راز بزرگ زندگی آوینی افغانستان؛ خون‌دل‌هایی که رجایی برای رسیدن به «خون‌شریکی» خورد

خبرگزاری تسنیم شنبه 30 مهر 1401 - 11:03
نویسنده کتاب «محمدسرور» با اشاره به دغدغه‌های زنده‌یاد محمدسرور رجایی، در گفت‌وگویی با تسنیم از راز بزرگ زندگی او و ایده‌هایش برای پیوند فارسی‌زبانان گفت.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، کتاب «محمدسرور» با تحقیق علی ناصری باغبادرانی و تدوین فروغ زال به تازگی از سوی انتشارات راه یار روانه کتابفروشی‌ها شد. کتاب حاضر با نگاهی به زندگی و خاطرات زنده‌یاد محمدسرور رجایی، از شاعران و فعالان فرهنگی افغانستان، نوشته و منتشر شده است. بخشی از کتاب دربردارنده خاطرات خودنوشته مرحوم رجایی و بخشی دیگر، شامل خاطراتی است از خانواده، دوستان و همراهان او در سال‌های حضور در افغانستان و ایران.

زنده‌یاد رجایی از جمله شخصیت‌های فعال فرهنگی افغانستان بود. او و جمع دیگری از فعالان فرهنگی در ایران و افغانستان را می‌توان در زمره نخستین افراد برای تلاش در جهت پیوند میان فارسی‌زبانان نام برد؛ افرادی که «وطن فارسی» آرمان مشترک آنهاست. 

مرحوم رجایی در این حلقه با ایده «خون‌شریکی» و معرفی شهدای افغانستانی که در جنگ تحمیلی به شهادت رسیدند، وجه ناگفته‌ای از پیوند میان فارسی‌زبانان را معرفی کرد. او در کنار این دست از فعالیت‌ها، به راه‌اندازی و مدیریت مجله «باغ»، تنها مجله برای کودکان افغانستانی، پرداخت؛ مجله‌ای که می‌توان از آن به عنوان قدمی برای رشد و پرورش نسل آینده افغانستان نامید. گویی او برای تغییر آینده افغانستان چشم به نسلی داشت که «چراغ امیدش را در جای دیگری روشن خواهد کرد». خبرگزاری تسنیم به مناسبت انتشار این کتاب، با زال که کار تدوین این اثر را برعهده داشت، به گفت‌وگو پرداخت. زال در این مصاحبه از دغدغه‌ها و تأثیرات کار فرهنگی مرحوم رجایی و از راز بزرگ زندگی او گفت. مشروح این گفت‌وگو را می‌توانید در ادامه بخوانید:

*تسنیم: خانم زال! کتاب «محمد سرور» که اخیراً منتشر شده، دربردارنده زندگی زنده‌یاد محمدسرور رجایی، از شاعران و فعالان فرهنگی افغانستانی است. کمی درباره این کتاب و چگونگی تدوین آن توضیح دهید؟ آیا کتاب تنها با تکیه بر خاطرات خودنوشت آقای رجایی تنظیم شده است؟*

انتشارات راه یار بعد از درگذشت آقای رجایی تصمیم گرفت کتابی با محوریت خاطرات او منتشر کند. پیش از درگذشت آقای رجایی، جلساتی برای گفت‌وگو با او توسط علی ناصری برگزار شده بود. آقای ناصری می‌گفت که مرحوم رجایی فروتنی خاصی داشت و همواره تلاش می‌کرد تا از بیان خاطرات خود سر باز زند. سه جلسه مصاحبه آقای ناصری با آقای رجایی برگزار شد. مدتی بعد، اتفاق ناگواری رخ داد و آقای رجایی در اثر کرونا درگذشت. 

در کنار خاطراتی که آقای رجایی در این جلسه عنوان کرده بود، یک‌سری فایل دست‌نویس نیز از ایشان در دست بود. مرحوم رجایی در این فایل به برهه‌هایی از زندگی خود که بیشتر معطوف به افغانستان بود، پرداخته بود. زندگی که پیش از مهاجرت به ایران داشت و اینکه چطور به ایران آمد، پرداختن به چرایی و چگونگی ورود به عرصه‌های فرهنگی و نگارش کتاب‌هایی مانند «خون‌شریکی» و ... از جمله موضوعاتی بود که در این دست‌نویس پرداخته شده بود.

من پیش از این نیز تجربه همکاری با انتشارات راه یار را داشتم. برهمین اساس، تدوین خاطرات آقای رجایی نیز به من پیشنهاد شد و من نیز آن را پذیرفتم. در حین تدوین کتاب، داده‌های دیگری نیز از دوستان، خانواده و نزدیکان مرحوم رجایی به دستم می‌رسید که تکمیل‌کننده خلأهای موجود در خاطراتی بود که پیش از این در دست داشتیم. با این حال فکر می‌کنم بخش‌های مرتبط با حضور ایشان در ایران ناگفته‌هایی دارد که امیدوارم در چاپ‌های بعدی بتوان آن را رفع کرد.

کتاب , انتشارات راه یار ,

تا زمانی که به اهمیت یک سوژه پی نبریم، نمی‌توانیم آن را کار کنیم. من در این خاطرات با شخصیتی چند بعدی روبرو شدم، شخصیتی که به قول آقای محمدکاظم کاظمی در مقدمه کتاب، گویی کل تاریخ افغانستان در خود داشت؛ همین امر سبب شد تا برای تدوین کتاب «محمدسرور» مشتاق‌تر شوم. فضای ذهنی من پیش از خواندن این خاطرات، فضایی پر از درگیری و اتفاق بود، اما آقای رجایی در این خاطرات بُعد فرهنگی این کشور را نیز پیش چشم من قرار داد. او در این خاطرات به سابقه فعالیت‌های فرهنگی‌اش در افغانستان که از زمان جنگ بود، اشاره می‌کند.

از سوی دیگر، فکر می‌کنم خود مردم افغانستان نیازمند شناختن این نوع افراد از دل فرهنگ خود هستند. اینکه مرحوم رجایی چه مشکلات و سختی‌هایی را برای مهاجرت به ایران طی کرد و در نهایت به یک ایده به نام «خون‌شریکی» رسید. او به خوبی شرایط را تشخیص داده و متوجه شده بود که با استفاده از ظرفیت‌های فرهنگی و در نظر گرفتن اشتراکات بین دو ملت ایران و افغانستان، می‌توان بسیاری از مشکلات را حل کرد.

*تسنیم: آقای رجایی را می‌توان به عنوان یکی از حلقه‌های میانی بین دو ملت ایران و افغانستان معرفی کرد؛ فردی که در تمام سال‌های حضورش در ایران تلاش کرد تا با دست گذاشتن روی وجوه مشترک دو ملت، همدلی و پیوند آنها را بیشتر کند. با توجه به خاطرات ایشان، کمی درباره تلاش‌های مرحوم رجایی در این زمینه بگویید. اینکه او چه تأثیری در تغییر نگاه ایرانی‌ها به مهاجرین داشت؟

این تغییر نگاه امری نیست که بتوان یک شبه و یک روزه به آن دست یافت یا با یک حرکت فرهنگی تغییر کند. تأثیر حضور افرادی مانند آقای رجایی را باید هم در تغییر نگاه ایرانی‌ها به مهاجرین و هم بالعکس این قضیه بررسی کرد.

تلاش‌های آقای رجایی در این زمینه و ثمره آن که انتشار آثاری مانند مجموعه «خون شریکی» است، امروز دیگر به عنوان یک سند و مرجع معرفی می‌شود؛ یعنی اگر قرار باشد گفت‌وگویی میان افراد این دو ملت صورت گیرد، آثار مرحوم رجایی سندی است که می‌توان به آن استناد کرد.

رجایی در سال‌های متمادی تلاش کرد که دست روی نقاط مشترک دو ملت بگذارد. برای رسیدن به این هدف، به سراغ شهدای افغانستانی رفت که در جنگ تحمیلی و برای کمک رساندن به ایرانی‌ها به شهادت رسیده بودند. در خاطراتش می‌گوید که در دوره اول حکومت طالبان برای تکمیل مستندات این آثار به سراغ مجاهدان افغانستانی در افغانستان رفت. آنها مدارک خود را از ترس اینکه خطر جانی برایشان داشت، در زمین مدفون کرده بودند. رجایی به سراغ این نامه‌ها و مستندات رفت، آنها را در حالی که آسیب هم دیده بودند، از زیر خاک بیرون کشید تا بتواند سندی از این پیوند را ارائه دهد.

کتاب , انتشارات راه یار ,

کتاب «مأموریت خدا»، با نگاهی به زندگی شهید احمدرضا سعیدی، از شهدای ایرانی جهاد اسلامی افغانستان با همین نگاه نوشته شد؛ شهیدی که مزار او در بهسود افغانستان به عنوان یکی از زیارتگاه‌های محلی مورد احترام مردم منطقه است. آقای رجایی برای نگارش این اثر راه سختی را پیمود؛ آنطور که در مقدمه عنوان کرده، در شرایطی برای نگارش «مأموریت خدا» به افغانستان سفر کرد که داشتن دوربین در برخی از مناطق افغانستان که تحت نظر نیروهای طالبان بود، حکم اعدام را داشت.

کتاب , انتشارات راه یار ,

شهید احمدرضا سعیدی، شهیدایرانی جهاد اسلامی افغانستان، است که مزار او در افغانستان از احترام ویژه‌ای در میان اهالی برخوردار است

مجموع این تلاش‌ها بود که سبب شد مردم دو ملت با اشتراکات فرهنگی خود بیشتر آشنا شوند. او در کنار نگارش کتاب، با حضور در رسانه‌ها مانند برنامه «خندوانه» و ساخت مستندی از شهدای مشترک دو ملت، بر این پیوندها تأکید می‌کند.

*تسنیم: از جمله کارهایی که آقای رجایی در سال‌های حضورش در ایران انجام داد، انتشار مجله «باغ» برای کودکان و نوجوانان افغانستانی بود. مجله‌ای که گفته می‌شد تنها مجله افغانستان در این زمینه است. نقش آقای رجایی را در تربیت نسل جدید افغانستان از این منظر چطور ارزیابی می‌کنید؟

آقای رجایی رازی را در زندگی خود داشت که در خاطرات خود به آن اشاره می‌کند و می‌گوید که این اولین‌بار است که آن را مطرح می‌کند. راز بزرگ او این بود که او هیچ‌گاه تحصیلات مدرسه‌ای و رسمی نداشت. بنا به گفته مرحوم رجایی، او از قوم هزاره افغانستان بود و همین امر سبب شده بود تا با تبعیض در زمینه تحصیل مواجه باشد. او تحصیلات رسمی نداشت و با مطالعه کتاب‌های مختلف، سواد و آگاهی را به دست آورده بود. چنین شخصی وارد کار فرهنگی و رسانه‌ای شده و موفق می‌شود در تغییر نگاه بین دو ملت نقش مؤثری را ایفا کند.

آقای رجایی در خاطراتش می‌گوید که دو عامل مانع ادامه تحصیل او شد؛ نخست ظلمی که به قوم هزاره در افغانستان روا می‌شد و دیگری، رشوه. در زمان کودکی او، برای تحصیل در مدرسه از پدر آقای رجایی رشوه هنگفتی می‌خواستند که به علت عدم تأمین این مبلغ، آقای رجایی نیز از تحصیل بازمی‌ماند. پس از آن، به ایران مهاجرت می‌کند و قصد داشت که دروس حوزوی بخواند، اما به دلیل ورود غیر قانونی به کشور، پذیرش او صورت نمی‌گیرد. او در نهایت در سیرجان و در حوزه‌های روستای خودشان، تحصیلات حوزوی سنتی را فرامی‌گیرد اما هیچ‌گاه این تحصیلات به صورت آکادمیک ادامه پیدا نمی‌کند.

کتاب , انتشارات راه یار ,

با توجه به این مشکلات، آقای رجایی از کودکی‌هایشان با حسرت و از محرومیت‌هایی می‌نویسد که با آن مواجه شده بود. او در این بخش از خاطراتش، از حرصی می‌گوید که برای آموختن علم و ادبیات داشت، اما دوران کودکی‌اش در فضای جنگ و محرومیت سپری شده بود. به همین دلیل یکی از کارهای عجیب او، انتشار مجله «باغ» است که برای بچه‌ها منتشر می‌شد.

مجله «باغ» با هزینه شخصی خود مرحوم رجایی منتشر می‌شد. هرچند در دوره‌هایی چند نفر در انتشار به او کمک می‌کردند، اما در نهایت این مجله با هزینه و تلاش خود او به نتیجه می‌رسید و خودش نیز برای رساندن آن به دست کودکان افغانستانی در ایران یا افغانستان همت می‌کرد. او برای انتشار این مجله به هیچ‌جا وابسته نبود و درآمدی نیز برایش نداشت. مجله «باغ» در واقع ثمره دغدغه او برای تربیت نسل جدید افغانستان بود.

او می‌خواست از طریق این دست از فعالیت‌ها فضای صلح، رشد و معرفی فرهنگ و ادب را برای بچه‌های افغانستانی به وجود بیاورد که البته دغدغه مقدسی بود. مرحوم رجایی معتقد بود که باید مشکلات افغانستان را از ریشه حل کرد تا نسل بعدی افغانستان پر از تفکر، علم و فرهنگ باشد و آینده دیگری را برای کشورش رقم بزند. او اصلاح تفکر را از نسل جدید آغاز کرده بود.

*تسنیم: برای فردی مانند مرحوم رجایی که در حوزه‌های مختلف فعالیت می‌کرد و دغدغه‌های بزرگی داشت، آرزوهای متعددی را می‌توان تصور کرد. برداشت شما از بزرگترین آرزو آرمان مرحوم رجایی چیست؟

آقای رجایی یک افغانستانی مهاجر به ایران بود و به هر دو این کشورها عشق می‌ورزید. او معتقد بود که دین و زبان، دو عامل مهم در پیوند دادن میان این دو ملت است که باعث برادری میان آنها می‌شود. در کنار آن، مردم دو کشور مرز جغرافیایی و فرهنگ مشترک دارند و چقدر عجیب است که با وجود همه این اشتراکات، این گسست وجود دارد؛ گسستی که سالیان سال به خاطر پیشینه‌های تاریخی و نفوذ و حرکات بیگانگان ایجاد شده است.

یکی از آرزوهای بزرگ مرحوم رجایی برداشته شدن این گسست‌ها و مرزها بین دو ملت بزرگ ایران و افغانستان بود. او معتقد بود که در این صورت، مردم هر دو کشور وضع بهتری خواهند داشت.

*تسنیم: یکی از نکات قابل توجه کتاب «محمدسرور» بیان صادقانه آقای رجایی در خاطرات بدون سانسور و حذف است.

بله،‌ همین‌طور است. او از تلاش‌های خود برای گذراندن زندگی در خاطراتش می‌گوید. اینکه در برهه‌های مختلف مجبور بوده که برای این امر دست به چه کاری بزند. مدتی دست‌فروشی می‌کرد و از نگرانی‌هایش برای جمع شدن بساطش می‌گفت. آدم پر تلاشی بود که کار را برای خود عار نمی‌دانست.

او در بیان خاطراتش به موضوعات مختلفی اشاره می‌کند که گاه با زبان طنز همراه است. اما یکی از جذاب‌ترین خاطراتش در کتاب، مربوط به روزی است که قرار است افغانستان را برای مهاجرت به ایران، ترک کند. او در خاطراتش می‌گوید که مادر قوی و خودساخته‌ای داشت. در زمان خداحافظی مادرش ناراحتی‌اش را بروز نمی‌دهد و برای فرزندش تنها دعای خیر می‌کند. در خاطرات آمده است که در روستایشان یک کوه بلند قرار داشت که فرد با ایستادن روی آن، به مسیر روستا اشراف داشت. آقای رجایی وقتی داشت جاده را طی می‌کرد، نگاهش به سمت کوه رفت و دید که مادرش بر بلندای کوه ایستاده تا نظاره‌گر آخرین قدم‌های فرزندش در روستا باشد و او را با نگاه بدرقه کند؛ این در حالی بود که رفتن به بالای کوه دشوار بود. به گفته خواهر آقای رجایی، مادر بر سر کوه برای فرزندش نماز می‌خواند(دعا می‌کرد) و اشک می‌ریخت، اما این احساس خود را جلوی فرزند خود بروز نداده بود.

کتاب , انتشارات راه یار ,

خاطرات جالب و خواندنی متعددی در کتاب هست که می‌تواند مخاطب را با خود همراه کند. به عنوان نمونه می‌توان از خاطره‌ای یاد کرد که مرحوم رجایی در افغانستان مشغول فیلم‌برداری بود و به ناگاه با فردی مواجه می‌شود، در ابتدا فکر می‌کند که فرد مسلح است؛ برای اینکه خود را در امان نگاه دارد، دوربینش را به شکل اسلحه در دست می‌گیرد ... این قرار گرفتن نمادین دوربین به جای اسلحه نیز از خاطرات جالب کتاب بود.

در مجموع می‌توان گفت که آقای رجایی در بیان خاطراتش صادق بوده و کسی را قضاوت نکرده است. سبک او در این روایت‌ها، ژورنالیستی است، سانسور و قضاوتی ندارد و تنها روایتگر یک واقعه است.

انتهای پیام/

منبع خبر "خبرگزاری تسنیم" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.