به گزارش الف؛ پایگاه خبری "میدل ایست آی" در گزارشی، ضمن اشاره به وضعیت کنونی نظام جهانی و معادلات بین المللی در اقصی نقاط جهان، به این نکته می پردازد که نشانه های افول نظم جهانیِ غرب گرا و به طور خاص "آمریکایی محور" در جهان آشکار شده و انتظار می رود که به زودی نظم جهانیِ جدیدی که برخلاف نظم آمریکایی، بازتاب دهنده واقعیت های عینی جهان است، ظهور کند و بسیاری از معادلات جاری بینالمللی را تغییر دهد.
میدل ایست ای در این رابطه می نویسد:
«نظم جهانی کنونی در حال تضعیف و محو شدن است و هنوز ایده و دیدگاه روشنی در مورد بنیان های نظم آتی جهان نیز وجود ندارد. 30 سال طول کشید تا جنگ سرد به پایان برسد با این حال دوره صلحِ پس از آن، به زور 10 سال هم به طول نینجامید. در شرایط کنونی نیز، ستون های نظام جهانی غرب گرا و آمریکایی محور که مبتنی بر اصول نولیبرالیسم است و بر ارزش هایی نظیر تجارت آزاد، اقتصاد بازار، جهانی شدن و امثالهم تاکید دارد، شدیدا متزلزل شده و زیر سوال رفته است.
از زمان وقوع حملات تروریستی 11 سپتامبر و متعاقبا حمله آمریکا به افغانستان و عراق تا به امروز، عملا شاهد آن بوده ایم که بنیان های نظم جهانیِ آمریکایی متزلزل شده و رو به ضعف می گذارد. بحران مالی سال 2008 جهان تردیدهای جدی را در مورد بنیان های اقتصادِ جهانی غرب محور ایجاد کرد. این سقوط تاریخی تا حد زیادی موجب اتحاذ سیاست های ریاضت اقتصادی از سوی کشورهای مختلف جهان و البته گسترش بی عدالتی و نابرابریِ جهانی شد. مسائلی که البته در نتیجه تحقیقات و پژوهشهای گوناگون به اثبات نیز رسیده اند.
در شرایط فعلی شاهدیم که طرح های اقتصادیِ بلند مدت عملا به گوشه ای رانده شده اند و به طور خاص چاپ پول به پدیده ای رایج در آمریکا و اتحادیه اروپا تبدیل شده است. اعتماد کورکورانه به نقش متوازن کننده بازارها و آنچه به اصطلاح "دست نامرئی اقتصاد" خوانده می شود هم به نقطه پایان خود رسیده است. بحران های اقتصادی و پاندمی کرونا نشان دادند که وجود یک دستِ مرئی که همان دخالت های دولت در اقتصاد است، مساله ای کاملا لازم و ضروری است. در این چهارچوب شاهد بوده ایم که در مدت زمان کوتاهی سیاستمداران، اقتصاددانان و متفکران نولیبرالِ غربی به صورت ناگهانی اصول و آموزه هایی که مدت ها به آن ها اشاره داشته اند را به دست فراموشی سپرده اند.
در شرایط کنونی شاهدیم که کشور چین پس از چندین دهه رخوت تاریخی، بار دیگر به یک قدرت جهانی در حوزه های مختلف به ویژه اقتصادی، سیاسی و نظامی تبدیل شده و در معادلات بین المللی اقدام به کنشگری فعال و موثر میکند. این کشور حتی پا را فراتر گذاشته و شاهدیم که اکنون به یک قدرتِ فناوری در دنیا تبدیل شده است و از حیث نظامی نیز، کشنگری های قابل توجهی را از خود نشان می دهد.
تمامی این مسائل عملا زنگ های هشدار را در واشینگتن به صدا درآورده اند. در این چهارچوب، آمریکا از خیزش چین شوکه شده و هنوز مایل نیست که نقش این کشور و دیگر بازیگران شبیه به آن را در عرصه معادلات بینالمللی به رسمیت بشناسد.
تضعیف هژمونی دلار در معادلات جهانی
قرار است رویدادی خاص و مهم، ماه آینده در چین اتفاق بیفتد و در قالبِ آن، انتظار می رود که "شی جین پینگ" رئیس جمهور چین، به نحو بی سابقه ای برای بار سوم عهده دار رهبری کشورش شود. مساله ای که در نوع خود راه را برای حضور مادام العمر وی در قدرت نیز هموار می سازد. در ماه نوامبر آتی نیز قرار است که انتخابات میاندوره ای کنگره آمریکا برگزار شود.
انتخاباتی که در نوع خود مشخص خواهد کرد آیا دولت بایدن می تواند با قدرت زیاد و با پشتوانه سیاسی لازم در مجالس سنا و کنگره آمریکا، دستورکارهای خود را به پیش برد یا خیر. یک هفته بعد، نشست گروه جی 20 در اندونزی نشان خواهد داد که چگونه روابط میان بلوکِ کشورهای جنوب(کشورهای در حال توسعه) و شمال جهانی(کشورهای توسعه یافته) در حال تغییر است.
در این بحبوحه آنچه کاملا واضح و آشکار است این نکته می باشد که پروژه جهانی شدن در حال خُرد شدن و تضعیفِ فزاینده است. در این راستا، برخی تحلیلگران غربی معتقدند که جهانی شدن، تحت تاثیرِ گازِ ارزان صادراتی از روسیه به اروپا و همچنان تضمینِ روند صادرات کالاهای ارزان قیمت و به صرفه از چین به آمریکا بوده است. مسائلی که در نوع خود ادامه حیاتِ "رویای آمریکایی" را تسهیل می کردند. جدای از این ها، جهان شدن تا حد زیادی به تفوق نظام مالی آمریکا که مبتنی بر هژمونی دلار به عنوان ارز برتر جهان بود و از تورم پایین و نرخ های بهره صفر نیز سود می برد، تکیه داشته است.
با این حال، این وضعیت در شرایط فعلی تا حد زیادی تغییر کرده است. هژمونی مالی آمریکا دیگر امری محتوم و مسلم نیست. در این چهارچوب شاهدیم که رهبران آمریکایی عملا از دلار به به مثابه یک ابزار و سلاح علیه هر فرد، کشور و گروهی که علیه منافع آن ها اقدام به کنشگری کرده و می کند، استفاده می کنند.
جدای از این ها، بسیاری از اصولی که آمریکایی ها و جهانی شدنِ مد نظرشان در عرصه معادلات بین المللی بر آن ها تاکید داشتند نیز در حالِ از هم گسیختن است. موضوعی که تا حد زیادی تحت تاثیر ایجاد اختلالات جدی در زنجیره های تدارکاتی اقتصادی در جهان است.
اروپایی که اکنون گزینه گاز ارزان روسیه را از دست رفته میبیند، عملا مجبور به پذیرش گزینه های جایگزینِ گران تر و مخرب تر است. آمریکا و چین نیز تا حد زیادی در حالِ فاصله گرفتن از یکدیگر هستند و در این میان هیچ سوالی را نیز از خود نمی پرسند که واقعا این مساله چه تاثرات مخربی را می تواند بر زنجیره های تدارکاتی در جهان و جریان های مالی به همراه داشته باشد.
جنگ اقتصادی
در شرایطی که شاهد وقوع یک جنگ تما م عیار در اوکراین هستیم، یک جنگ جهانیِ اقتصادی نیز میان آمریکا و اتحادیه اروپا با روسیه و به زودی چین، در حال توسعه و گسترش است. جنوبِ جهانی(کشورهای در حال توسعه)، در حال تماشای این وضعیت و روندها هستند و به زودی مخصوصا از منظر اقتصادی درگیرِ آن خواهند شد. ایالات متحده آمریکا در حال اعمال تحریم های ثانویه علیه کشورهایی است که با تحریم های آن علیه روسیه همراهی نمی کنند و احتمال می رود که در آینده نزدیک، وضعیت مشابهی در مورد کشورهایی که با تحریمهای چین نیز همراهی نمی کنند، برقرار شود.
زمستان در حالِ نزدیک شدن است. به احتمال فراوان اروپا شاهدِ جیره بندی انرژی خواهد بود. این در حالی است که آمریکا این نکته را روشن ساخته است که نمی تواند کمکی به متحدان اروپایی خود بکند. 40 نفر از مدیران تولید کننده فولاد و آهن در اروپا به تازگی نامه ای را خطاب به نهادهای اروپایی نوشته اند و هشدار داده اند که عملا بخشی که آن ها در چهارچوب آن کار می کنند، با تهدیداتِ وجودی و عینی از ناحیه هزینه های بالای انرژی رو به رو است.
در سطح جهانی، بانک جهانی به تازگی گزارشی را منتشر کرده و اعلام کرده است که اقتصاد جهانی در میانه یکی از سخت ترین بحران های خود در طی پنج دهه اخیر است. در میانِ نتیجه گیری های این گزارش به طور خاص به این نکته اشاره شده که وقوع یک "رکود"، قریب الوقوع به نظر می رسد.
نظم جهانی تحت رهبری آمریکا اغلب با غرض ورزی های خاصی اجرایی شده با این حال بحران های جاری در آن تا حد زیادی ناشی از ارزش ها و اولویت های متفاوت مخصوصا در کشورهایی نظیر چین، روسیه و کشورهای جنوب جهانی است. از این منظر، احتمال اینکه نظام جهانی در چهارچوب "معادلات تمدنی" دچار تغییر و تحول شود بسیار زیاد است.
یک قرن قبل، روشنفکر فرانسوی "رنه گنون" نسبت به یک تمدن غربیِ مادی گرایانه و البته فردگرایانه به شدت هشدار داد. چند دهه بعد تر، تاریخدان غربی یعنی "آرنولد تویین بی" این نکته را روشن ساخت که "غرب به هیچ عنوان نمی تواند این ادعا را داشته باشد که تنها مدل و الگویی است که دیگر کشورها باید آن را دنبال و یا از آن تبعیت کنند."
در شرایط کنونی، ایجاد یک "نظام جهانیِ متعادل" کاملا مورد نیاز است. نظام جهانی جدید بایست تا جای ممکن از ارزش هایی بهره مند باشد که از اشتراک جهانی نیز برخوردارند و فراگیر هستند و واقعیت های حالِ حاضر جهان را پوشش می دهند.»
*لینک:
https://www.middleeasteye.net/opinion/us-new-world-order-ashes-supremacy-arise