادی برای جامعهای تشنه! تشنه آگاهی، دانایی، امید، معرفت و خبرنگار یگانهترین عنصر همیشه در میدان این میدان است!
البته که بنا ندارم این صفحه را صحنه بی عیب و مسئله خود و همکارانم بنامم و باز هم سعی ندارم بگویم من و هم صنفیهایم بی عیبترین گلهای باغ این جهانیم که خوب میدانم «اخلاق» در این زمین و زمینه نیز به فروکاست جدی مبتلاست. همچنین حالا که دست و پای اینترنت به همه جای زندگی ما سرایت کرده است و «خبرنگاری پشت میزنشین» به عنوان یکی از آفات سر زده این حرفه به شکلی «کروناوار» همه ما را بیمار خود کرده است، وضعیت این حرفه با دو دهه پیش تغییرات جدی را به خود دیده است و خواهد دید. حالا خبرنگاران تازه وارد به این حرفه و حتی قدیمیترها سالهاست برای تحقیق راجع به شخص یا موضوعی برای نوشتن پایشان به کتابخانههای مرجع و اصلی شهر باز نشده است. جناب گوگل با انواع اطلاعات که در پارهای مواقع راه به حقیقت نمیجوید این روزها بزرگترین راهنمای ماست...
اخلاق و مسئولیت اجتماعی ما
این روزها سخن از تعهد، توسعه، اخلاق حرفهای، حرفه اخلاقی، مشاهده و تحقیق، مسئولیت اجتماعی و... نیز تا حدودی به مثال سخن اضافه و یا تزئینی است و آنکه مکرر از این اصول سخن براند به نوعی ایدهآلگرا و کمالگرای افراطی نامیده میشود و در سایه نادیده گرفته شدن، همراهی نشدن و نداشتن حامی جدی، کمکم به صحنه انزوای اجتماعی خویش دعوت میشود.
رنگِ پریده چهره خبرنگاری تحقیقی
«خبرنگاری تحقیقی» همان که استادانمان به عشق آن نام «محترمِ خبرنگار» را بر خود نهادند و مشق آن را به من و تو و ما دادند و ما هم با شوق نوشتیم، به سادگی و نمیدانم از کدامین کوچههای محققیمان رنگ خود را باخت و سر به هوای کوی دیگری شد.
سخنی با خودمان
ما خبرنگاران خوب میدانیم آنچه بنا بود در ایران عزیز و به واسطه گسترش بیشمار رسانهها و فارغالتحصیلان رشتههای رسانهای در دانشگاههای دولتی و خصوصی، رشد و توسعه یابد، «دانایی» و «آگاهی» به مدد همین گزارشها، تحقیقات، گفتوگوهای روشنگرانه، تولید محتوا و انتقال مفاهیم متعالی و انسانی بود. همینها که راهی به سوی خواندن بیشتر و مخاطب بیشتر باز کند.
همین جوشش و کوششها بود که از ما رکن چهارم دموکراسی میساخت و امروز در ساخت و ساز آن فقر را به شدت تجربه میکنیم و میدانیم آن نقش اصلی و اصیل کجا و کاستن آن به خبرنگاری کپی پیستی کجا! ما از اینکه نقشهای اصلی خود را با غفلت انجام میدهیم و نمیدهیم غمگینیم!
در سالهای اخیر ما خبرنگاران چه بسیار چهرهها را که به درستی و حتی نادرستی برای مخاطب ساختیم و چه فراوان چهرهها و مفاخر فرهنگی و علمی را که باید الگو میدانستیم و ندانستیم و شوربختانه پس از کوچ آنان به دیار باقی به یادنوشتی مختصر برایشان بسنده کردیم.
ما خبرنگاران این روزها به خوبی میدانیم که سالهاست شبکههای اجتماعی با آن ممبرهای راست و دروغشان مخاطبانمان را ربودهاند و هر فردی با سواد یا بی سواد رسانهای با یک عدد تلفن هوشمند از نوع اندروید یا ioS در نقش یک خبرنگار به تولید محتوای خوب و ناخوب، صحیح و ناصحیح میپردازد. در این میان رسالت خبرنگاران حقیقی (آنان که نه به اشتباه و از بد حادثه در رسانه به پناه آمدهاند و نه این تعهد را برای اشتغال و کسب درآمد صِرف دنبال میکنند) برای داشتن مخاطب حقیقی، فرهیخته، آگاه و... باید تلاش بیشتری صرف کنیم.
ما خبرنگاران هر سال به لطف تقویم روزی را «تکریم» میشویم. تکریمی که در سایه ناامنی شغلی و آن لبخندهای پهن و نه چندان واقعی که میخواهد به ما بگوید خیلی مهم هستیم، رخ میدهد. با این همه باید خوب بدانیم هر روز «روز خبرنگار» است و خبرنگاران در صورت نقشآفرینی حقیقیشان در حقیقت خیلی مهم هستند و نیازشان به آن تکریم و تعریفها نیست. ما خبرنگاران باید در سایه این عنوان وزین و این اهمیت ذاتی؛
هر روز خوب ببینیم، هر روز خوب بشنویم، هر روز خوب بخوانیم، هر روز خوب بپرسیم، هر روز خوب بنویسیم، هر روز را خوب بسازیم که هر روز روز ماست.
منبع:خبرگزاری بین اللملی قرآن