همشهری آنلاین، زهرا راد: جهروتیزاده خاطرات بسیاری از آن روزها دارد و کتاب «نبرد درالوک» را میتوان مستندی تاریخی و ارزشمند دانست که دربردارنده خاطراتی از فرماندهان جنگ همچون شهید حاج ابراهیم همت، شهید مهدی باکری، حاج احمد متوسلیان و شهید کاظم نجفی رستگار است. «نبرد درالوک» که به قلم محمود جوانبخت و از سوی انتشارات سوره مهر چاپ شده، روایتی داستانی از نبرد در غرب، جنوب کشور و عملیاتهای فتحالمبین و بیتالمقدس است.
جعفرجهروتی زاده، ۱۸سال داشت که همراه عدهای از دوستانش، داوطلبانه برای مبارزه با گروهکهای ضدانقلاب راهی غرب کشور شد و بعد در سالهای دفاعمقدس بهعنوان نیروی تخریب و فرماندهی گردان تخریب لشکر ۲۷ محمد رسولالله(ص) فعالیت داشت. سال ۱۳۶۳ از لشکر ۲۷ جدا شد و به فرماندهی یگان ویژه شهادت، مأمور تشکیل و سازماندهی این سازمان پارتیزانی شد؛ یگانی که انجام عملیات در داخل خاک عراق و پشت جبهه دشمن ازجمله وظایف و مأموریت آن بود. جهروتی زاده، فرماندهی عملیاتی را برعهده داشت که بسیار مهم و خطرناک بود. نبردهای پارتیزانی در دوران دفاعمقدس که بیشتر در کوهستانها و شهرهای مرزی عراق در شمال رخ میداد، کمتر در خاطرات رزمندگان آن دوران دیده میشود. خاطرات جهروتیزاده در کتاب «نبرد درالوک» را میتوان مستندی تاریخی از آن روزها دانست که به چگونگی انهدام تأسیسات چندین شهر عراق ازجمله دیانا و درالوک پرداخته است.
مدافعان انقلاب مردمی
بخشی از خاطرات جهروتیزاده در کتاب «نبرد درالوک» به سال ۱۳۵۷ و پیروزی انقلاب اسلامی مربوط است: «چند روزی از پیروزی انقلاب اسلامی نمیگذشت و من نیز مثل بسیاری از جوانان در پوست خود نمیگنجیدم. رؤیاهای ما به واقعیت پیوسته بود و بساط حکومت ستمگر برچیده شده بود. شب و روز نداشتیم و هر جا که فکر میکردیم انقلاب به ما نیاز دارد، حاضر میشدیم و همچنان که طعم خوش پیروزی را زیر زبانمان مزهمزه میکردیم، برای محکم کردن پایههای حکومت تازه تأسیس ایران اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی(ره) از جان نیز دریغ نداشتیم.»
مدت کوتاهی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، حوادثی رقم خورد که موجب شد جهروتیزاده به کردستان سفر کند: «یکماه از پیروزی انقلاب نگذشته بود که خبر رسید عدهای در کردستان قصد برپاکردن آشوب دارند. بدون هیچ درنگی من نیز به گروهی از جوانان انقلابی پیوستم که برای آرام کردن اوضاع، عازم کردستان بودند. با اینکه هیچ شناختی از کردستان نداشتم، اما تلاش کردم خیلی زود با فضا و جریانهای سیاسی ـ نظامی فعال در منطقه آشنا شوم. در واقع ما افراد نظامی نبودیم که برای جنگ و سرکوب آشوبگران به منطقه رفته باشیم، ما مدافعان انقلاب مردمی سرزمینمان بودیم.»
نبرد سخت
نبودن انسجام میان نیروهای ارتش و نداشتن تجربه و امکانات نظامی در سپاه پاسداران تازه تاسیس، موجب شد که شهر پاوه به تسخیر دشمن درآید: «در مرداد سال ۱۳۵۸ درگیریهای مسلحانه شکل گرفت. روزبهروز درگیریها شدت یافت و شهر تقریبا در دست ضدانقلاب افتاد و بعضی از مراکز مهم به محاصره آنها درآمد. ازجمله صدا و سیما، باشگاه افسران و پادگان کاملا در محاصره ضدانقلاب بود. در این زمان نیروهای مسلح جمهوری اسلامی سازماندهی خوبی نداشتند. چرا که ارتش جمهوری اسلامی بهخاطر وجود افراد خائن تقریبا سازمانش از هم پاشیده شده بود. سپاه پاسداران هم نیرویی بود که تازه تشکیل شده بود و تجربه، امکانات، اسلحه و مهمات کافی برای جنگیدن در اختیار نداشت. ضدانقلاب از این فرصت کمال استفاده را کرد و کاملا شهر سنندج را در اختیار خود گرفت و با بیش از ۱۲ هزار نفر شهر پاوه را کاملاً به محاصره خود درآورد. از آن جایی که کلیه جادههای منتهی به شهر پاوه توسط دشمن بسته شده بود و تردد از طریق آن امکانپذیر نبود، در نیمه مرداد ماه ۱۳۵۸ بنده و ۲ نفر دیگر با یک فروند هلیکوپتر ۲۱۴ به پاوه رفتیم. نیروهای ما در پاوه که شامل نیروهای پاسدار اعزامی و بومی بودند حدودا ۱۷۰ نفر میشدند که ما هم به جمع آنها پیوستیم. ضدانقلاب به امکانات زیادی که با خود آورده بود خیلی امید داشت علاوه بر آن، از طریق کشورهای مختلف خصوصا عراق کمک تسلیحاتی و مالی میشد و میخواست شهر پاوه را کاملاً به تصرف خود درآورد. در همین دوران بود که دکتر چمران به همراه ۲ نفر از پاسداران با یک فروند هلیکوپتر قصد فرود آمدن در محل هلالاحمر پاوه را داشتند که هلیکوپتر مورد اصابت گلوله قرار گرفت، خوشبختانه به آن آسیب جدی وارد نشد و خلبان شجاع آن توانست پایین بیاید و چمران و همراهانش را پیاده کند ...»
یگان شهادت
سردار جهروتی زاده، با شروع جنگ تحمیلی در عملیاتهای مختلف شرکت میکند. او سال ۱۳۶۳ پس از شهادت شهید همت، از لشکر ۲۷ محمد رسولالله(ص) جدا میشود و بعد از آن با حضور در قرارگاه رمضان در عملیاتهای برون مرزی فعالیت خود را ادامه میدهد. ظفر، نام عملیات برونمرزی است که در خاک عراق انجام میشد و جهروتیزاده که فرماندهی یگان ویژه شهادت را برعهده داشته در خاطراتش گفته است: «شب عملیات ظفر ۵ توانستیم بهسختی یکغار را نزدیک شهر درالوک پیدا کنیم. بچهها بهزور داخل این غار یکآتش کوچک روشن کردند. سرمای هوا وحشتناک بود؛ طوری که اصلاً نمیشد انگشت یخزده را روی ماشه اسلحه فشار داد. همه انگشتها و بدنها یخ زده بود. با شرایط خیلی سختی مواجه بودیم. از ایران امکاناتی مثل بادگیر و لباس گرم با خودمان برده بودیم، اما حریف سرمای هوا نمیشدند. بچهها در غار ماندند و نیروهای اطلاعات عملیات رفتند برای شناسایی. بنا شد ما (نیروهای یگان شهادت) زدن دوتا از ۳۶ پایگاه دور شهر را بهعهده بگیریم. باقی پایگاهها را هم به نیروهای معارض عراقی بسپاریم ...»