کارتن خوابی / به گزارش رکنا، انگار آفتاب دیگر صورت شان را نوازش نمی کند و با آنها قهر کرده است. شاید هم ماه تاب دیدنشان را ندارد و دیگر آسمان زندگی شان را مهتابی نمی کند. اینجا... روی زمین... آنها دیگر جایی نمی بینند برای خماری یا نشئگی شان... اینجا... روی زمین... آنها دیگر جایی نمی بینند برای چشم های خمار از درد شیشه و هروئین... اینجا... روی زمین... آنها جایی که نه سرپناهی برای تن رنجورشان نیافته اند. رفته اند آن زیر... زیر زمین... آنجایی که لوله های خشک شده فاضلاب و بوی تعفنی که قابل تحمل نیست.
آنجایی که فقط زنده بمانند و سرما نتواند مغز استخوان هایشان تجاوز کند... آنجایی که بوی نم زمین و بوی اعتیاد برق چشمان شان می شود... آنجا که باید از شکاف زمین بگذری تا برسی به تاریکی... ساکنان تاریکی زیر زمین تهران خوفی ندارند از مخوف ترین پاتوق های شان... از بوی بد. ساکنان تاریکی زیر زمین تهران روزها سرشان را در مخازن زباله ها فرو می برند و به بوی بد عادت دارند. به تیزی هایی که تن شان را می خراشد. اما نه زخم ها برای ساکنان تاریکی زیرزمین تهران مهم است نه سرما... فقط موادمخدر است که آنها را دور هم جمع می کند... همچون مورچه ها دور هم می خوابند و زندگی می کنند. لقمه ای نان می خورند و فقط زنده می مانند در سرما و گرمای این شهر وحشی که زخم عمیقی به تن شان کشیده است.
اینجا... زیر زمین تهران وسعت زیادی دارد... نه سر دارد و نه ته... سوداگران مرگ اینجا دام گسترده بودند برای مردان و زنان آرام که جسم شان را به مواد فروخته بودند. کاش دستی بود... دستگیری بود که ساکنان تاریکی زیر زمین تهران را بیاورد در نور. آخرین قیمت های بازار ایران را اینجا کلیک کنید.