این شاعر افغانستانی مقیم ایران در پی درگذشت هوشنگ ابتهاج در گفتوگویی آشناییاش با این شاعر نامدار و ماجرای شعرخوانیاش در مقابل او اظهار کرد: «حدود شش سال قبل وقتی برای اولین به دعوت وزرات فرهنگ و ارشاد جمهوری اسلامی ایران به ایران آمدم، پس از برگزاری شب شاعران و نویسندگان افغانستان در مجله بخارا به دیدار سایه رفتیم. پیش از آن دیدار با توجه به اینکه شعرهایی از او خوانده بودم میدانستم به دیدار یکی از شاعران پیشکسوت میروم که از او رنگ و بوی ادبیات قدیم به مشام میرسد. در آنجا برای اولین بار او را ملاقات کردم و در آن روز به خاطر آشنایی بیشتر شعر خواندم. زمانی که شعر «پل» را خواندم. گفت: «با وجود قافیهی تنگی که برای این شعر انتخاب شده، شعر خوبی بود. از این بابت شما را جریمه میکنیم که شعر دیگری هم بخوانی.» من هم شعر دیگری خواندم.»
او سپس گفت: «سایه در آن دیدار در لابهلای سخنانش به همگرایی پارسیزبانان اشاره کرد و جملهای گفت که در ذهن من میماند «مگر میشود به پرندگان، درختان اینطرف مرز و درختان آنطرف مرز را تلقین کرد». این جمله مانند این مصرع شعر پل بود «هرجا مرز کشیدند شما پل بزنید». با مفهوم و مترادف بود و صورتبندی دیگری داشت که عین مضمون را منتقل میکرد. نگاه آقای ابتهاج نسبت به مردم افغانستان نگاه برادرانه بود. من نواری از ایشان دارم که صحبتهایی درباره مشترکات کشورهای ایران و افغانستان خورشیدی میکند که هنوز جایی منتشر نشده است. حتی در آن جلسه به نیکویی اشاراتی میکرد که ناشی از ریشهشناسی مشترکاتمان بود و با ادبیات فاخر و خردورزانه درباره این مسائل حرف میزد. او از شعر فارسی در افغانستان حمایت کرد و گفت وظیفه ماست که مرزهای فرهنگی را برداریم و یکدیگر را ببینیم و آشنایی پیدا کنیم. در آن روزگار که دیدارهای سایه محدود شده بود به دلیل اینکه از افغانستان آمده بودیم، با ما ملاقات کرد؛ درحالیکه وضعیت جسمیاش چندان مساعد نبود. با کمک دستههای آهنین میتوانست بلند شود و قدم بزند. در آن وضعیت دیدار کرد و حرفهایی که درباره افغانستان زد، حرفهای بسیار هدایتبخشی بود و انرژی بسیاری در این مسیر به ما داد.»
نجیب بارور افزود: «بعد از سقوط کابل به ایران آمدم و در پنجشنبه صبحهای بخارا درباره شعر فارسی برنامه داشتم. در میانه برنامه گفتند آقای ابتهاج از طریق اینستاگرام دخترشان در این برنامه شرکت کردند. به صورت غیر مستقیم از ما و وضعیت شعر فارسی در افغانستان حمایت کرد و در کنار ما حضور داشت. این شناختها و احترامها به دیل مشترکاتی بود که به لحاظ فکری در این حوزه داشتیم. همیشه از طریق آقای دهباشی و دخترش احوالپرسش بودم، حالش را میپرسیدم و با ایشان در ارتباط بودم.»
این شاعر درباره شعرهای سایه نیز بیان کرد: «به نظرم هر شاعری با چندتا از شعرهایش شناخته میشود. سایه شعرهایی داشت که مردم او را با آن شعرها میشناختند. مخصوصا شعر «ارغوان». همچنین او غزلهای عاشقانهای داشت مثلا «نشود فاش کسی آنچه میان من و توست». در جامعه افغانستان سایه با آهنگی که احمد ظاهر هنرمند محبوب افغانستان خوانده بود به حافظه جمعی مردم افغانستان راه یافت «امشب به قصه دل من گوش میکنی/ فردا مرا چو غصه فراموش میکنی» این شعرها و شعرهای معروف دیگری که در حوزه ادبیات منتشر شده در افغانستان زبانزد است و مردم با همین شعرها او را به یاد دارند.»
او افزود: «بعد از درگذشت سایه، شبکههای اجتماعی را که باز کردم، کاربران افغانستانی شعر «چه غریبانه تو با یاد وطن مینالی/ من چه گویم که غریب است دلم در وطنم» را به اشتراک گذاشته بودند. این بیتهای سایه چه از گذشته و چه حال در ذهن ما بوده است. او شعرهایی داشته که همیشه در ذهن مردم فارسیزبان بوده و خواهد بود.»
نجیب بارور در ادامه با بیان اینکه شعرهای سایه بیش از اینکه در پیوند با شعرهای نیمایی باشد، رنگ و بوی کلاسیک دارد، توضیح داد: «رویکرد کلی ادبیات در بیان شاعرانه سایه رنگ و بوی کلاسیک دارد، حتی شعرهایی نویی که سروده با رنگ وبوی و مفاهم و معناسازیهای کلاسیک همراه بود است. نوستالوژی بومی بودن و کلاسیک بودن شعرهای او باعث شده، مورد توجه موسیقیدانان بزرگی مانند احمد ظاهر که نهتنها در افغانستان بلکه در ایران و تاجیکستان شنوندگان و هواخوانی دارد، باشد.»
او ادامه دارد: «زبان بیتکلفی که سایه با آن سخن میگفته، باعث شده او مفاهیم بزرگ را با کلمات ساده بیان کند همانگونه از «درخت ارغوان» یک مفهوم بزرگ ملی درست کرده بود. او با مفاهیم استعاری و کوچک چیزهای بزرگی را بیان میکرد که با ذهنیت تودهای و اجتماع مردم ارتباط مستقیم و تنگاتنگی داشت. شعرهای بیتکلف سایه باعث شد مورد توجه اهالی موسیقی هم قرار بگیرد. قطعهای که از احمد ظاهر یاد کردم، موسیقیای برای تمام ادوار است و معنایی که در شعر سایه شکل گرفته به نظر من کهنه نمیشود.»
این شاعر با بیان اینکه سایه در شعرهایش کنار تودههای مردم ایستاده بود، خاطرنشان کرد: «سایه نه به عنوان یک شاعر، بلکه به عنوان یک راهنمای ادبی در افغانستان مطالعه میشد و به همینخاطر زمانی که شبکههای اجتماعی را باز میکردیم، تمام فضای فرهنگی و علمی و رسانهای افغانستان از تصاویر سایه پر بود. نوشته و مطلب دیگری در فضای مجازی و در میان کاربران افغانستانی نمیدیدید. برخی از دوستان میگفتند سایه به اندازهای که در میان مردم افغانستان محبوبیت داشت و درگذشتش واکنشبرانگیز بود، در میان کاربران ایرانی مورد توجه نبود. این خود نشاندهنده اهمیت و تأثیرگذاری سایه بر جهان ادبی و جهان تودهای مردم بود.»
بارور در پایان گفت: «متأسفم که سایه در هنگام مرگ در ایران نبود. میدانم یک شاعر وقتی به این سن و سال میرسد، چقدر تعلقش به خاک و خانهاش زیاد میشود، حس می کنم این حسرت را با خود داشت و امیدوارم حداقل پیکر او به ایران منتقل شود و با اعزار بزرگان مزار و زیارتی برای او ساخته شود.»
۵۷۲۴۴