روایت سجادی از مجادله‌اش با سناتور آمریکایی/ کل مذاکرات برجام در دولت قبل برای من یک تئاتر بود

خبرگزاری فارس دوشنبه 21 شهریور 1401 - 10:24
روایت سجادی از مجادله‌اش با سناتور آمریکایی/ کل مذاکرات برجام در دولت قبل برای من یک تئاتر بود

به گزارش خبرگزاری فارس از اصفهان، آمریکا توانست بعد از جنگ جهانی دوم، به دلیل تخریب بیش از اندازه اروپا و به مدد ثروت زیادی که از قبل اندوخته بود، خود را وارد نظام بین‌الملل کند و در این نظام به تدریج جایگاه خود را افزایش دهد؛ به طوری که بعد از سقوط و تجزیه اتحاد جماهیر شوروی، خود را به عنوان قدرت مسلط و هژمون در دنیا معرفی کند.

سیاست‌هایی که آمریکا در طول سال‌های گذشته در مناطق مختلف جهان پیاده کرده است برمبنای به حداکثر رساندن منافع سیاسی خود بوده که اغلب آن را از طریق ترور رهبران مختلف جهان، ارعاب، جنگ، تهدید و تحریم انجام داده است به تبع آن منافع اقتصادی زیادی را نیز نصیب خود به خصوص کارتل‌های اقتصادی بزرگ و شرکت‌های صاحب نفوذ چندملیتی کرده است.

اما به مرور می‌بینیم که آمریکا نتوانسته جایگاه هژمونیک و حتی پرستیژ سیاسی خود را حفظ کند، به طوری که در بسیاری از نقاط جهان، از آسیای شرقی و جنوب شرقی گرفته تا اوراسیا و آسیای جنوب غربی و شمال آفریقا و حتی بخش‌هایی از اروپا و آمریکای لاتین، کشورها قدم قدم سعی کرده‌اند خود را از زیر سیطره آن خارج کنند.

سال‌ها قبل امام در نامه خود به گورباچوف از این اتفاق را پیش‌بینی کرد و همزمان با بحران مالی سال ۲۰۰۸ آمریکا، این افول خود را نشان داد و امروز بیش از پیش وعده امام تحقق پیدا کرده و عقب‌نشینی آمریکا از افغاستان و خارج شدن از فرایند سیاسی تعیین حکومت در سوریه و حتی عراق، این را به خوبی نمایان ساخته است.

در همین رابطه، با داریوش سجادی، یکی از فعالان سیاسی سابق در ایران و همچنین فعال رسانه‌ای و سیاسی مقیم خارج از کشور به گفت‌وگو نشستیم تا وی با اشاره به تجربیات خود از سال‌ها زندگی در آمریکا، دلایل این افول را برای ما واکاوی کند.

 

فارس: آمریکا بر اساس چه تئوری و ابزاری توانست بعد از جنگ جهانی دوم در دنیا سیطره پیدا کند؟ و چطور شد ایران در قبل از انقلاب به سمت آمریکا حرکت کرد؟ 

سجادی: مشکل از زمان بعد از جنگ جهانی دوم شروع شد؛ تا قبل از این واقعه، آمریکا متأثر از دکترین مونروئه، رئیس‌جمهور وقت آمریکا، سیاست انزوای استراتژیک را انتخاب کرده و پذیرفته بود که در قاره بماند؛ اما اتفاقی که در جنگ جهانی دوم رخ داد این بود که آمریکا توانست از سلاح اتمی خود در حمله به ناکازاکی و هیروشیما رونمایی کند و همین امر موجب شد ناگهان اتمسفر سیاسی آمریکا دچار یک دگردیسی محتوایی شد. 

**آمریکا با دیپلماسی وحشت اروپا را بلعید

برای اولین بار دیپلماسی قدرت جایگاه خود را در سیاست خارجی آمریکا نشان داد؛ تا جایی که برادران دالس در وزارت خارجه و CIA در کابینه آیزنهاور بعد از جنگ، رسما تئوری اخافه‌سالاری تحت عنوان دکترین وحشت را تعریف کردند و تحت همین دکترین آمریکا وارد نظام بین‌الملل شد. 

این دکترین مبتنی بر ایجاد ترس بود که به اعتبار آن آمریکا بتواند به عنوان حامی کشورهای حاشیه ترس وارد نظام بین‌الملل شود؛ چون بعد از جنگ جهانی دوم، علیرغم این که نازیسم و فاشیسم از بین رفته بود، اما خطر سرخ و ترس از کمونیسم بهترین چیزی بود که می‌توانستند روی آن مانور دهند؛ بر اساس همین ترس، آمریکا در قالب ناتو، اروپا را بلعید. 

اروپای بعد از جنگ یک ویرانه بود، آمریکا نیز از این فرصت استفاده کرد و در قالب برنامه مارشال و با ظاهری انسان‌دوستانه وارد اقتصاد اروپا شد و توانست مالک اکثر شرکت‌های اروپایی با سهم ۱+۵۰ درصد شود و زیرساخت‌های اقتصادی اروپا را مصادره کند و این کار را با تکیه بر دیپلماسی اخافه‌سالاری انجام داد. 

**ورود فرهنگ غربی به دربار در دوران قاجار، جامعه ایرانی را دچار تنش کرد

اگر بخواهیم با این زمینه به ایران نظر کنیم، باید بگویم بعد از روی کار آمدن خاندان قاجاریه و شروع سفرهای مقامات ایرانی به غرب، یک فرهنگ غربی وارد دربار ایران شد؛ در حالیکه بدنه جامعه ایران هنوز مذهبی بود، یعنی یک نوع تضاد و تنش ایجاد شد. 

 

اما تا قبل از این، بنا به هر دلیلی، هویت حکومت و جامعه با هم همپوشانی داشت  به خصوص بعد از صفویه که تشیع مذهب رسمی ایران شد و این همپوشانی یک آرامشی را در فضای جامعه ایجاد می‌کرد؛ اما بعد از ورود شعائر غرب‌زدگی به ایران در زمان قاجار این تنش‌ها به تدریج شروع شد و در زمان پهلوی اوج گرفت. 

به عبارت دیگر نهضت مشروطه را جدای از تمام اهدافی که برای آن متصور می‌شد، یک چالش جدی بین جامعه مذهبی و جامعه غربزده می‌دانم که به نفع غربزدگی تمام شد و رضاخان هم توانست با کودتای خود سکولاریسم را در کشور حاکمیت بدهد. 

**اپوزیسیون ایرانی، نقش اسب‌های چوبی آمریکا را بازی می‌کنند

تسلط فرهنگ غربزدگی بر ایران را بگذارید در کنار این مورد که آمریکا به برکت رسانه و هالیوود توانست سبک زندگی غربی و آمریکایی را تبدیل به یک برند کند و جامعه غربزده ایران هم شیفته این برند آمریکایی شد؛ در حالی که کمترین شناخت یا معرفتی نسبت به این داشته باشند. 

دقیقا این ماهیت فرد غربزده است که تلاش می‌کند با ادای انسان غربی در آوردن و ایجاد این همانی بین خودشان با سبک زندگی آمریکا، به یک انبساط خاطری برسند و بحران هویت خود را استتار کنند؛ همین افراد به سربازان بی‌جریه و مواجب امپراطوری غربی تبدیل شدند. 

یک شعاری را اپوزیسیون ایران سر داد تحت عنوان «دشمن ما همینجاست، دروغ میگن آمریکاست» من این شعار را دزدیدم و گفتم درست می‌گویند که دشمن همینجاست؛ دشمن همین نیروهای سکولار غربزده هستند که نقش اسب‌های چوبی را بازی می‌کنند. 

 

از یک طرف آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم توانسته سبک زندگی خود را به عنوان شیوه برتر ارائه دهد، از طرف دیگر قدرت نظامی هم دارد و از نظر قدرت اقتصادی هم حرف اول را می‌زند؛ همین موجب شد فرهنگ آمریکایی در جهان تسلط و نفوذ پیدا کند؛ اما انقلاب اسلامی توانست همین نفوذ و تسلط فرهنگی را به چالش بکشد. 

**شاه ماهیت دینی جامعه ایرانی را درک نکرد

محمدرضا پهلوی در آخرین سفرش به آمریکا، در ضیافتش با جیمی کاتر جلوی دوربین شامپاین خورد؛ در بازگشت از سفر به آمریکا، شاه توقف کوتاهی در مراکش داشت که در این توقف شاه حسن پادشاه مراکش به محمدرضا گفت برای تو به عنوان پادشاه کشور شیعی اشکالی ندارد که جلوی دوربین شامپاین می‌خورید؛ شاه هم جواب داد نه، ملت ایران ملت مدرنی است؛ یعنی شاه اینقدر با فرهنگ جامعه خودش غریب بود که در کمتر از ۷ ماه، همین مردم حکومت او را سرنگون می‌کنند.

این نشان می‌دهد بزرگترین مشکل رژیم پهلوی این بود که ماهیت دینی جامعه خود را ندید و درک نکرد و نتیجه آن را هم دید.

اگر به صحبت قبلی خودمان برگردیم، می‌خواهم به این نتیجه برسم آمریکایی‌ها از یک طرف توانستند به اعتبار مصون ماندن از جنگ جهانی دوم، به عنوان یک قدرت فائقه و با تکیه بر یک دیپلماسی وحشت‌سالار، وارد نظام بین‌الملل شوند؛  از طرف دیگر ایران به همراه با کشورهای غربزده‌ای مثل ترکیه و افغانستان به ناگزیر در زمین آمریکا بازی کردند. 

فارس: باتوجه به حوادث گوناگونی که در یک دهه اخیر در دنیا رخ داده، به نظر می‌رسد آمریکا جایگاه هژمونیک خود را از دست داده است؛ در این رابطه تحلیل شما چیست؟چرا این آمریکا، آمریکای دهه ۷۰ یا ۸۰ میلادی نیست؟ 

سجادی: امام وقتی به گورباچف نامه نوشتند و نوید این را دادند که شما صدای شکستن استخوان‌های لیبرالیسم آمریکایی را می‌شنوید، در حقیقت اولین کسی بود که این چند قطبی شدن جهان و از بین رفتن هژمونی آمریکا را پیش‌بینی کرد. 

توئن بی، فلیسوف معروف انگلیسی جمله‌ دارد که می‌گوید امپراطوری‌های بزرگ بدون برخورداری از یک زیرساخت معرفت‌شناسانه نمی‌توانند دوام بیاورند؛ واقعیت این است که آمریکا مصداق همین مورد است؛ آمریکا به برکت قدرت نظامی و فرصت‌هایی که پیش آمد، توانست به امپراطوری تبدیل شود؛ ولی برخلاف چین که فرهنگ ۷ - ۸ هزار ساله دارد، مثل مصر که یک فرهنگ تمدنی عظیم را داراست یا مثل ایرانی که فرهنگ ۷ هزار ساله دارد، آمریکا مبنای معرفت‌شناختی مستحکمی ندارد. 

 

**در آمریکا پول همه چیز نیست، تنها چیز است

آمریکا یک کشوری است با سابقه تمدنی و فرهنگی نهایتا ۲۰۰ - ۳۰۰ ساله که هویت فرهنگی خود را هم از لیبرالیسم فلسفی می‌گیرد؛ لیبرالیسم فلسفی هم یک گریم است؛ آقای نیکسون، رئیس‌جمهور اسبق آمریکا یک جمله معروفی دارد که می‌گوید «در آمریکا پول همه چیز نیست، بلکه تنها چیز است»؛ راست هم می‌گوید، در آمریکا وقتی پول دارید، همه چیز مثل منزلت، تشخص و شأن اجتماعی دارید و اگر پول نداشته باشید، استاد بهترین دانشگاه هم که باشید، هیچ چیزی نیستید. 

آمریکا کشوری است که در آن برای پاک زیستن مختارید، اما برای ناپاک زیستن مجبورید و مکانیسم‌های اجتماعی شما را به این سمت می‌کشاند، چون ناپاکی یک تجارت است؛ در حال حاضر حرف اول را در تجارت و درآمد آمریکا، مواد مخدر، مشروب و صنعت پورنوگرافی می‌زند؛ بر همین اساس معتقدم لیبرالیسم فلسفی، آمریکا را هویت‌بخشی نمی‌کند بلکه پول این کار را انجام می‌دهد و لیبرالیسم فلسفی فقط یک گریم است. 

در مبانی فلسفی ما باید انسان به ما هو انسان را تعریف کنیم؛ اسلام و مارکسیسم هرکدام بر اساس مبانی معرفت‌شناسانه و وجودشناسانه خود، انسان را به گونه‌ای متفاوت از هم تعریف می‌کنند؛ اما لیبرالیسم فلسفی نتوانسته این تعریف را ارائه دهد؛ ظاهرا هم گفته که انسان موجودی صاحب حق و مختار، اما در واقع پول مناسبات انسان‌ها را با هم در این لیبرالیسم فلسفی تعریف کرده است و وقتی پول را از این نظام بگیریم، چیز دیگری را نتوانست جایگزین کند. 

در این نظام وقتی پول تضعیف شود، همه چیز از دست می‌رود؛ از سال ۲۰۰۸ که دلار آمریکایی تضعیف شد، هژمونی آمریکایی فروریخت؛ در سیل ۲۰ سال قبل نیوئورلئان، چون شهر تضعیف شد و افراد از نظر مالی دچار مشکل شدند، در روز روشن به جان هم افتادند؛ چون مبنای اخلاقی در کشور حاکم نیست؛ تا زمانی قدرت متکی بر پول وجود دارد، نظم اجتماعی حاکم است؛ به محض این که این پول تضعیف شود، این نظم هم به هم می‌ریزد و مردم به جان هم می‌افتند. 

**تضعیف پول، جامعه آمریکا را به شدت دچار تنش کرده است

فارس: اثر تضعیف پول در جامعه داخلی آمریکا چیست؟ 

سجادی: اکنون به دلیل تضعیف پول، جامعه آمریکایی به شدت درگیر تنش است و وقتی این تنش اوج بگیرد، ما خیلی راحت شاهد جنگ داخلی در آمریکا هستیم، چون چیزی که نظم اجتماعی را حفظ می‌کند پول است، برخلاف ایران که این کار را دین انجام می‌دهد و اجازه نمی‌دهد ارکان جامعه از هم گسیخته شود؛ واقعیت این است که در جمهوری اسلامی، دین حرف اول را هویت‌بخشی می‌زند؛ ولی این عامل هویت‌بخش در آمریکا پول است و اگر این را بگیرید، این هویت فرو می‌پاشد. 

 

به همین دلیل است که من می‌گویم هژمونی آمریکا شکسته شده است؛ باوجود اینکه هنوز در زمینه نظامی حرف اول را می‌زند، اما اسلحه زمانی برای یک کشور کارایی دارد که چیزهای دیگری در کنار آن باشد تا آن را تکمیل کند؛ به عبارت دیگر توده‌ها برای برون‌ریخت انرژی و ایجاد یک جنبش نیاز به یک ساختاری دارند که در رأس آن کسی باشد که بتواند آن‌ها را دلالت کند و این اتفاق در ایران رخ داد. 

زمانی که مرحوم امام(ره) قیام کرد، هویت جدیدی تعریف کرد که به یک مبانی معرفت‌شناختی دینی مستظهر بود؛ آمریکا این را ندارد و به همین دلیل است که هژمونی‌اش شکسته شده است؛ از آن طرف، چین اژدهایی است که از بطری درآمده است و کسی هم نمی‌تواند جلوی آن را بگیرد؛ اقتصاد چین در حال پیشروی است و خود آمریکایی‌ها این را فهمیدند.

**آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم تا آنجا که توانست اروپا را تضعیف کرد

فارس: وضعیت کشورهایی نظیر چین و روسیه و کشورهای اروپایی را در مقابل آمریکا چگونه می‌بینید؟ 

سجادی: گورباچف در زمان خودش، موضوع خانه مشترک اروپایی را مطرح کرد، روسیه با حمله خود به اوکراین دارد همین حرف گورباچف را تعبیر می‌کند و به اوکراین می‌گوید من همسایه شما هستم نه آمریکا. 

این را هم در نظر بگیریم که آمریکا خیلی به اروپا ظلم کرد؛ بعد از جنگ جهانی دوم تا آنجا که توانستند اروپایی‌ها را تضعیف کردند؛ شما به رابطه فرانسه با آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم نگاه کنید؛ این رابطه به آن معنای متعارف حسنه نشده و فرانسه همیشه تلاش می‌کند مستقل عمل کند؛ این هم به این دلیل است که فرانسه تنها کشوری بود که در جنگ جهانی دوم تخریب نشد؛ چون مارشال پتن فرانسه را بدون جنگ تحویل آلمان داد. 

 

این از یک جهت برای فرانسه خیلی خفت بود و از طرفی هم باعث شد فرانسه تخریب نشود و این موجب شد فرانسه بعد از جنگ جهانی دوم به طرح مارشال نیازی نداشته باشد؛ چون نیاز نداشت، باج هم نداد؛ این باج ندادن در تمام سال‌های بعد از جنگ در رابطه آمریکا و فرانسه وجود داشت. 

بعضی از کشورهای دیگر مجبور بودند از آمریکا پیروی کنند، چون اروپا کاملا تخریب شده بود؛ این کشورها تنها دنبال یک فرصت بودند تا بتوانند خود را از زیر سیطره و تیول‌داری آمریکا خارج شوند؛ علی لاریجانی زمانی که مسؤول پرونده هسته‌ای بود، گفت ما وقتی به صورت دو به دو با اروپایی‌ها صحبت می‌کنیم، همه مواضع ما را تأیید می‌کنند، اما خودشان به ما می‌گفتند چون زیر بلیط آمریکایی‌ها هستیم، نمی‌توانیم با شما همکاری کنیم. 

باتوجه به اضمحلال هژمونی فلسفی، انسان‌شناختی و معرفت‌شناختی آمریکا، این دولت توانمندی لازم را ندارد تا در مقابل غول‌های جدیدی مثل چین و روسیه ایستادگی کند؛ به عنوان نمونه بعد از ۲۰ سال هزینه سنگین و سرسام‌آور، از افغانستان عقب‌نشینی می‌کند. 

**دیکتاتوری مالی آمریکا اجازه تفکر از شهروندانش را گرفته است

فارس: یک زمانی و حتی همین الان در مورد آمریکا به عنوان سرزمین فرصت‌ها تعبیر می‌شود، این یک دروغ است یا در حال حاضر مصداق ندارد؟ 

سجادی: این کلا یک دروغ بزرگ است؛ تنها زمانی یک فرد می‌توان در آمریکا رشد پیدا کرد که خود را ذیل هویت آمریکایی تعریف کند؛ ساختار به گونه‌ای است باید خود را ذیل آن هویت تعریف کنید و آن هم هویت مالی و مادی است؛ آمریکا یکی از سخت‌ترین دیکتاتوری‌های موجود در جهان است و این برای خیلی‌ها حرف عجیبی است. 

دیکتاتوری آمریکا، دیکتاتوری سیاسی نیست، بلکه دیکتاتوری مالی است؛ چون آمریکا خود را اقتصادی تعریف کرده سخت‌ترین مناسبات متصلب و نامعطف را در حوزه اقتصاد ایجاد کرده که شهروند ذیل آن نظام اقتصادی به طور کامل حریت و استقلال شخصیتی خود را از دست داده است. 

 

شرکت‌های بیمه و بانکی آنچنان بر شهروند آمریکایی نفوذ دارند که اساسا این فرصت برای یک شهروند آمریکایی وجود ندارد که بتواند تفکر کند؛ از نظر سیاسی شما آزاد هستید که فعالیت کنید، اما این فعالیت اساسا موضوعیت ندارد و فقط اقتصاد است که در اولویت قرار دارد .

یک بار تام لنتوس که سناتور آمریکایی بود در یک سخنرانی گفت در کشور من آنقدر آزادی وجود دارد که شما می‌توانید روبروی کاخ سفید شعار مرگ بر آمریکا بدهید و هیچ کس هم متأثر شما نمی‌شود و حتی در رسانه‌ها هم پوشش داده می‌شود. 

**مرزهای منافع ملی آمریکا از روی چاه‌های نفت عربستان رد شده است

من به او گفتم حرف شما درست است، اما این آزادی هیچ ارزشی ندارد؛ گفت چرا؟ گفتم چون مرزهای منافع ملی آمریکا از جلوی کاخ سفید رد نشده است که با این حرکت آمریکا بخواهد متضرر شود؛ مرزهای منافع ملی از روی چاه‌های نفت عربستان رد شده است؛ به همین دلیل به خاطر همین شعار مرگ بر آمریکا ۴۰۰ حاجی ایرانی را در سال ۶۶ در مکه به خاک و خون کشیدند و دولت آمریکا هم متعرض نمی‌شود؛ چون اگر این شعار آنجا فراگیر شود، ساختار آمریکا می‌لرزد. 

به همین دلیل من به این سناتور آمریکایی گفتم به خاطر این آزادی به شما اعتبار سیاسی تعلق نمی‌گیرد، چون نفس شهروند زیر مناسبات سخت بانکی و پولی و بیمه‌ای گرفتید و شهروند از خود بیگانه شده است؛ مناسبات شهروندی در آمریکا به صورت رباتیک است و این شهروند فقط مجبور به انجام یک سری از کارهای مشخص و تعریف شده است و اجازه فکر کردن ندارد؛ بنابراین آن آزادی فرصت‌هایی که تبلیغش را می‌کنند دروغی بیش نیست.

 

**اپوزیسون خارجی ایران از مشتی دلقک ورشکته تشکیل داده است

کسانی که نتوانستند در آمریکا رشد کنند، دچار غمبرک سیاسی شدند و با ادای اپوزیسیون در آوردن از دیوار سیاست بالا رفتند و با این کار دارند خود را تسلی می‌دهند؛ در اصل جمهوری اسلامی اساسا اپوزیسیون ندارد؛ بلکه این‌ها بیشتر دقلک ورشکسته هستند که برای پوشاندن ناکامی‌های خودشان در کشوری که فکر می‌کردند می‌توانند در آن خوشبخت باشند و با آزادی کامل رشد کنند، به اظهار نظر سیاسی روی آوردند و ادای کسینجر را در می‌آورند. 
 
فارس: اگر بخواهیم به ایران در این زمینه نگاه کنیم، با توجه به اتفاقاتی مثل جنگ سوریه و امضای توافق برجام، در حال حاضر، ایران باید چه کند تا بتواند از این وضعیت جهان که در آن آمریکا رو به افول است و قدرت‌های دیگری مثل چین و روسیه در حال ظهور هستند، منتفع شود؟ 

سجادی: برژینسکی یک جمله مهمی در ارتباط با ایران دارد؛ او گفت ایران یک اژدهایی است که سرش در ایران و دمش در لبنان است و ما باید کمرش را در سوریه بشکنیم؛ اساسا جنگ سوریه جنگ ایران بود با آمریکا و سوریه نقطه قوتی بود که این‌ها می‌خواستند با ساقط کردن حکومت اسد، جلوی پیشروی اندیشه انقلابی‌گری در کل منطقه را بگیرند. 

**رژیم صهیونسیتی هیچ موقع دغدغه سلاح هسته‌ای ایران را نداشته است

رژیم صهیونیستی هیچ موقع دغدغه سلاح هسته‌ای ایران را نداشته است، چون در یک زمانی بزرگترین ارتش خاورمیانه را در اختیار داشت و توانست تمام ارتش‌های کشورهای عربی را در جنگ ۶ روزه از بین ببرد و همشه هم به این موضوع فخرفروشی می‌کرد. 

اما همین ارتش مجهز حریف یک سازمان نیابتی به اسم حزب‌الله لبنان در جنگ ۳۳ روزه نشد؛ آن چیزی که حزب‌الله را قدرتمند می‌کند و موجب وحشت رژیم صهیونیستی شده، اندیشه انقلاب اسلامی است که توانسته یک روحیه روئین‌تنانه‌ای را در بدنه جامعه مذهبی تزریق کند که تا پیش از این خودباخته بودند؛ از دل این روحیه حزب‌الله بیرون می‌آید. 

 

به همین اعتبار می‌خواهم بگویم جنگ سوریه، جنگ ایران بود که با درایت سردار سلیمانی توانست پیروز این جنگ شود؛ حاج قاسم بود که بعد از برجام به مسکو رفت و پوتین را قانع کرد که با پوشش هوایی، نیروی زمینی ایران را پشتیبانی کنند؛ در فرهنگ نظامی آن طرفی که زمین را دارد، قدرتمند است و ایران در سوریه این کار را کرد؛ دشمنان اسد می‌گفتند ما ۶ ماهه حکومت سوریه را ساقط می‌کنیم و دیدیم که بعد از ۷ سال نتوانستند و این ایران بود که توانست معادلات قدرت را در منطقه عوض کند. 

**سانتریفیوژهای اصلی را امام در بدنه انقلاب تعبیه کرده است

ایران در یک موقعیت چهارراهی در منطقه خاورمیانه واقع شده است؛ البته این به معنای این نیست که یک چک سفید امضا در اختیار داریم که بتوانیم هرکاری که می‌خواهیم انجام دهیم؛ این به درایت سیاست‌مداران ما برمی‌گردد؛ قدر مسلم هژمونی یکجانبه آمریکا شکست خورده است و چین و روسیه در حال اوج گفتن هستند. 

ما کار خوبی کردی که در پیمان شانگهای عضو شدیم؛ این پیمان، پیمانی است که در آینده حرف اول را در حوزه امنیتی ما خواهد زد، مخصوصا با حضور هند و چین و روسیه و ایران؛ در واقع ما ناچاریم از طریق منطقه‌گرایی قدرت نظامی خود را افزایش دهیم، اما قدرت نظامی، قدرت اصلی ما نیست؛ آن چیزی که ایران باید بتواند روی آن سرمایه‌گذاری کند، قدرت معنوی است که نمونه آن را در تشییع حاج قاسم سلیمانی دیدم. 

اشتباه آژانس انرژی اتمی این است که در نطنز دنبال سانتریفیوژ می‌گردد؛ سانتریفیوژ اصلی را امام در بدنه انقلاب اسلامی تعبیه کرد و یک نسلی را تصفیه کرد و زباله‌های آن را بیرون ریخت؛ آن چیزی که برای ما محوریت و ارزش است مبانی معرفت‌شناختی اسلام است که امام از آن به عنوان اسلام ناب محمدی تعبیر می‌کند. 

 

به نظر من علیرغم گذشت ۴۳ سال سختی، ۱۰ سال پیش رو، سال‌های خوب و توأم با پیشرفتی برای ایران است که همزمان شده با افول اقتصادی آمریکا و گسستی که بین اروپا و آمریکا رخ داده و بین ایران و روسیه و چین نیز نوعی تعامل حاصل شده نشان از این است که سال‌های آینده، سال‌های گشایش و نویدبخشی خواهد بود. 

**جامعه سکولار در ۴۳ سال گذشته فقط غر زده است

من این گله را از جامعه سکولار دارم؛ چون در تمام مدت این ۴۳ سال، در جنگ و بعد از جنگ را مدیون جامعه مذهبی هستیم؛ زیرا جامعه سکولار ما فقط غر زد و متخصصان ما اکثرا سکولار هستند فقط دغدغه مهاجرت دارند و ندیدم کسی را که نگران منافع ملی ایران باشد؛ اگر قرار است ایران ساخته شود باید به دست ایرانی این اتفاق بیفتد. 

**کل مذاکرات برجام در دولت قبل، یک تئاتر بود

فارس: شما یکی از مخالفان توافق بودید؛ علت این مخالفت در زمان دولت قبل چه بود؟

سجادی: کل مذاکرت منتهی به برجام برای من یک تئاتر بود و از اول هم گفتم که برجام در قالب عملکرد دولت روحانی همه‌اش ضرر است؛ به همین اعتبار هم بعد از روی کار آمدن دولت آقای رئیسی گفتم که به برجام زیاد امید نداشته باشید؛ چون طرف آمریکایی دنبال حل مسأله اتمی ایران نیست، دنبال انحلال انقلاب اسلامی ایران بوده و این را از ابتدای انقلاب دنبال می‌کنند. 

 

آن‌ها دنبال این هستند که یک کشور چالشگر چموشی که اعتبار و هژمونی آمریکا را به چالش کشیده را رام و مطیع کنند، یک روز به بهانه جنگ یک روز به بهانه بمب اتم؛ در نتیجه مذاکرات برجام از طرف آمریکا موقعی منتهی به مقصود است که بتواند کل ساختار انقلاب را به چالش و استحاله بکشاند. 

از یک طرف آمریکا نمی‌خواهد به جناح انقلابی امتیاز بدهد؛ از یک طرف دیگر انتخابات کنگره نزدیک است و دموکرات‌ها در ضعیفترین وضعیت ممکن هستند و هر امتیازی که به ایران بدهند، به این معنی است که کل انتخابات را باید به جمهوری‌خواهان واگذار کنند؛ بر همین اساس است که می‌گویم برجام محکوم به شکست است. 

**تخم‌مرغ‌هایی که در زمان دولت قبل در سبد مذاکرات گذاشته شد، در حال جابجا است

فارس: اگر مذاکرات منتهی به احیای برجام به نتیجه نرسد، ایران چه جایگزین‌هایی پیش رو دارد؟ 

سجادی: اولا باید بدانیم که دنیا آمریکا نیست، دوما جنگ اوکراین به بهترین نحو وضعیت را به نفع ایران تغییر داد و بعد از حمله روسیه به اوکراین، نگاه‌ها از ایران برداشته و معطوف به روسیه شد؛ روسیه هم کشور توانمندی در حوزه گاز است و نفس اروپا را گرفته است؛ زمانی که آقای بایدن در فردای حمله روسیه به اوکراین، روسیه را تحریم کرد، بنزین از گالنی ۳ دلار به ۷ دلار رسید و تبعاتش دامنگیر خود آمریکا شد. 

در حال حاضر رابطه روسیه با ایران در حوزه اقتصاد رابطه تهاتری شده و این خوب است و موجب می‌شود شاخص بودن دلار در اقتصاد بین‌الملل از بین برود؛ جنگ اوکراین به مثابه یک تسریع‌کننده‌ای است که سریع‌تر این فضا شکسته شود؛ زمستان امسال برای اروپا بسیار سخت خواهد بود، چون گاز روسیه هم نیست. 

 

در حال حاضر به دلیل تحریم نفتی روسیه، آمریکا به شدت به نفت ایران احتیاج دارد و این ایران است که باید از این فضا استفاده کند؛ در حال حاضر تخم مرغ‌هایی که در زمان روحانی در سبد برجام گذاشته شد، در حال پخش شدن است و باید هم این کار را بکنیم و باید از فرصت‌های مختلف استفاده کنیم و حضور ما در پیمان شانگهای یکی از همین ابزارها است. 

فارس: نظر شما در مورد دیپلماسی دولت فعلی چیست؟ 

سجادی: من آقای امیرعبداللهیان را از نزدیک می‌شناسم؛ او فردی است که زبان دیپلماسی را می‌فهمد و آدم بسیار اثرگذاری است؛ در کل دیپلماسی آقای امیرعبداللهیان را تأیید می‌کنم.

انتهای پیام/۶۳۱۲۸/م/

منبع خبر "خبرگزاری فارس" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

بیشتر بخوانید