به گزارش همشهری آنلاین، در تعاریف موجود در حوزه ادبیات سیاسی درباره فراماسونها اشاره شده که این جنبشها در قرن جدید در اصل ادامه دهنده میسونها هستند. فراماسونری معنای «اجتماع و همبستگی بنّاهای آزاد» دارد. این بناها یا معماران از قرون وسطی برای خود موقعیت ویژهای قائل بودند و اعتقاد داشتند که هنرشان خارقالعاده است و نباید کسی غیر از خودشان آن را بداند. بنابراین انجمن و صنف درست با عنوان «فراماسونری» یا «بناهای آزاد» درست کردند. اشخاصی که وارد این صنف میشدند باید تمام تلاش خود را راستای حفظ دانش معماری و بنایی به کار میگرفتند و اگر کسی دانش خود را به غیر آموزش میداد در اصل به آرمانهای حزب خیانت میکرد.
در اکثر دانشنامهها و دایرةالمعارفهای علمی در جهان از جمله «دانشنامه اندیشه اجتماعی» و «دایرةالمعارف لانگمن» فراماسونری را به مجموعه آموزهها و عملکردهای یک جنبش برادرانه که برای نیل به آزادی و آزادگی دور هم جمع شدهاند، تعریف کردهاند. نخستین گردهمآیی فراماسونها در سال ۱۷۱۷ در شهر لندن بود. این جنبشها اکنون نیز در حدود ۶ میلیون عضو در سراسر دنیا دارند و بیشترین تعداد حضور آنها در آمریکا و کشورهای انگلیسی زبان است.
اما سوال اینجاست که آیا فراماسونها در حقیقت خود نیز جنبشهای برابری و برادری و آزادی خواهی بودند؟ تاریخ این را نشان نمیدهد. به فاصله اندکی پس از تشکیل این جنبشها آنها تحت خدمت و ذیل پرچم استعمار درآمدند. لژهای ماسونی پس از تأسیس تصمیم گرفتند که خود را گسترش دهند و چون ماهیتی مخفی داشته و اسنادی از خود برجای نمیگذاشتند توانستند در سراسر جهان نفوذ کنند.
مهمترین جریان نفوذ به شرق توسط ماسونها پس از اشغال هند به دست استعمار بریتانیا صورت گرفت. روزی که الیزابت اول ملکه انگلستان در سال ۱۶۰۰ میلادی (۱۰۲۰ ه) به منظور هجوم انگلیسیها به سرزمین هندوستان فرمان انحصار بازرگانی شرق را به نام کمپانی «هندشرقی» امضا کرد، وزارت مستعمرات انگلستان هم نقشهای مبنی بر اسارت ملت ایران کشید. به عبارتی فرمان «هجوم به هند» با «حمله دسته جمعی به ایران» در یک زمان صادر شد. فرمان هجوم به شرق؛ به شرقشناسان نیز مأموریت داده شد
مهمترین وجوه فرمان استعمار ایران از این قرار بود:
۱) وزارت خارجه انگلستان مأموریت یافت برای اعزام سفراء و تأسیس سفارت خانه و مؤسسات انگلیس در ایران اقدام کند.
۲) به شرکتهای انگلیسی دستور تأسیس شعبات تجاری، جاده سازی، ایجاد بانکها و بالاخره گرفتن امتیازات جهت استخراج معادن داده شد.
۳) شرق شناسان انگلیسی مأمور شدند به ایران سفر کرده و درباره ادبیات، تاریخ و هنر ایرانی مطالعه و تحقیق کنند.
۴) به باستانشناسان مأموریت مطالعه در آثار تاریخی ایران داده شد و به طور طبیعی این مطالعات با به غارت رفتن بسیاری از آثار گرانبهای ایران همراه بود.
۵) به لژهای انگلستان و فرانسه و دستور داده شد که در «فراماسون کردن» مأموران اعزامی به ایران و تشکیل لژهای ماسونی در ایران بکشوند و در تشویق ایرانیانی که عازم انگلستان هستند، به عضویت در فراماسونری مجاهدت کنند.
۶) مجریان سیاست رسمی انگلستان دستور یافتند که از فساد، رشوه خواری، دزدی و ناپاکی که در کشور شیوع داست، حداکثر استفاده را ببرند و هیچ کوششی در رفع این بلایا انجام ندهند و حتی به منظور پیش بردن اهداف و مقاصد خویش و تأمین منافع بریتانیای کبیر در ترویج این مفاسد در ایران بکوشند.
۷) به مأموران سیاسی و دیپلماتها اختیار انعقاد معاهدات، تجزیه مختلف قسمتهای کشورِ تضعیف دولت مرکزی، مبارزه با پیشرفتهای فرهنگ و تمدن محلی، که همه در مسیر استقرار سیاسی انگلستان و پیشبرد اهداف استعماری این کشور بود، داده شد.
به شهادت برخی از منابع نخستین ایرانی که به عضویت لژهای ماسونی غرب درآمد میرزا علی عسگرخان ارومی افشار است. او که از سرداران سپاه عباس میرزا در نبرد با استعمار روس بود. او در سال ۱۲۲۴ ه. ق توسط فتحعلی شاه به عنوان سفیر ایران به فرانسه رفت تا روابط میان ایران و ناپلئون بناپارت را تقویت کند، به سرعت جذب لژ فراماسونری اسکاتلند وابسته به انگلستان شد و به دلیل اهمیتی که انگلیسیها برای او قائل بودند، برخلاف روال معمول، ظرف ۲۱ روز پس از عضویت در لژ، به مقام استادی رسید. در صورتی که رسیدن به این مقام به طور عادی حدود ۶ ماه زمان میبرد.
در آن دوران روابط انگلیس و دربار فتحعلی شاه، تیره بود. بریتانیا به نقش و کارکرد اصلی میرزا عسگرخان برای جاسوسی و تلاش جهت برهم زدن نقشه ناپلئون برای زمینهسازی ارتباط با ایران علیه انگلیس به شدت نیازمند بود و عسگرخان هر دوی این وظایف را به خوبی انجام داد. هرچند که آن زمان، فتحعلی شاه او را برای تحکیم روابط با فرانسه علیه دولت انگلیس، اعزام کرده بود؛ به هیچ روی این اتفاق عملی نشد. عسگرخان ارومی همچنین مأموریت یافت تا در اصفهان به تشکیل لژ فراماسونری بپردازد، اما پس از بازگشت به ایران به حکومت ارومیه رسید.
استعمار بریتانیا و نفت ایران
لرد کرزن که از قضا شرقشناس و ایرانشناس هم بود و در دوران قاجار به ایران آمد و کتابی مهم با عنوان «ایران و قضیه ایران» را هم نوشت و مدتهای مدید نایب السلطنه هند بود درباره این مستعمره نوشت که امپراطوری انگلستان نمیتوانست بدون سرزمین هند دوام بیاورد. غارت هند توسط استعمار بریتانیا بسیار وحشتناک بود. بعدها نیز این امپراطوری به شدت به نفت خاورمیانه و بویژه نفت ایران احتیاج پیدا کرد و به هیچ عنوان بدون نفت ایران قادر به ادامه حیات نبود.
قرارداد ۶۰ سالهای که ویلیام ناکس دارسی در دوره مظفرالدین شاه با درباره فاسد ایران بست و امتیاز اکتشاف نفت جنوب ایران را گرفت باعث شد تا ۹ سال پس از آن شرکت نفت ایران و انگلیس تأسیس شود و همین شرکت به غارت منابع ملت ایران بپردازد. قراردادی که بیشترین عایدی را به حکومت انگلستان میرساند و بعدها در قالب قرارداد ۱۹۳۳ نیز تجدید شد. غارت ظالمانه این شرکت از دید هیچ وطن پرستی دور نمانده بود و در نهایت نیز به جریان ملی شدن صنعت نفت در ایران و تصویب قانون آن در مجلس رسید.
پس از کشف نفت همواره جنوب ایران مورد طمع استعمار بریتانیا بود. از زمانی که فرمان تأسیس لژهای ماسونی انگلیسی در ایران نیز صادر شد، همواره جنوب ایران هدف اصلی و نهایی لژنشینان انگلستان بوده است و این اصلاً اتفاقی نیست. سیاست استعماری انگلستان، ابتدا برای حفظ شاهراه و دروازه هندوستان و سپس نگهداری منابع زرخیز نفت، به جنوب ایران توجه خاص داشته است.
نخستین لژ فراماسونی انگلیسی که در ایران تشکیل شده در شهر شیراز بود و پس از یکسال آبادان و بعد مسجد سلیمان دو نقطه فعالیت فراماسونهای انگلیسی به خاطر حفظ نفت برای امپراطوری انگلستان بودند. دو أز فراماسونی آبادان و مسجدسلیمان با ملی شدن صنعت نفت در ایران و اخراج انگلیسها از جنوب، تعطیل شدند. لژ آبادان به عدن منتقل، ولی لژ مسجد سلیمان تعطیل شد. بعد از جنگ دوم جهانی لژ فراماسونی همایون هم دو شعبه در خرمشهر و اهواز دایر کرد و منطقه نفت جنوب را بهترین محل برای کشت تخم فساد و توسعه شبکهها و سلولهای ماسونی در ایران دانست. بعد از انحلال لژهمایون و ایجاد لژهای وابسته به گراند لژ اسکاتلند و گراند ناسیونال دفرانس که هر دو «عبودیت، برتری وسروری» فراماسونری انگلستان را قبول داشتند، بار دیگر جنوب ایران بهترین نقطه برای توسعه شبکههای مخفی و پنهانی فراماسونی شناخته شد.
نخست گراند ناسیونال دفرانس در شیراز (لژ حافظ) را دایر کرد و سپس گراند لژ اسکاتلند در اصفهان و اهواز تشکیلاتی دایر کرد. سرودها و آئینهای این لژها همه از منابع یهودی انتخاب شده بودند و بعدها نیز این لژها نقش مهمی در به شکست رساندن نهضت ملی شدن صنعت نفت داشتند و دوباره حکومت ایران را مجاب به انعقاد قرارداد با شرکتهای انگلیسی کردند.
یکی از کارکنان شرکت نفت ایران و انگلیس که ابتدا در قسمت نجارخانه این شرکت و بعد در سازمانهای کسب اطلاعات آن فعالیت داشت، کریستوفر اسحاق فری است که یهودی بود و استاد اعظم لژ روشنایی در ایران (که بر ۱۲ لژ دیگر وابسته به سازمانهای جهانی گراندلژ اسکاتلند در ایران ریاست داشت) و بعدها ناظر اعظم لژهای انگلیس در ایران. او پس از ملی شدن صنعت نفت و تعطیل شدن لژهای آبادان و مسجدسلیمان به بصره رفت و در لژ آنجا به فعالیت پرداخت و بعدها برای ادامه کار در ایران در قالب شرکتهای تجاری دوباره به محل مأموریت اصلی خود بازگشت. او در دو نوبت همسرهای ایرانی نیز اختیار کرد و هر دوی این همسران پیش از او درگذشتند و میراثشان را برای استاد اعظم برجای گذاشتند.
معرفی منبع
مجموعه سه جلدی «فراموشخانه و فراماسونری در ایران» تألیف اسماعیل رائین است که برای نخستین بار در دهه ۴۰ ابتدا در ایتالیا و توسط یک ناشر ایتالیایی و سپس در ایران منتشر شد. در این کتاب تاریخ سازمانهای سری فراماسونری در ایران و نام چند صد عضو ایرانی این سازمانها آورده شده است. در این کتاب دهها کلیشه از مدرک عضویت، سوگندنامه، دعوتنامه به مجالس و تصاویر ایرانیان فراماسون ملبس به جامه فراماسونها آورده شده است. روایت است که نگارش این کتاب با اسناد و مدارکی ممکن شد که از سوی اسدالله علم در اختیار اسماعیل رایین قرار گرفت.
هرچند که از ابتدای شکلگیری جریانهای فراماسونری در ایران تا در سالهای ابتدایی دهه ۲۰ که لژهای «بیداری» و «جامع آدمیت» تشکیل میشود و تا زمانی که شخصی مانند محمد خلیل جواهری با حمایت آمریکاییها لژ «همایون» را در ایران تأسیس میکند، همه اسناد مخفی بوده تا خیانت فراماسونها و وابستگی آنها به غرب عیان نشود، اما سه جلد کتاب اسماعیل رائین حاوی اطلاعات و اسناد مفید و تکاندهندهای در مورد فراماسونری در ایران است.
جلد اول کتاب شامل مقدمهای بر فراماسونری و پیشینه آن است، جلد دوم به ساختار لژهای فراماسونری و تاریخچه آنها در ایران میپردازد و در جلد سوم بهطور اختصار لژهای ایران را واکاوی میکند. به استناد مقدمه رایین بر چاپ دوم کتاب گویا قرار بوده این مجموعه مجلدات چهارم و پنجمی هم داشته باشد که اکنون خبری از این مجلدات در دسترس نیست و گویا او فرصت انجام این کار را هیچگاه پیدا نکرد. باز به شهادت همین پیشگفتار در مجلد پنجم قرار بود نتایج اععمال و مقاصد سیاهکارانه فراماسونهای ایرانی از سال ۱۸۱۰ تا ۱۹۶۸ شرح داده شود، ماسونهایی که در مناصب سیاسی باعث وابستگی سیاسی کشور به غرب و همچنین تجزیه مناطقی از خاک میهن شدند. قرار بود که ارتباط فرماسونری با صهیونیسم و یهودیان نیز دیگر مبحث این مجلد باشد.
نکته مهم این است که علیرغم اینکه بعضی از مورخان میخواهند دربار پهلوی را مخالف فراماسونری نشان دهند، اما اسناد نشان میدهند که سیستمهای امنیتی کشور حق ورود به لژها را نداشتند. ساواک به هیچ عنوان حق ورود به لژها را نداشت و انچه اکنون به عنوان اسناد فراماسونری منتشر شده حاصل فعالیت و جمع آوری اسناد از بیرون از لژهاست.
به عبارتی فراماسونری در دوره محمدرضا پهلوی بالاتر از ساواک بود و به همین دلیل ما در تاریخ معاصر چیزی با عنوان احضار یا دستگیری فراماسونها را نداشتیم. به همین دلیل نیز در اسناد به جای مانده از ساواک ما هیچ سندی دال بر فعالیت فراماسونها نداریم که اکنون بخواهیم روی آنها پژوهش کنیم. با این اوصاف ممکن بود که برخی از اعضای لژها با ساواک همکاری کنند، اما حتی این افراد نیز حق بروز مطالب از داخل لژها را نداشتند و همکاری آنها با ساواک یا در راستای منافع لژ تعیین میشد و یا اینکه کاملاً شخصی بود.
جریان تاریخنگاری فعالیتهای فراماسونرها در ایران نیز روند مشخصی را نداشته و همیشه با حب و بغض و برخی جهتگیریهای سیاسی همراه بوده است. عدم وجود اسناد کامل از لژها و برخی جهتگیریها در بازخوانی این اسناد باعث شد تا بازار تهمت هم داغ شود. پدر همسر اسماعیل رایین یعنی احمد خان ملک ساسانی که معلم سرخانه احمدشاه قاجار بود و در دستگاههای دیپلماسی قاجار و پهلوی اول نیز سمتهایی داشت پژوهشی درباره تاریخ فراماسونری انجام داد که میراث این پژوهش نیز به اسماعیل رایین رسید. در این پژوهش به برخی شخصیتهای برجسته و مصلح نیز تهمتهای ماسونی زده شده بود و خود رایین نیز این روند را ادامه داد. البته نباید فراموش کرد که به دلیل ذات و فلسفه این تشکیلاتها بعضی نیز بدون وابستگی به راه اندازی چنین تشکیلاتهایی اقدام کردند، اما نیروهای نفوذی استعمار به سرعت آنها را شناسایی کرده و آنها را از بین بردند.