این توجهها که اکثرا در جمع توییتری بورسیها و اقتصادیها بود، به چند بخش تقسیم میشد. گروه اول بعد از مطرحشدن این موضوع، انتقادهایی را روانه وضعیت بورس و عدمتحقق وعدههای دادهشده در رابطه با بهبود وضعیت سهامداران مطرح کردند. به اعتقاد افرادی که به اظهارات مجید عشقی درباره تغییر شاخص کل، نقدهایی وارد میکردند، بهترین اقدام او بهعنوان رئیس سازمان بورس در شرایط فعلی که سهامداران از آن گلایهمند هستند، جلوگیری از دخالتها و دستورها در وضعیت بورس است.
آنها همچنین از عشقی میخواستند که وعدههای بورسی دادهشده در زمان انتخابات ریاستجمهوری را از دولتمردان مطالبه و پیگیری کند. این دسته از کارشناسان و فعالان بازار سرمایه، همچنین به این مساله میپرداختند که این موضوعات وقتی انجام شد، بعد باید سراغ چیزهای دیگر که یکی از آنها ایجاد شاخصی با معیارهای جهانی است، رفت. در این ماجرا گروه دوم افرادی بودند که بدون مطرحکردن انتقادی، درباره این مساله مینوشتند که اگر قرار است تغییری در شاخص ایجاد شود، باید از شاخصهای معتبر و معروف دنیا الگو گرفته شود. آنها به این موضوع میپرداختند که بارها درباره لزوم تغییر شاخص نوشته و گفتهاند اما گوش شنوایی نبوده و کسی به این موضوع اهمیتی نداده است اما دسته سوم هم این اقدام را یک ریسک جدید برای بازار و سهامداران معرفی میکردند.
ریسکی که به اعتقاد آنها در شرایطی که شاهد عدمورود پول به بازار هستیم، پتانسیل این اتفاق را دارد که شوک جدیدی به سهامداران و بازار وارد کند. در ادامه یکی از کارشناسان بازار سرمایه به این سه موضوع در رابطه با تغییر شاخصکل بورس پرداخته است. به اعتقاد او هرچند که لازم است شاخصکل تغییر کند و با معیارهای جهانی هماهنگ، اما نباید تبدیل به موضوعی شود که از ابتدا مسوولان بخواهند آن را اختراع کنند؛ چراکه جز ائتلاف وقت و هزینه، فایده دیگری نخواهد داشت. این کارشناس بازار سرمایه همچنین بیان کرده است که برای ایجاد شفافیت و قانونمداری در بازار سرمایه و دوری از دستکاری و دخالت، لازم است که شاخصکل تغییر کند، هرچند که هزینههای روانی برای سهامداران خواهد داشت. هزینههایی که او معتقد است با مدیریت مسوولان میتوان از آنها تا حدودی جلوگیری کرد.
مشکلی که در حالحاضر شاخصکل با آن دست به گریبان است، از این قرار است که نشاندهنده واقعیت تغییرات پرتفوی سهامداران نیست. به بیان سادهتر مشکل اساسی این است که شاخص فعلی با جهت بیست شرکت برتر بازار که بالای دههزارمیلیارد تومان ارزش دارند، تغییر میکند، در نتیجه شاخص نمیتواند دماسنج خوبی برای اقتصاد و بازار سرمایه کشورمان باشد. حال اتفاقی که باید رخ بدهد، این است که تغییرات و اصلاحاتی در شاخصکل انجام بشود تا واقعیت تغییرات پرتفوی سهامداران را نشان بدهد، چراکه اصولا هدف از شاخص این است که وضعیت کلیت بازار را به نمایش گذارد. در حالحاضر ایرادی که نسبت به شاخصکل فعلی وجود دارد، این است که میانگین آن بیست شرکتی که بالای 10هزارمیلیارد تومان ارزش دارند را نشان میدهد که مجموع این شرکتها 80درصد وزن شاخص هستند. در چنین شرایطی بهراحتی میشود با مدیریت و کنترل آن شرکتها، شاخصسازی کرد. بهطوریکه شاخصکل نشاندهنده وضعیت واقعی بازار و اوضاع سهامداران نباشد.
در طول سالهای گذشته بارها شاهد بودیم که این اتفاق انجامشده و برای مثال با منابع صندوق توسعه روی ارزش آن بیست شرکت شاخصساز کار کردهاند و در نهایت هم شاخصکل افزایش پیدا کرده است. در اینخصوص بارها سهامداران و کارشناسان بازار هم اعتراض کردهاند که شاخصکل فعلی نشاندهنده واقعیت بازار و پرتفوی آنها نیست اما گوش شنوایی نبوده است و در طول سالهای گذشته سهامداران، هم شاهد پارادوکس در بازار و سیاستگذاریها بودهاند و هم شاهد شاخصی که دستکاری شده است. حالا در این شرایط اتفاقی که باید بیفتد و بارها درباره آن صحبت شده، این است که ترکیبی از شاخص هموزن و شاخصکل معیار قرار داده شوند. به بیان دیگر شاخص جدید باید ترکیبی از این دو باشد. با این اقدام به شاخص استانداردی که مطابق شاخصهای جهانی است خواهیم رسید، اما نباید از این نکته غافل شویم که آثار روانی تغییر شاخص، بار روانی بالایی درپی خواهد داشت. مساله این است که شاخص، دماسنج بازار است و خیلی از سرمایهگذاران در بازارها با نگاه به شاخص فعالیت میکنند.
حالا با اصلاح شاخص، بار روانی که ایجاد میشود، بستگی به روند و جریان بازار دارد. بعد از این اتفاق، شاخص از محدوده فعلی که در آن قرار دارد، اصلاح میشود و پایینتر از رقمی که حالا هست، قرار میگیرد و در این مقطع، بار روانی برای سهامداران خرد خیلی زیاد میشود. حتی اگر روند بازار بعد از این اتفاق مجددا در مسیر منفی قرار بگیرد، نشاندهنده تشدید روند کاهشی است و افت بیشتری در بازار شکل میگیرد. اما اگر متولی بازار بتواند روند را بعد از اصلاح شاخص مدیریت کند، میتواند در بازار بار روانی مثبتی ایجاد کند که نشاندهنده این موضوع باشد که بازار در حال بازگشت به مسیر رشد و تعادل است. در نهایت طبیعتا کارشناسان و فعالان بازار سرمایه، مدتهاست که منتظرند اصلاح شاخص انجام شود و از الگوهای جهانی در این رابطه استفاده شود.
اما نکتهای که در این رابطه وجود دارد؛ این است که اگر به غیر از شاخصهای جهانی هر شاخص دیگری بخواهد در بازار سرمایه کشورمان اختراع شود، به نوعی اختراع دوباره چرخ است. وقتی افرادی بخواهند سیستمی که نقص عملیاتی در آن وجود ندارد را از ابتدا اختراع و پایهگذاری کنند، نهتنها فعالیتی بیمعنا است و ارزشی ندارد بلکه برای کشور اتلافوقت و انحراف منابع را در پی خواهد داشت. باید به این موضوع توجه داشته باشیم که در تمام دنیا استانداردهای شاخص در گذشته پیادهسازی شده است و میتوان با الگوبرداری کردن از آنها، بازار سرمایه را به الگوهای جهانی نزدیکتر کنیم. الگوهایی که استاندارد هستند و براساس واقعیت و شفافیت در فضای اقتصادی و بازار سرمایه پیش میروند، بنابراین اگر هدف از ایجاد شاخص جدید در بازار سرمایه، نشاندادن واقعیتها است، باید از الگوهای دنیا در این رابطه استفاده شود و همچنین اعمال سلیقه و نگاه آزمون و خطایی کنار گذاشته شود، چراکه نتیجه این نوع از سیاستگذاری را سالهاست که در کشور مشاهده کردهایم و جز هدر رفت منابع و سرمایههای اجتماعی و فرسایش و آسیب، دستاورد دیگری نداشته است، چراکه اکثرا خواستهاند چرخ را از نو ابداع کنند.