خبرگزاری فارس ـ اراک؛ اینجا در مسیر جاده عشق، نفسها بوی دلدادگی و لبها نجوای «لبیک یا حسین» سر میدهند.
اینجا مسیر نزول برکات آسمانی و سرزمین حماسه و رشادت و شهادت و شهامت است.
در مسیر جاده عشق، قدمها استوار و چشمها اشکی از شوق لحظه دیدار است، در مسیر کربلا رفتن، رفتن در مسیری است که انسان را به کمال میرساند.
اربعین که میرسد همه جا بوی کربلا میگیرد، حتی کفشها جفت رفتن میشوند!
اربعین است و از هر طرف غوغایی از غمها به پاست، شاید باورش سخت باشد که در رختخواب باشی و صدایت کنند برخیز، موقع رفتن به کربلاست! و تو مات و مبهوت از همه جا و همه چیز گنگ بین رفتن و ماندن شوی!
عقربهها را مینگرم، ساعت حرکت 4 بعد از ظهر است و من برای رفتن در مسیر کربلا پنج ساعت بیشتر زمان نداشتم، آری دعوت شده بودم به مهمانی عاشقان حسین(ع) در پیادهروی اربعین!
نگاهم به کمدی دوخته شد که باید گذرنامه خاک خورده را از آن بیرون میآوردم، تا میخواستم تاریخ اعتبارش را بنگرم، لرزش دستانم، قدرت پاهایم را ربود و من نفس حبس در سینه، تاریخ را نگریستم.
اشک در چشمانم حلقه زد، کجا دعوتم را اجابت کردی حسین جان! که اینگونه بیمقدمه مرا به کربو بلایت فرا خواندی!
رها از دنیا، در مسیری قدم نهادم که بوی خیمههای نیم سوزش، هنوز در سرتاسر گیتی به مشام میرسد.
کولهای مملو از عشق حسین (ع) و توشهای مملو از ذکر یا عباس(ع) بر دوش، راهی سفر میشوم، سفری از جنس ایمان و عشق به اباعبدالله الحسین؛ «او» که کشتی نجات است.

همچنان مبهوت از دعوت، سوار بر مرکب، خود را در جادهای دیدم که بوی اسپند و چای موکبهایش مرا یاد شبهای دهه اول محرم انداخت.
هر کجا که را که مینگریستم شوری در دلها موج میزد، دلهایی سوخته در عزای فرزند علی(ع) و فاطمه(س)،کودکی را دیدم که برهای را برای قربانی آورده و پسرکی که سقای تشنگان شده بود.

آن طرفتر یکی بر پاهای تاولزده زائری به یاد پاهای کوچک گمشده دشت کربلا مرهم مینهاد و دیگری به یاد خستگیهای پیامآور کربلا، خستگی از تن زائری بهدَر میکرد.
در میان مردان و زنانی که خالصانه راهی سفر عشق شدهاند، کودکی را دیدم که پای خاکیاش، مرا به یاد پاهای کوچک دردانهای انداخت که بر روی خارهای دشت کربلا به دنبال عمهاش زینب(س) از این سو به آن سو در خیمههای سوخته میدوید.

یکی پای آتش ـ به یاد حرکت کاروان اسرا در گرما از کربلا تا کوفه، در خرماپزان نجف زائران را دعوت به نوشیدن چای عراقی میکرد و دیگری به یاد «العطش العطش» گفتنهای کودکان در خیمهها، شربت گوارا را تزریق جانها میکرد.

زائری مست دعا و زائری دیگر مدهوش از بوی خاک کربلا بود و من همچنان مبهوت این میهمانی!
تا چشمانم مینگریست مردمی را میدیدم که قلبهایشان را میشد از پس دلهای زلال و پاکشان به نظاره نشست، تپش قلبهایشان ملودی عشق به علی و اولاد علی(ع) بود و صدای نفسهایشان آهنگ لبیک یا حسین(ع).
اینجا در کربلا ـ حسین(ع) ـ رزق عالم را میدهد و من بر سر سفره پر برکت آل علی(ع)، بخشش و سخاوت مردمی را به نظاره نشستهام که خالصانه هرآنچه دارند در سبد اخلاص گذشته و پیشکش زائران میکنند.

مبهوت عظمت نامی شدم که جانها اینگونه برایش فدایی میکنند، این نام حسین است که جوانی را با پای دل و سالخوردهای را با کمری خمیده به مسیر جاده عشق فرا میخواند.
این نام حسین که زیباترین جلوههای جهان هستی را در سفر اربعین و در سرزمین کربلا به تصویر میکشد و انسان از درک و فهم آن عاجر است.
انتهای پیام/