به گزارش اقتصاد آنلاین؛ممکن است از خود بپرسیم آیا من واقعا عاشق او هستم یا این احساس صرفا وابستگی عاطفی است؟! با ما همراه باشید تا در این مقاله به تفاوت بین عشق واقعی و حس ناخوشایند وابستگی عاطفی بپردازیم و راهِ رهایی از آن را به شما معرفی کنیم.
راهنمای مطالعه نمایش
وقتی شما با خودِ آسیبدیده و کودک درون نابالغتان عاشق کسی میشوید، احساس بهجودآمده در شما چندان ربطی به معشوقتان ندارد؛ این احساس بیشتر به این مربوط میشود که او چطور شما را دوست بدارد. در واقع، شما با عاشق شدن، وظیفۀ خوشبختی و شادی خود را به دیگری واگذار کردهاید و معیار ارزشمند بودن خود را در محبت دریافتی از معشوقتان میبینید. اگر او به این نیازها، آنطور که شما میخواهید، پاسخ دهد، آنگاه شما از معشوقه و عشقتان خوشنود میشوید. در مقابل، اگر او موفق نشود نیازهای شما را برآورده کند، شما احساس میکنید که بدون او دیگر توانِ ادامه دادن ندارید و زندگی برایتان تیرهوتار میشود. این همان حس «وابستگی عاطفی» است.
در این زمینه بخوانید؛
با این ترفندها از چشمان عشقتان رمزگشایی کنید! / ۷ حقیقت جذاب درباره معانی مختلف نگاه کردن
انواع وابستگی عاطفی / کدام وابستگی عاطفی خطرناک است؟
این چند علامت میگه رابطه عاطفی شما دوامی نداره!
این گونۀ اشتباه از عشقورزی، در واقع، نوعی مهرطلبی است. وابستگی عاطفی از کودک نابالغ و خودِ خودخواه شما ناشی میشود. کودک نابالغ درون شما به عشق و محبت دریافتی از دیگران وابسته است؛ مانند اینکه حفرهای در درون شما وجود دارد که فقط با عشق ورزیدن دیگران پر میشود. دلیل وجود چنین نیازی نپذیرفتن مسئولیتی است که در قبال عزت نفس و احساساتتان برعهده دارید. شما این نیاز مهم را به حضور دیگران گره زدهاید؛ درحالیکه این حس باید از درون خود شما بجوشد و لبریز شود.
گونۀ دوم عشقورزی «عشق بالغ» است. در این حالت، بهجای خودِ آسیبدیده و نیازمند، خودِ بالغ است که عاشقی میکند. خود بالغ پیش از عاشق شدن، ارزش خود را درک میکند. او آموخته است که چگونه وجودش را از عشق و محبت سرشار کند و به خودش عشق بورزد. چنین آدمی خودش را دوست دارد؛ پس میداند که چگونه دیگری را دوست بدارد و در دام وابستگی عاطفی گرفتار نشود. او میداند که مسئول احساسات و نیازهای عاطفیاش کسی نیست جز خود او؛ پس نیازی ندارد که با وابسته شدن به دیگری، این نیازها را برطرف کند. هدف چنین فردی از عاشق شدن، بهاشتراک گذاشتن عشق و محبت است نه دریافت آن!
دادن قدرت انتخاب به یکی از خودهای بالغ یا نابالغ، در گزینش معشوق ما تأثیر مستقیم دارد. آدمها اغلب جذب افراد شبیه به خود میشوند. پس هرچه بیشتر احساس ارزشمندی و عزتنفس کنیم، احتمال اینکه فردی با حس مشابه را پیدا کنیم بیشتر است؛ برعکس، اگر افسار اسب اختیار را به کودک نابالغ بسپاریم، احتمال آنکه با یک کودک نابالغ دیگر مواجه شویم بیشتر است.
وقتی دو نفر که هر دو به دنبال پر کردن حفره محبت درونی خود هستند سر راه هم قرار میگیرند، انتظار دارند که دیگری نیازهایشان را تامین کند. به احتمال خیلی زیاد این دو نفر پس از مدتی، به شدت از هم ناامید میشوند چراکه هیچ یک نتوانستهاند آنطور که دیگری انتظار دارد چاه عاطفی یکدیگر را پر کنند. این دو نفر پس از جدایی یکدیگر را عامل سیه روزی خود معرفی میکنند و هریک دیگری را به وظیفه نشناسی متهم میکنند.
آیا شما کسی را دوست دارید و حس میکنید بدون او نمیتوانید به زندگی ادامه دهید؟! پس سعی کنید به خود و دیگران بفهمانید که از معشوق خود دقیقا چه انتظاراتی دارید. وظیفۀ شما این است: آنگونه باشید که میخواهید او آنگونه باشد. بدینترتیب، شما این نیرو را مییابید که «عاشق» باشید نه «نیازمند». شما معشوق خود را بهخاطر آنچه هست، دوست خواهید داشت نه آنچه میتواند به شما بدهد. تنها در این حالت است که میتوانید بهجای جستوجوی سراب محبت، عشق واقعیِ جوشیدهازدرون خود را با دیگری تقسیم کنید.
بهجای آنکه بهدنبال دریافت عشق و محبت از دیگران باشید، آن را در درون خود جستوجو کنید و در لذت تقسیم آن سهیم شوید.