به گزارش اقتصادنیوز ، متیو کرونیگ، معاون مدیر مرکز استراتژی و امنیت اسکوکرافت شورای آتلانتیک، با انتشار یادداشتی با عنوان «تئوری روابط بینالملل نشان میدهد که جنگ ابرقدرتها در راه است» در مجله فارین پالیسی این مسئله را مورد بررسی خود قرار داده و پیشبینی کرده طبق نظریات روابط بینالملل، ایالات متحده، روسیه و چین در مسیر برخورد قرار دارند. اکوایران، این مقاله تحلیلی را در دو بخش آماده انتشار کرده که در ادامه بخش اول آن منتشر میشود:
برای دههها، نظریه روابط بینالملل استدلالات خوشبینانهای را ارائه میکرد مبنی بر اینکه قدرتهای بزرگ میتوانند روابط همکارانه داشته و اختلافات خود را بدون درگیری نظامی حلکنند.
اکوایران در ادامه ترجمه این مطلب آورده است: تئوریهای واقعگرای بر مسئله قدرت تمرکز میکنند و برای دههها معتقد بودند که جهان دوقطبی جنگسرد و جهان تکقطبی پساجنگسرد تحت سلطه ایالات متحده، سیستمهای نسبتا سادهای هستند که جنگهای برآمده از اشتباه محاسباتی در آنها رخ نمیدهد. آنها همچنین معتقد بودند که سلاحهای هستهای هزینه درگیری را افزایش داده و جنگ بین قدرتهای بزرگ را غیرقابل تصور میکند.
به موازات این، نظریهپردازان لیبرال استدلال میکردند که سهگانه «نهادها، وابستگی متقابل و دموکراسی» موجب تسهیل همکاریها شده و از تعارضها میکاهند. مجموعهای از نهادها و توافقهای بینالمللی (سازمان ملل، سازمان تجارت جهانی، معاهده منع گسترش سلاحهای هستهای و غیره) که پس از جنگ جهانی دوم تأسیس شد -و با پایان جنگسرد گسترش یافت- نهادهایی را ایجاد کرد تا قدرتهای بزرگ اختلافات خود را به شکل مسالمتآمیز حل کنند. علاوه بر این، جهانی شدن اقتصادی، هزینه جنگ و عملیاتهای نظامی را بسیار زیاد کرد: چرا وقتی اوضاع تجارت خوب و همه در حال ثروتمند شدن هستند دعوا کنیم؟ در نهایت، بر اساس این نظریه، امکان اینکه دموکراسیها به جای همکاری با هم بجنگند، بسیار کم است و امواج گسترده دموکراتیزاسیون در سراسر جهان در ۷۰ سال گذشته، جهان را به مکانی آرامتر تبدیل کرده است.
در همان زمان، نظریهپردازان سازهانگار توضیح دادند که چگونه ایدهها، هنجارها و هویتهای جدید، سیاست بینالمللی را در جهت مثبتتری تغییر دادهاند. در گذشته دزدی دریایی، بردهداری، شکنجه و جنگهای تجاوزکارانه از شیوههای متداول بود. با این حال، طی دهههای اخیر، با تقویت هنجارها و تابوهای حقوقبشری در برابر استفاده از سلاحهای کشتار جمعی، چارچوب محافظی را در برابر درگیریهای بینالمللی ایجاد کرده است.
متأسفانه، تقریباً همه این روندهای تسکینبخش موجب کوری ما شده است. بر اساس نظریه روابط بینالملل، نیروهای محرکه اصلی سیاست بینالملل دلالت بر آن دارد که جنگ سرد جدید میان ایالات متحده، چین و روسیه بعید است مسالمتآمیز باشد.
با سیاست قدرت شروع میکنیم. ما در حال ورود به دنیای چندقطبیتری هستیم. مطمئناً، بر اساس تمام معیارهای عینی، ایالاتمتحده همچنان قدرت پیشرو در جهان خواهد بود، اما چین به مقام دومین قدرت نظامی و اقتصادی دست یافته است. اروپا در نوع خود یک ابرقدرت اقتصادی و انتظامبخش است. روسیهی تهاجمیتر، بزرگترین زرادخانه تسلیحات هستهای روی زمین را در اختیار دارد. قدرتهای بزرگ در جهان در حال توسعه –مانند هند، اندونزی، آفریقای جنوبی و برزیل - مسیر غیرمتعهدی را انتخاب میکنند.
واقعگرایان استدلال میکنند سیستمهای چندقطبی، ناپایدار و مستعد جنگهای بزرگ ناشی از اشتباه محاسباتی هستند. جنگ جهانی اول یک نمونه کلاسیک آن است. سیستمهای چندقطبی به حدی ناپایدارند که کشورها باید در مورد حمله دشمنان احتمالی متعدد نگران باشد.
در حال حاضر، وزارت دفاع ایالاتمتحده از این بابت نگران است که به طور همزمان وارد درگیریهای احتمالی با روسیه در اروپا و چین در منطقه اقیانوس هند و آرام شود. این در حالی است که جو بایدن، رئیسجمهور آمریکا اعلام کرده استفاده از نیروی نظامی به عنوان آخرین راه حل برای مقابله با برنامه هستهای ایران روی میز باقی میماند. جنگ در سه جبهه دور از ذهن نیست.
جنگهای ناشی از اشتباه محاسباتی اغلب زمانی رخ میدهد که دولتها دشمن خود را دست کم بگیرند. دولتها نسبت به قدرت یا عزم رقیب خود برای مبارزه مشکوند، بنابراین آنها را آزمایش میکنند. گاهی اوقات، دشمن بلوف میزند و چالش نتیجه میدهد. با این حال، اگر دشمن مصمم به دفاع از منافع خود باشد، ممکن است جنگ بزرگی رخ دهد.
ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه احتمالاً برای آغاز حمله به اوکراین دچار اشتباه محاسباتی شده و به اشتباه تصور میکرد که جنگ آسانی در پیش خواهد داشت. برخی از هواردارن واقعگرایی مدتها هشدار میدادند که حمله روسیه به اوکراین در راه است، و هنوز این احتمال وجود دارد که جنگ در اوکراین بتواند از مرزهای ناتو سرایت کند و این درگیری را به تبادل آتش مستقیم میان ایالاتمتحده و روسیه تبدیل کند.
علاوه بر این، این خطر وجود دارد که شی جین پینگ، رئیسجمهور چین در مورد تایوان دچار اشتباه محاسباتی شود. سیاست گیجکننده «ابهام استراتژیک» واشنگتن –اینکه آیا در صورت حمله پکن به تایوان از جزیره دفاع خواهد کرد یا خیر- تنها به بیثباتی میافزاید.
بایدن گفته از تایوان دفاع خواهد کرد، اما کاخ سفیدِ خودش با او مخالفت کرد. بسیاری از رهبران، از جمله احتمالا شی، ممکن است به اشتباه فکر کند که میتواند با حمله به تایوان خلاص شود - فقط به این دلیل که ایالات متحده با خشونت مداخله کند تا او را متوقف کند.
مضاف بر این، پس از آنکه چندین رئیس جمهور ایالات متحده از «همه گزینههای روی میز» برای برنامه هستهای ایران، بدون حمایت از آن، سخن گفتند، تهران ممکن است تصور کند که میتواند بدون پاسخ ایالات متحده و بمباران، به مسیر خود ادامه دهد. اگر ایران در سنجش عزم بایدن اشتباه کند، این امکان وجود دارد که جنگ به پا شود.
واقعگرایان همچنین بر تغییر توازن قوا تمرکز میکنند و نگران ظهور چین و افول نسبی ایالات متحده هستند. نظریه انتقال قدرت میگوید که افول یک قدرت بزرگ مسلط و ظهور یک رقیب در حال صعود اغلب منجر به جنگ می شود. برخی از کارشناسان نگران هستند که واشنگتن و پکن ممکن است در این «تله توسیدید» بیفتند.