به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، هوشنگ ابتهاج پس از تحمل یک دوره بیماری، بامداد 19 مرداد در سن 94 سالگی درگذشت. با رفتن سایه آخرین برگ از دفتر پرحادثه غزل معاصر ورق خورد و شعر پارسی واپسین بازمانده سترگ خودش را از دست داد.
«سایه در هندسه زمان» بر آن است که با گشودن پنجرهای به جهان شعری و هنری هوشنگ ابتهاج، پرتوی روشنگر بر برخی زوایای مغفول مانده شعر و هنر او بتاباند و این کار را از رهگذر گفتوگو با کارشناسان و درج و بازتاب وفادارانه آرا و نظریات آنها پی میگیرد. اسماعیل امینی، شاعر و پژوهشگر، در ادامه این پرونده نگاهی داشته است به آثار سایه در حوزه شعر و موسیقی. او در گفتوگویی با خبرنگار تسنیم، با اشاره به برخی از شاهکارهای ادبی سایه، آنها را به عنوان الگو و نمونهای موفق برای تدریس توصیف کرد. به گفته امینی؛ سایه آثار برجستهای دارد که اگر نبودند، جای خالی آنها در ادب فارسی احساس میشد. او همچنین برخی از ارزیابیها درباره شعر او را «عاطفی» دانست و تأکید کرد که برای ارزیابی کارنامه شاعران، باید تمام آثار آنها و دیگر شاعران مورد بررسی قرار گیرد. مشروح گفتوگوی تسنیم با این پژوهشگر و شاعر را میتوانید در ادامه بخوانید:
*تسنیم: کارهای سایه را میتوان از وجوه مختلفی مورد بررسی قرار داد؛ از غزل تا موسیقی، از شعر نو تا تصحیح. برای اولین سؤال، نگاهی بیندازیم به کارهای سایه در حوزه موسیقی. سایه در کنار اینکه تصنیفهای متعددی از او توسط خوانندگان مشهوری چون حسین قوامی، شجریان، ناظری، افتخاری، قربانی و ... اجرا شده است، چندین سال مدیر برنامه گلهای تازه(دورهای از برنامه گلها با طراحی و مدیریت ابتهاج) بود؛ برنامهای که به زعم بسیاری از دوستداران شعر و موسیقی، پیونددهنده عامه مردم با ادبیات کلاسیک و موسیقی اصیل ایرانی بود. عملکرد او را در این بخش چطور ارزیابی میکنید؟ به نظر شما، فعالیتهای او در این زمینه چقدر توانست در برقراری ارتباط میان عامه مردم با ادبیات فاخر فارسی، نقش مؤثری ایفا کند؟
برنامه «گلهای تازه» که با مدیریت سایه در عرصه موسیقی تولید شد، حاصل کار مجموعه گستردهای از هنرمندان بود. آنها این خلاقیت را داشتند که به عرضه شعر و موسیقی به این شکل و سیاق بپردازند. در این برنامهها هم شعرهای خوب دکلمه میشد و هم موسیقیهای مقامی و دستگاهی در کنار شیوههای جدید تنظیم، ترانهها و تصنیفها را چه براساس سرودههای پیشینیان و چه براساس نغمههای جدید روی ملودیها قرار میدادند و اجرا میکردند.
در واقع این برنامهها یک نوع نهاد فرهنگی بودند برای اینکه همه کسانی که دستی در هنر موسیقی، شاعری و ترانه و تصنیف دارند، بتوانند در کنار هم یک محصول ارزشمند ارائه دهند. مقصود اصلی این نبوده است که مردم با متون کهن آشنا شوند، مقصود اصلی این بود که این کار بینرشتهای را که یک طرف آن نوازندگی، یک طرف دیگر آن آهنگسازی و تنظیم، سوی دیگر آن خوانندگی و یک سمت آن کلام و شیوه عرضه کلام بود را بتواند به عنوان یک محصول ارزشمند، ماندگار و قابل شنیدن ارائه دهند.
بخشی از کارنامه درخشان این برنامه موسیقی مربوط به مهارت درستخوانی و دکلمه شعر است. مجریهای بسیار مسلطی را در آنجا تحت نظر اساتید پرورش دادند. درستخوانی شعر همانطور که میدانید، یکی از مشکلاتی است که ما در رسانهها عموماً با آن مواجه هستیم، گویندگان ما معمولاً در این بخش مشکل دارند؛ بنابراین مجموعه کاری که انجام شده در طرز نوازندگی، کیفیت میکس و ضبط قطعات به نظرم یک مجموعه الگو است که الآن صورت کلاسیک هم پیدا کرده و به عنوان نمونه درسی قابل تدریس است. این نمونه برای تمام کسانی که اهل تحقیق و تدریس علمی هستند، منبع خوبی است. مثلاً کسی میخواهد درستخوانی شعر را آموزش دهد یا کسی که قصد دارد تکنوازی با یک ساز را یاد دهد، میتواند به این مجموعه به عنوان یک مرجع خیلی خوبی نگاه کند.
*تسنیم: اگر موافق باشید، نگاهی داشته باشیم به شعرهای ابتهاج. یادداشتی از دکتر شفیعی کدکنی منتشر شده که ایشان تأکید کرده است که در آسمان هنر حافظ هیچکس به اندازه سایه نتوانسته پرواز کند. چقدر با این موضوع موافق هستید، با توجه به اینکه پس از حافظ شاعران بسیاری بودند که به تقلید و الهام گرفتن از شعر خواجه شیراز پرداختند و در دوره معاصر نیز رقبای جدی چون شهریار در این زمینه مطرحاند؟
به هر حال تکیهگاه هر شاعر بزرگی، آثار بزرگان پیش از اوست. مثلاً در شعر سایه همانطور که نشانههایی از زبان حافظ و طرز شاعری او دیده میشود، نشانههایی از شیوه غزلگویی مولوی نیز دیده میشود. مثلاً در شعر «مژده بده، مژده بده، یار پسندید مرا/ سایه او گشتم و او برد به خورشید مرا» ما با شیوه شعر گفتن مولوی مواجه هستیم، یا در نمونهای دیگر، سهراب سپهری که در قالبهای سنتی تقریباً شعر چندانی ندارد، در دفتر «شرق اندوه» کاملاً به لحاظ موسیقی و شیوه سخن، تحت تأثیر غزلیات شمس است. این امر در شعر همه شاعران بزرگ دیده میشود؛ قصد هم تقلید و پاسخگویی نبوده است. شیوهای در قدیم مرسوم بوده مبنی بر اینکه وقتی شعری برجسته میشد، شاعران همان دوره یا دوره بعد پاسخ میدادند، هدف رقابت نبود و در واقع از آن شعر استقبال میکردند.
مجموعه سنتی که در شعر فارسی در این هزار سال به دست ما رسیده است، طبعاً در کار شاعری شاعران روزگار ما تأثیر میگذارد؛ حالا برای برخی آشکارتر و برای برخی دیگر پنهانتر. مثلاً فرض کنیم در شعر اخوان ما دلبستگی او را به شاهنامه، شیوه سخنسرایان خراسانی و قصیدهپردازان بزرگ این خطه را میبینیم، اما آیا این بدان معناست که هیچ نشانی از شعر سعدی یا شعر حافظ در کار او دیده نمیشود؟ چرا، اتفاقاً در برخی از کارهای او، زبان به سمت سبک عراقی متمایل میشود. این طبیعی است. به نظرم داوریهای عاطفی، علمی به نظر نمیرسد. جوانان هم بیشتر این نوع القاب را میدهند: سلطان غزل فلان، سلطان رباعی ...؛ رکوردهایی که به درد گینس میخورد.
*تسنیم: مادر، پدر...
بله، مثلاً پدر شعر پستمدرن و ... . اینها خوب نیست. اولاً تکتک آثار شاعران را بررسی کنیم، شعر شاعران نیز فراز و فرود دارد؛ ثانیاً اینکه ما امری را فقط به یک نفر منحصر کنیم و بگوییم فقط فلانی، بیشتر از سر عاطفه است.
*تسنیم: ارزیابی خود شما از شعر سایه چیست؟
سایه هم مانند همه شاعران بزرگ و اثرگذار، شعرهای برجستهای دارد که اگر این سرودهها نبود، جای خالی آنها در ادب فارسی احساس میشد؛ یعنی اگر آن شعر نباشد، انگار کم و کسری در شعر فارسی داریم. مثلاً فرض کنید:
نه لب گشایدم از گل نه دل کشد به نبید
چه بینشاط بهاری که بی رخ تو رسید
این شیوه تصویرگری، زبان و بیان حیرتانگیز است. سایه از این دست از سرودهها هم کم ندارد. ممکن است یک شاعر در کل کارنامه کاری خود سه یا پنج شعر خوب داشته باشد. حتی برخی از شاعران دو تکبیت خوب دارند که زمزمه مردم شده است. شعر سایه کم از این گونهها ندارد اما آیا همه شعرهای او موفق است؟ خیر، شعرهای ضعیف و معمولی هم دارد؛ چنانکه همه شاعران بزرگ نیز اینطور هستند. مثلاً در دیوان سعدی هم ممکن است با سرودههایی مواجه شویم و بگوییم که کاش اینها نبودند. در حوزه ترانه و تصنیف به خصوص در یک مقاطعی کارهایی کرده که به لحاظ تاریخی و موضوعی، نشانه وقتشناسی و هوشمندی آقای ابتهاج بوده است؛ مانند مجموعه «چاووش» که در سالهای منجر به پیروزی انقلاب اسلامی ساخته شد. من در آن دوران دبیرستانی بودم و در راهپیماییها شرکت میکردم. این تصنیفها که کمکم منتشر میشد، اثر حیرتانگیزی روی جامعه داشت.
*تسنیم: این توفیق را در کارهای شعر نو هم داشته است؟ در سالهای اخیر برخی از آثار او مانند «ارغوان» مورد اقبال عمومی قرار گرفته و در میان عامه مردم شناخته شده است.
من معیاری دارم و آن هم این است که لزوماً شعر موفق حتماً شعری نیست که مشهور شود. در عالم رسانه عمده نگاهها این است که معمولاً آنچه را که شهرت دارد، کار موفق به شمار میآورند. بله، یکی از ویژگیهای یک شعر موفق میتواند این باشد که با اقبال مواجه میشود، اما اینکه در کدام طبقه مخاطبان و دیگر اینکه چقدر این شعر جاافتاده میشود، مهم است. من در کارهای نیمایی سایه کارهای ارزشمند و برجسته زیاد میبینم. یک نمونه، «ارغوان» است که شما به آن اشاره کردید. «دیر است گالیا» از شاهکارهایی است که میتوان به عنوان نمونه زبان امروز شعر در کلاسها تدریس کرد.
*تسنیم: سایه از آن دسته از شاعرانی است که موافقان و مخالفان جدی دارد. چقدر این اقبال یا مخالفت را در نتیجه فعالیتهای سیاسی او میدانید؟
ما از قرن ششم و هفتم تا امروز در شرایطی زندگی میکنیم که همه چیز، همه شئونات ما از جمله اخلاق، مذهب و ... در سیطره سیاست است. سرزمین ما این تقدیر را داشته است که این امر اولویت پیدا کند. مباحث جدیتر از شعر مانند مباحث کلامی، فلسفی و ...نیز در سایه سیاست قرار گرفته و در نتیجه آن تصمیمهایی گرفته شده است. مثلاً ناصر خسرو مجبور میشود که عمر خود را به تبعید بگذراند؛ او که علاوه بر شاعری، متفکر بزرگی نیز هست؛ چرا؟ چون شیعه است. ارزیابی انسانها، به خصوص انسانهای هنرمند که تأثیرگذارند، براساس مباحث سیاسی خوب نیست، چون حیف میشوند. مانند اتفاقی که برای سیاوش کسرایی، مرحوم ابوالقاسم لاهوتی، نعمت میرزا زاده و دیگران رخ داده است. این یک نوع جفا در حق آنهاست.
خوب نیست که کار هنری، کار تفکر و کار علم در سیطره سیاست باشد. اینکه آدم هرگاه به یاد فلان استاد و متفکر بیفتد، در وهله اول این امر به ذهنش برسد که او در سیاست چه دیدگاهی داشته است؟! آخرین نمونههای این نوع دیدگاه، شجریان است. آن همه اثرگذاری و هنرمندی، تبدیل میشود به نمادی برای صفکشی. من این امر را نمیپذیرم. امیدوارم به روزی برسیم که فرهنگ، اندیشه و هنر ناظر بر سیاست باشد.
*تسنیم: با توجه به مسائلی که درباره شعر ابتهاج گفتید، آیا شما سایه را جزو سه شاعر برتر نیم قرن اخیر میدانید؟
در مجموعه از داوری براساس افراد پرهیز میکنم. براساس آثار باید داوری کرد. یعنی بگوییم آیا از آثار سایه میتوانیم 30 شعر انتخاب کنیم و بگوییم که این آثار برجسته قرن اخیر بودهاند؟ بدون تردید اینطور است. اما سنجش براساس افراد درست نیست. همه شاعران کارهای ضعیف دارند؛ از حافظ گرفته تا سایه و منزوی و دیگران. از آثار سایه میتوانیم آثار خیلی برجسته انتخاب کنیم و بگوییم که کارنامه قرن ما را این آثار تکمیل کردهاند و اگر نباشند، نقصی در شعر این قرن حاصل میشود.
*تسنیم: خود شما سایه را بیشتر با کدام شعرها به یاد میآورید؟
من غزلها را دوست دارم و زمزمه میکنم. به شعرهای نیمایی علاقه دارم، اما غزلهای سایه هم به این دلیل که در فضای سنت شعر فارسی است؛ یعنی استحکام شعر سنتی دارد و هم طراوت زبان روزگار ما را دارد، بیشتر میپسندم. مثلاً این شعر را روزی نیست که زمزمه نکنم:
نه لب گشایدم از گل نه دل کشد به نبید
چه بینشاط بهاری که بیرخ تو رسید
یا این غزل:
مژده بده، مژده بده، یار پسندید مرا
سایه او گشتم و او برد به خورشید مرا
انتهای پیام/