خبرگزاری فارس ـ گروه قرآن و فعالیتهای دینی ـ مهدی احمدی: منزل شهید روحالله محمدصالحی مقصد دومین دیدار اهالی قرآن با خانوادههای معظم شهدا بود که در آن به همراه چهرههایی چون رحیم قربانی، سیدحسین موسوی بلده، میکائیل باقری، امیرهوشنگ محمدیون، محمد انجمشعاع و مسعود برومند خدمت خانواده معظم شهید رسیدیم. برخی از چهرههای حاضر در برنامه از دوستان و همرزمان این شهید عزیز بودند که خاطرات خود را با خانواده شهید مرور کردند.
قاری قرآن، خوشنویس و نقاش
شهید روحالله محمدصالحی از جمله شهدایی است که به جز تلاوت قرآن در هنرهای خوشنویسی و نقاشی هم دستی بر آتش داشت و آثار فاخری را از خود به جای گذاشت تا جایی که یکی از آثار نقاشیاش امروز در موزهای در کشور آلمان نگهداری میشود.
از آنجایی که پدر و مادر شهید به رحمت خدا رفتهاند در دیداری صمیمی با حاج رمضان محمدصالحی برادر شهید در منزل وی گرد هم جمع شدیم تا اینگونه ضمن آشنایی بیشتر با این شهید خاطرات دوستان شهید را هم با هم مرور کنیم.
تلاوت آیات ابتدایی سوره مبارکه حدید توسط شهید روحالله محمدصالحی
یارانی که امام خمینی (ره) پیشبینی حضورشان در گهواره را داشت
برادر شهید که خود از رزمندگان و سرداران دفاع مقدس است شهید روح الله را برایمان اینگونه معرفی کرد: روحالله متولد ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ است. از همانهایی که امام خمینی (ره) گفت: یاران من در گهواره هستند، یارانی که ۱۵ سال بعد در رکاب امام رژیم ستمشاهی را بیرون کردند و در دوران جنگ هم جان بر کف در میدان بودند.
حاج رمضان محمدصالحی برادر شهید
بیماری سرطانی که معجزهآسا رفع شد
اما زندگی کوتاه روحالله فراز و نشیبهای فراوانی داشت، در ۵ سالگی دچار بیماری شد و پس از معاینات پزشکان اعلام کردند که در سرش تومور سرطانی وجود دارد و خیلی زود از دنیا میرود. پدر و مادرم برای بهبود او بسیار تلاش کردند اما فایده ای نداشت. یک روز در منزل روحالله حالش بو شد و هوش رفت، بلافاصله مادرم هم از هوش رفت، اما پس از چند دقیقه به هوش آمد و مادر هم به هوش آمد.
اتفاق عجیبی بود و نفهمیدیم چه حکمتی داشت. تا اینکه مادر لب به سخن گشود و گفت: از خدا خواستم اگر قرار است روحالله از دنیا برود من هم با او بروم. وقتی بیهوش شدم سیدی را دیدم و به او گفتم روحالله بیمار است و پزشکان گفتهاند او بزودی از دنیا میرود، من هم میخواهم با او بروم. آن سید به من گفت: نگران نباش، روحالله زنده میماند. او را عبدالله صدا کنید.
استادان موسوی بلده و محمدیون از دوستان شهید
تقدیر از پدر شهید به خاطر فعالیتهای فرزندش
پس از این اتفاق حال روحالله خوب شد و دیگر خبری از تومور سرطانی نبود، به مدرسه رفت و پس از دوران ابتدایی در دبیرستان در رشته مکانیک مشغول تحصیل شد. در مدرسه بسیار فعال بود، به بچهها درس قرآن میداد، برای مدرسه آزمایشگاه راهاندازی کرد و در درس هم بسیار کوشا بود. تا حدی که یک روز مسئولان مدرسه پدرم را صدا کردند و به خاطر روحالله از او تشکر و قدردانی کردند.
در جلسات قرآن استاد موسوی بلده شرکت میکرد و به قاری خوشخوانی تبدیل شد، در کنار تلاوت قرآن به حفظ هم مشغول بود و همزمان مشق خوشنویسی و نقاشی میکرد و دیری نپایید که به هنرمند قرآنی خوبی تبدیل شد.
تلاوت قرآن مسعود برومند از دوستان شهید
مجروحیت شدید از ناحیه سر و حضور مجدد در جبهه باوجود منع پزشکان
با آغاز جنگ راهی جبهه شد و در عملیات سومار یک تیر به سرش خورد و به شدت مجروح شد، آسیبها تا حدی بود که پزشکان میگفتند احتمال دارد فلج شود، از این رو اجازه حضور مجدد در منطقه را به او ندادند. ناچار در نیوری انسانی سپاه مشغول کار شد اما کمی که حالش بهتر شد دوباره عزم رفتن به جبهه کرد، به هر قیمتی که بود اجازه پدر و مادر و من را جلب کرد و دوباره راهی منطقه شد.
شهادت در جزیره مجنون و عملیات خیبر
در عملیات خیبر در جزیره مجنون آر پی جی زن بود و هنگام محاصره دشمن، مقاومت جانانهای کردند، تا اینکه موقع زدن مواضع دشمن یک تله انفجاری منهدم شد و همه منطقه را روشن کرد، اینگونه کمینگاه او و همرزمانش لو رفت و دشمن با اسلحه دوشگا آنها را به رگبار بست و همه شهید شدند. اما مقاومت آنها باعث شد محاصره بشکند و بسیاری از نیروها به عقب بازگردند.
مفقودی پیکر و ۱۶ سال انتظار مادر برای بازگشت فرزندش
آن زمان خود من در منطقه حضور داشتم و با همرزمان هر چه تلاش کردیم نتوانستیم پیکر روحالله را به عقب برگرداندیم، اینگونه چشمانتظاری مادرم آغاز شد. مادر شهادت روحالله را باور نداشت و هر بار که زنگ در به صدا در می آمد به سمت در میدوید و هر دفعه نا امید بازمیگشت. یک شب در مطقه بودم که روحالله را در خواب دیدم که حرم امام حسین (ع) را به من نشان داد وگفت: ما اینجا مهمان هستیم و نگران بازگشت من نباشید، سپس یک عقاب سیاه را بر روی بام حرم نشانم داد و گفت: این صدام است و قطعاً رفتنی است. برای او هم نگران نباشید.
اما این حرفها از چشمانتظاری مادر کم نکرد، مادر حدود ۱۶ سال چشمانتظار روحالله بود تا اینکه در بستر بیماری افتاد، یک شب گفت: خواب دیدهام من را از زمین کندند و به آسمان بردند و یک نفر یک کلید به من داد و گفت: این را روحالله داده و گفته من میمانم تا مادرم بیاید و با او بروم. همان ایام مادر از دنیا رفت و پیکر روحالله هم بازنگشت تا اینکه دو سال بعد پیکر پیدا شد و به آغوش خانواده بازگشت.
اگر شهید شدم، جلسه استاد موسوی را ترک نکنید
روحالله بسیار جوان پرتلاشی بود و یکی از کارهایش طراحی و اجرای تابلوهای نقاشی بزرگ شهری بود. میرفت و فرمایشات امام را روی دیوارها مینوشت و یا نقاشیهای زیبایی را اجرا میکرد. بسیار به حضور در جلسه استاد موسوی بلده تأکید داشت و در سرمای زمستان هم از نارمک به سختی خود را به جلسه استاد میرساند، به من گفت: اگر شهید شدم، جلسه استاد موسوی را ترک نکنید و آن را فعال نگهدارید.
یک بار تابلویی از امام خمینی (ره) بر روی دیواری کشیده بود و عدهای با رنگ آن را مخدوش کرده بودند، روحالله با دوستانش رفت چنان نقاشی بزرگی از امام کشید که شاید اگر یک نیسان رنگ روی آن میریختند، لکهای در آن ایجاد نمیکرد.
اثری از شهید در موزهای در آلمان نگهداری میشود
در سفری به آلمان یک تابلوی نقاشی زیبا به یک پزشک هدیه داده بود و آن پزشک میگفت: مشتریهای این تابلو از مشتریهای مطب من بیشتر است و نهایتاً شهردار آن شهر تابلو را از آن پزشک گرفته بود در موزه شهر قرار داده بود.
ما راست قامتان جاودان تاریخ خواهیم ماند
امیرهوشنگ محمدیون از اساتد قرآن کریم است که در سالهای دهه ۶۰ از دوستان و همجلسهایهای شهید محمدصالحی است، که این شهید عزیز را اینگونه برایمان توصیف کرد: همه ما شاگرد جلسه استاد موسوی بلده بودیم و به قدری به جلسه استاد علاقه داشتیم که هرکدام از بچهها که به جبهه میرفت به محض بازگشت به جلسه استاد میآمد. به یاد دارم یک شب روحالله پس از مدتی از جبهه بازگشت و در جلسه استاد موسوی هم را دیدیم. روحالله هم شروع کرد به تعریف از جبهه و اتفاقاتش، من دفتری داشتم که نکات درسی استاد را در آن یادداشت میکردم. روحالله گفت: من شهید میشوم، دفترت را بده تا برایت یک یادگاری بنویسم. دفتر را گرفت و نام خودش و نام من را نوشت و در ادامه نوشت: ما راست قامتان جاودان تاریخ خواهیم ماند.
انتهای پیام/