خبرگزاری فارس_ کتایون حمیدی: مثنوی یک قصهای دارد، حکایت گاوی که از صبح تا شب در یک منطقه خوش آب و علف مشغول چراست. گاو از علفها میخورد و هر روز فربهتر میشود اما بعد از چرای پر چرب و چیل، شب تا صبح از نگرانی اینکه فردا چه بخورد، هر چه به تناش گوشت شده بود را آب میکند.
حکایت این دل نگرانی این گاو حکایت ما زنان فرشته است. ما معتاد شدهایم به این دل مشغولی ویرانگر که یک آن، چشم باز میکنی و میبینی عمر خود را در قایق سوراخ گذراندهای که نه شنا بلدی تا به بیرون آب بپری و آنقدر نابلدی که توان جلوگیری از بزرگ شدن سوراخ انتهای قایق را داری. این.ها صحبتهای یکی از بانوان باغ فرشته است.
باغ فرشته
شاید برایتان سوال ایجاد شود که این باغ فرشته که میگویم کجاست؟ باغ فرشته دقیقا در برهوتیترین نقطه نزدیک به تبریز و در اطراف باغ معروف است. در روزهای پایانی تابستان بنابه توفیق اجباری با تعدادی از همکاران رسانهای و سرپرست دبیرخانه شورای هماهنگی مبارزه با مواد مخدر استان راهی این مجموعه میشوم. از پیچ در پیچهای خاکی و انواع کارگاههای تولیدی و سولههای صنعتی و سرو صدای لودرهای مشغول به کار گذشته و بالاخره به جلوی دری بزرگ قهوهای رنگ با دیوارهای بلند سنگی رسیدیم که روی تابلوی آن نوشته بود: باغ فرشته.
کنار درب بزرگ چند متری ایستاده و نگاهی به دور و اطرافم میکنم، با خود گفتم چه تناقض عجیبی، اسم یک مجموعه در این برهوت را باغ فرشته گذاشتهاند؛ شبیه حکایت این است که اسم کچل را زلفعلی بگذارند.
با همه سوالات در ذهن، زنگ این خانه پر از اسرار را میزنیم، خانمی در را باز میکند که نه میتوان نام مسن بر او گذاشت و نه جوان؛ موهایش سفید بود و دندانی در دهان نداشت ولی برق چشمان و لبخندش عین دخترهای ۲۰ سالهای بود که خبر از سر درون میداد.
با خانم سراسر سیاه پوش بدون هرگونه آرایشی سلام علیک کرده و به این طرف درب پر اسرار آمیز میآییم؛ یک نگاه کلی ۱۸۰ درجهای به دور و اطرافم میکنم؛ یاد داستان جک و لوبیای سحرآمیز افتادم که بالای ابرها یک دنیای دیگری بود. دیگر خبری از صدای لودر و تخلیه بار خاورها نبود اینجا فقط صدای بلبل و مرغ عشق و بوقلمونهای تزئینی میآمد.
از میان شاخههای در هم گره خورده که تونل سبزی در بدو ورود ایجاد کرده بودند رد میشوم. همان ابتدا اردک سفید رنگی به استقبالمان میآید، یکی از خانمهای ساکن باغ فرشته میگوید اردکمان به انسانها عادت دارد و اصلا ازش نترسید.
از گروه جدا شده و چرخی در اطراف باغ فرشته میزنم، دور تا دور باغ را اتاقهای یکسرهای ساختهاند که یکی از این خانهها خوابگاه و مابقی کارگاههای مهارت آموزی اعم از خیاطی، سازههای دستی و فرشبافی است و یک طرف دیگر باغ نیز محیطی بسته برای پرورش گل و گیاه و پرندگان است.
تعدادی از دختران و زنان در حیاط مشغول به کار هستند و هر دفعه که از کنارشان رد میشوم با یک لبخندی میهمان نوازی میکنند؛ میتوان فهمید که دلشان میخواهد که یک نفر پای صحبتهایشان بنشیند و آنها فقط حرف بزنند.
نزدیک دختری به ظاهر ۳۰ ساله میشوم، صورت تپلی دارد و سعی دارد تا لبخندش را زیر بندهای چارقد گل گلیاش پنهان کند، میگویم: خوبی؟ میگوید: خیلی خوبم. میگویم اینجا چه میکنی؟
میگوید: ۱۳،۱۴ ساله بودم که ازدواج کردم، از نظر پدرم دختر را باید شوهر داد تا یک نان خوار کمتر شود، به همین خاطر برایش مهم نبود که شوهرم معتاد است یا نیست. من هم بچه بودم و نمیفهمیدم تا اینکه روزی خودم را با هروئین در دست دیدم که اگر روزی یک گرم نمیکشیدم آن روزم روز نبود.
من مادر خوبی نبودم
او ادامه میدهد: سه فرزند دارم و الان هر سه فرزندم تحت سرپرستی بهزیستی هستند؛ خانم خبرنگار اگر روزی به شیرخوارگاه رفتی از طرف من دختر ۷ ماهام که اسمش (س) است را ببوس و بگو مامان دلش برایت یک ذره شده است.
از نگرانیهایش برایم میگوید: من الان یکسالی است که پاک شدهام و دیگر سمت این افیون نخواهم رفت، دادخواست طلاقم را هم دادهام تا از شوهرم جدا شوم ولی همه نگرانی من از بابت بچههایم است. من بیسوادم، اطلاع ندارم ولی تا جایی که شنیدهام یکی از فرزندانم را به سرپرستی دادهاند ولی من که مادرشان هستم، قبول دارم که مادر خوبی نبودم ولی از این به بعد...
دختر دیگری را از دور میبینیم که تقریبا دست راست خانم محمدی، مسؤول باغ فرشته است؛ هر وقت که دیدمش یا در حال پذیرایی بود و یا به این طرف و آن طرف میرفت. نزدیکتر شدم، قدی بلند و ظاهری آراسته داشت، اگر در بیرون از مجموعه میدیدمش هیچ وقت حدس هم نمیزدم که او روزی معتاد بود؛ هیچ اثری از اعتیاد و عوارض آن در چهره اش نبود.
نامش را میپرسم، میگوید آیلار هستم، صبر کن تا این میوهها را به اتاق مدیریت ببرم و با فراغ بال بیایم.
تا آیلار بیاید به بخش گل و گیاه مجموعه میروم، از همه نوع گیاه و گلدانهای تزیینی میتوان در این محیط ۱۵ متری یافت. دور تا دور این بخش هم متشکل از قفسههای پرندگانی مثل مرغ، خروس، مرغ عشق، طوطی، عروس و بوقلمون است که همگی توسط زنانی رشد یافته اند که روزی آنها را زن معتاد متجاهر میشناختند.
خوبی؟ یک سوال مبهم برای من است
آیلار با استکان چایی در دست صدایم میکند، سریع به طرفش میروم از او هم میپرسم، خوبی؟ لبخند تلخی زده و میگوید، خوبی از آن سوالهای مبهم است که قبل از اعتیاد خیلی سرسری به این سوال جواب میدادم ولی الان هر کسی از من این سوال را بپرسد به فکر میروم، به آن روزم از لحظهای که چشمهایم را باز کردم تا در لحظهای که قرار دارم فکر میکنم و سپس به این سوال مبهم جواب میدهم که خوب هستم یا بد.
آیلار هم قربانی مصرف همسرش شده است، او میگوید: سنم کم بود و عقل درست حسابی هم نداشتم و وقتی شوهرم شیشه را به من داد میگفت که این برای جذابیت رابطهمان خوب است و این شروع سرنوشت سیاه من بود.
او ادامه میدهد: الان سه سالی است که پاک هستم ولی علاقهای ندارم تا از این مرکز خارج شوم، به خانم محمدی کمک میکنم و سعی میکنم تا الگویی شوم برای دیگر زنان که اگر دچار اعتیاد شدهاند و قصد ترک دارند دیگر نلغزند.
به همراه آیلار به طرف خوابگاه میرویم، همه زنان و دختران کنار تخت شان ایستاده و به صحبتهای خانم محمدی که در حال تشریح عملکرد باغ فرشته به سرپرست شورای هماهنگی مبارزه با مواد مخدر در استان است، گوش میدهند.
حشیش، هروئین و گل و شیشه محبوبترین ماده مخدر بین زنان
فریبا محمدی میگوید: حشیش و هروئین و گل و شیشه بیشترین مواد مصرفی در بین خانمهاست که به این مرکز مراجعه کردهاند.
او ادامه میدهد: اکثر این بانوان توسط پلیس و طبق دستور قضایی در این مرکز پذیرش میشوند و برخیها نیز توسط خانوادههایشان آورده میشوند.
مسؤول باغ فرشته از بیتوجهی خیران به این مرکز هم میگوید: متاسفانه دیدگاه مناسبی به اعتیاد زنان نیست و حتی یک دفعه خیری میخواست به این مجموعه کمک کند و فکر میکرد که اینجا مرکز نگهداری زنان بیسرپرست است و به این شرط میخواست به مرکز کمک کند.
آقای رنجبر، سرپرست شورای هماهنگی مبارزه با مواد مخدر استان نیز تک به تک به سراغ خانمها رفته و پای حرفهایشان مینشیند. از میزان مصرف و نحوه تهیه مواد مخدر میپرسد. سن شان و تحصیلاتشان را میپرسد. اینجا خانم معلم با لیسانس علوم تربیتی بود تا دانشجوی کارشناسی ارشد.
زنان مسنی هم بودند که اگر آنها را بیرون از مرکز ببینیم فکر میکنیم، مادربزرگی هستند که تمام وقت خود را با نوههایش سپری میکند و هر پنجشنبه منتظر این است تا دختر و پسر و عروس و دامادشان دور هم جمع شود و او سفره از این طرف خانه تا آن سوی خانه باز کند.
حواسم به تک به تک چهرهها بود، به چهرههایی که مچاله شده بودند در خود، به دستهای مشت شده و چشمهایی که نمیخواستند کسی به آنها نگاه کند، من حواسم به اشکهای گوشه چشم مادران که بی قرار فرزندان بودند هم بود، به خانمی که از گوشه اتاق صدایم کرد و یک بوس به من فرستاد. حواسم به آن خانمی بود که چند دقیقهای پشت سرم با صدای ضعیفی صدایم میکرد و کسی خوشش نمیآید که یک معتاد به آنها نزدیک شود نشنیده بودم و وقتی متوجهاش شدم، گفت: با دست صدایت نکردم که شاید بترسی از اینکه یک معتاد به تو دست زد، آخر کسی خوشش نمی آید ما به آنها دست بزنیم.
دلایل شیوع اعتیاد در بین زنان
رنجبر، سرپرست شورای هماهنگی مبارزه با مواد مخدر استان میگوید: این مجموعه مرکز نگهداری زنان معتاد متجاهر است که علاوه بر پوششدهی زنان معتاد استان از استانهای دیگر اعم از اردبیل، زنجان، ارومیه و کردستان نیز پذیرش دارد که ۵۰ درصد هزینه در این مجموعه رایگان میباشد.
او ادامه میدهد: زنان در این مرکز بعد از سمزدایی و پاک شدن، مهارتهایی از قبیل خیاطی، قالیبافی و صنایعدستی یاد میگیرند تا بعد از ورود به جامعه بتوانند از طریق این مهارت امرار معاش کنند.
رنجبر یادآور میشود: زیبایی و جذابیت بیشتر، همانندی با مردان، فشارهای اجتماعی و آزار جنسی و جسمی و کسب هویت اجتماعی، فرار از فشارهای روحی ناشی از محدودیتهای خانوادگی از جمله دلایل شیوع اعتیاد در بین زنان است که لازمه پیشگیری از این امر مشارکت آحاد جامعه است.
۶ درصد معتادان زن هستند
سرپرست شورای هماهنگی مبارزه با مواد مخدر استان آذربایجانشرقی با بیان اینکه شیوع اعتیاد در طول ۱۴ سال اخیر ۱۴ درصد رشد داشته است، میافزاید: ۱۵۶ هزار نفر معتاد زن در کشور وجود دارد که ۶ درصد جمعیت معتادین را تشکیل میدهد که از این میزان دو هزار و ۴۰۰ نفر معتاد زن در استان ما وجود دارد که ۳ درصد جمعیت معتادین استان را تشکیل میدهند همچنین ۴۴ صدم درصد معتادین استان را دانش آموزان و ۴.۴ را نیز دانشجویان تشکیل میدهند.
بنوش به یاد حسین(ع)
از خوابگاه بیرون آمدم، یکی از دختران لیوانی آب سرد از تانکر بغل خوابگاه پر کرده و به طرف من میگیرد، میگوید: بنوش به یاد حسین.
میگویم امام حسین(ع) را خیلی دوست داری؟ میگوید: جان من است او، ولی مادرش را خیلی بیشتر دوست دارم، اصلا میدانی، وقتی میخواستم مصرف مواد را ترک کنم در تاریکترین نقطه زندگیام قرار داشتم، با دستبند در دست من را به اینجا آوردند، تمایلی به ترک نداشتم و دنیا برای من تمام شده بود؛ اما به خانم فاطمه زهرا (س) متوسل شدم. به بانو گفتم که یا فاطمه زهرا من هم مادرم، کمکم کن، کمکم کرد و الان من چند سالی است که پاکم.
انتهای پیام/60027/س