هوالحی القیوم
بعدازظهر امروز بالاخره پس از ۴۲ روز اولین ملاقات من با آزاده دربندمان انجام شد.
حدود ساعت یک ونیم تماس گرفتند و گفتند ساعت سه ونیم ملاقات دارید. گفتم من که با سر می آیم ولی مطلعید که دختر کوچکم شهرستان زندگی می کند و نمی تواند خودش را برساند. گفتند این ملاقات برای خود شماست فقط! من بدون دخترها خودم را به اوین رساندم. همان اوین! آدمهایش عوض شده اند فقط!
یاد اولین ملاقاتمان در سال ۸۸ افتادم ... با شما سخن خواهم گفت
پ. ن: عکس مربوط به اولین تولد همسرجان پس از آزادی است (آذرماه ۹۵) فاطمه جان مظفرنژاد سبد گلی را که باتفاق دوستش آراسته بود هدیه آورد و ...
21220