به گزارش اقتصادنیوز به نقل از اکوایران، در شرایطی که بسیاری از تحلیلگران از ظهور قدرت ها نوظهور و تلاششان را برای تغییر نظم جهانی به رهبری ایالات متحده می گویند؛ ریچارد هاس، رئیس اندیشکده شورای روابط خارجی آمریکا با انتشار یادداشتی در نشریه فارین افرز با عنوان«دهه خطرناک» بر این مولفه تاکید دارد که ایالات متحده می بایست برای جلوگیری از فروپاشی نظم حاکم، در گام نخست به شکاف های داخلی پایان دهد. اکو ایران این یادداشت را در چهار بخش ترجمه کرده که بخش اول آن تحت عنوان خیز ژئوپلتیکی روسیه و چین؛ خطرناکترین لحظه از زمان جنگ جهانی دوم ،بخش دوم آن با عنوان ماجراجویی پوتین بدون پاسخ میماند؟و بخش سوم آن با عنوان خطر رویارویی واشنگتن و پکن منتشر شده و در ادامه بخش چهارم این یادداشت منتشر می شود:
کره شمالی زرادخانه هسته ای خود و ابزارها و تجهیزات نامتعارقش را گسترش می دهد تا امن بماند. روسیه نیز به نوبه خود از سلاح هسته ای به عنوان اهرم دفاعی بهره می جوید. در چنین شرایطی خودداری ایالات متحده برای دخالت مستقیم نظامی در اوکراین به دلیل ترس از این که اعزام نیرو یا ایجاد منطقه پرواز ممنوعه می تواند موجب وقوع جنگ جهانی سوم گردد، توسط چین و سایر بازیگران به عنوان سندی تلقی خواهد شد که بر مبنای آن داشتن یک زرادخانه هسته ای برجسته و قدرتمند می تواند واشنگتن را از هرگونه فعل تحریک آمیزی بازدارد یا حداقل این کشور را وادار به خویشتن داری بیشتر کند.پس اصرار ایران برای داشتن ضمانت از جانب آمریکا جهت انتفاع از توافقی که ممکن است احیا شود جای تعجب ندارد.
ایران در سال 2018شاهد بد عهدی آمریکا بود و حالا نمی خواهد دوباره قمار کند. فعلا شواهد نشان می دهد که مذاکرات به بن بست خورده است با این همه حتی اگر آمریکا و ایران و دیگر طرفین برنامه جامع اقدام مشترک بتوانند به اجماع نیز دست یابند، مشکل میان طرفین حل نخواهد شد زیرا توافقنامه دارای تعدادی بند است موسوم به بندهای غروب آفتاب، از همین رو این سوال مطرح است که ایران چه زمانی قادر است هستهای شود؟.
در همین راستا یک یا چند همسایه ایران نیز ممکن است تصمیم بگیرند به تسلیحات نامتعارف مجهز شوند. در چنین شرایطی خاورمیانه که برای سه دهه بیثباتترین منطقه در جهان بود، ممکن است در آستانه هولناک ترین دوره تاریخی اش قرار بگیرد.
همانگونه که مشکلات جدید و قدیمی به یکدیگر برخورد می کنند و نظم تحت رهبری ایالات متحده را به چالش می کشند، شاید نگران کننده ترین مقوله، تغییرات در داخل ایالات متحده است. این کشور نقاط قوت و مزایایی بسیاری دارد؛ مزایایی چون حاکمیت قانون، انتقال منظم قدرت، توانایی جذب و حفظ مهاجران با استعداد در مقیاس وسیع و تحرک اجتماعی- اقتصادی.
اما امروز کم تر از گذشته وضعیت در داخل این کشور با ثبات است. چالش هایی چون خشونت با سلاح، افزایش نرخ جرم و جنایت در مناطق شهری، سوء مصرف مواد مخدر و مهاجرت های غیر قانونی به شکلی چشم گیر افزایش یافته است. علاوه بر این، شکاف های سیاسی نیز کشور را عقب نگاه داشته است. امتناع جمهوری خوهان از پذیرش نتایج انتخابات ریاست جمهوری 2020 که منجر به حمله به ساختمان کنگره در 6 ژانویه 2021 شد، احتمال ظهور نسخه آمریکایی«چالشهای» ایرلند شمالی را بیشتر کرده است. خشونت محلی با الهام از سیاست ممکن است در ایالات متحده به امری عادی تبدیل شود. تصمیم های اخیر دیوان عالی و واکنش های متفاوت داخلی به آن، تصور ایالات متحده چندپاره را برجسته کرده است.
در نتیجه، مدل سیاسی آمریکا جذابیت کم تری پیدا کرده است و عقب نشینی دموکراتیک در ایالات متحده به عقب نشینی از این مقوله در سرزمین های دیگر نیز کمک کرده است. زمانی با بدتر شدن اوضاع و سوء مدیریت اقتصادی ایالات متحده زمینه برای وقوع بحران مالی جهانی در سال 2008 هموار کرد. حالا تصمیم های اشتباه اخیر موجب ایجاد تورمی فزاینده شده است و به شهرت این کشور لطمه زده است.
شاید نگران کننده ترین مقوله از میان رفتن ایمان به ثبات سیاسی و اساسی واشنگن باشد. بدون اجماع بین آمریکاییها در باب نقش مناسب کشورشان در جهان، نوسان های تهاجمی وحشیانه ای در سیاست خارجی ایالات متحده رخ داده است. از نفوذ فاجعه بار دولت جورج دبلیو بوش در عراق تا انفعال تضعیف کننده دولت اوباما در خاورمیانه و سرزمین های دیگر. بی کفایتی و معامله گرایی دولت ترامپ که بسیاری را به شک انداخت، موجب شد دیگران این سوال را مطرح کنند که ایا تعهدات پیشین در واشنگتن اهمیت دارد یا نه. دولت بایدن برای در اولویت قرار دادن ائتلاف ها و مشارکت ها بسیار فعال بود، اما در برخی مواقع تردیدها در باب استواری و شایستگی آمریکا افزایش می یابد؛ این تردیدها بالاخص بعد از خروج پر هرج و مرج نیروهای آمریکایی از افغانستان در سال گذشته، افزایش یافت.
این واقعیت که نمی توان پیش بینی کرد که چه کسی دفتر بیضی شکل کاخ سفید را در آینده در اختیار خواهد داشت، موضوع تازه ای نیست. آنچه جدید است، این است که نمی توان حدس بزند که این شخص چگونه روابط ایالات متحده با جهان را مدیریت خواهد کرد.نتیجه تداوم این وضع آن است که متحدان و شرکای ایالات متحده به شکلی جدی چاره ای ندارند جز آن که اتکای مستمر به واشنگتن را با گزینه های دیگر چون خودکفایی بیشتر یا احترام به همسایگان قدرتمند بسنجند. خطر دیگر این است که توانایی واشنگتن برای بازدارندگی رقبا کاهش می یابد چرا که دشمنان ایالات متحده را تقسیم شده می دانند.
در رویارویی با هیاهوهای ژئوپلتیکی و چالش های جهانی که به نظر می رسد آینده این دهه را تعیین می کند، هیچ دکترین یا ساختاری فراگیر برای سیاست خارجی آمریکا نمی تواند نقشی چون سیاست مهار در طول جنگ سرد را ایفا کند؛ سیاستی که در چارچوبش اجماع سازه ها برای هدایت سیاستگذاران، تبیین سیاست ها، اطمینان بخشی به متحدان و علامت دادن به دشمنان مفید بود.
اما در دنیای معاصر نمی توان خود را به چنین چارچوب ساده ای محدود کرد،. امروز چالش های متنوعی وجود دارد که در یک ساختار واحد تعریف نمی شود. محاسبه و قضاوت شرایط نشانگر این واقعیت است که دیگر نمی توان از نظم جهانی به عنوان یک پدیده واحد صحبت کرد. نظم ژئوپلتیکی سنتی که منعکس کننده توازن قدرت و میزان اشتراک هنجارها است، قابل تبیین است.
جهانی شدن منعکس کننده وسعت و عمق تلاش مشترک برای رویارویی با چالش هایی چون تغیرات اقلیمی و بیماری های همه گیر است.در چنین شرایط ایالات متحده نباید به سادگی مفروض ها را کنار بگذارد و در عرصه سیاست خارجی به انزوا نزدیک شود. پس به جای پیگری یک ایده بزرگ، واشنگتن باید از چندین اصل و شیوه برای هدایت سیاست خارجی اش استفاده نماید و این خطر را که دهه آینده موجب مصیب های بیشتر می شود را کاهش دهد.
این تحول سیاسی در عرصه خارجی زمینه ساز فعل و انفعال هایی می شود؛ فعل و انفعال هایی که عمدتا بر اتحادها برای جلوگیری از تجاوز روسیه و چین و مشارکت های انتخابی هفکر متمرکز است تا چالش های جهانی ؛چالش هایی که ایالات متحده نمی تواند به تنهایی آنها را نادیده بگیرد یا از آن گذر کند.علاوه بر این ارتقا دموکراسی در خانه به جای خارج از کشور باید در کانون توجه قرار بگیرد زیرا در صورت عدم موفقت این گزاره، آمریکا دستاوردهای بیشتری را از دست خواهد داد.
امروز حمله روسیه به اوکراین تهدیدی فوری برای نظم جهانی است. مدیریت صحیح جنگ مستلزم تعادلی ظریف است؛ تعادلی که عزم را با واقع گرایی در هم می آمیزد. غرب باید حمایت اقتصادی و نظامی گسترده ای از اوکراین ارائه دهد تا از ادامه حیات این کشور به عنوان کشوری مستقل اطمینان حاصل شود و مانع از آن شود تا روسیه سرزمین های بیشتری را از آن خود کند.
اما غرب باید این حقیقت را بپذیرد که نیروی نظامی به تنهایی نمی تواند به اشغال روسیه پایان دهد. این نتیجه مستلزم تغییر سیاست در مسکو و ورود رهبری است که مایل به کاهش یا پایان دادن به حضور روسیه در اوکراین در ازای لغو تحریم ها نیست. پوتین هرگز چنین توافقی را نخواهد پذیرفت و واشنگتن و متحدانش برای ارائه یک مصالحه ارزشمند برای رژیم آینده فرضی در مسکو باید تحریم های شدیدتری را بر تمامی صادرات انرژی روسیه اعمال کنند.
مهم تر از همه، ممنوعیت صادرات گاز طبیعی به اروپا است. در باب چین نیز ایالات متحده آمریکا می بایست به همین ترتیب پایه های یک نظم منطقه ای را را تقویت کند. این به معنای اولویت دادن به اتحاد خود با ژاپن و چهارگانه (استرالیا، هند، ژاپن و ایالات متحده) و گروه آکوس (بریتانیا، استرالیا و ایالات متحده) است.