چرا منافقین به خون «امامقلی» تشنه بودند؟/ روایت مردی که کودک‌کشی را تاب نمی‌آورد

خبرگزاری فارس دوشنبه 02 آبان 1401 - 16:28
چرا منافقین به خون «امامقلی» تشنه بودند؟/ روایت مردی که کودک‌کشی را تاب نمی‌آورد

خبرگزاری فارس چهارمحال و بختیاری؛ نرجس سادات موسوی|اول دی ماه سال ۱۳۶۰ بود هوا سوز عجیبی داشت ابرهای سیاه سقف آسمان را پر کرده بود اما انگار آسمان قصد باریدن نداشت؛ اشک‌هایش یخ بسته بود و روی صورتش جا خوش کرده بود و هنوز باور نداشت لحظه خداحافظی و وداع با امام(ع) است اما به یکباره صدای مهیب انفجارِ نارنجک، بغض آسمان را ترکاند و چهارراه خواجه‌ربیع مشهد پر از خون شد.

امامقلی و مجتبی در خون می‌غلتیدند، امامقلی غلتی زد و نگاهش را به سمت گنبد طلای امام رضا(ع) چرخاند و لبخندی گوشه لبش جا خوش کرد. از کودکی کفن‌پوش امام رضا(ع) شده بود و نمی‌دانم در آخرین وداع در خلوت خود با امام چه گفته بود که هنوز از حرم دور نشده، مورد اصابت نارنجک منافقین قرار گرفت. زن جوان چادرش را روی سر بچه‌اش کشید تا صحنه خون‌بار را نبیند و مغازه‌دارها کرکره مغازه را پایین می‌کشیدند تا در امان باشند.

یک سال نشده بود که سازمان منافقین به صورت رسمی دستور به حمله مسلحانه و کشتار جمعی داده بود و بدون پرده‌پوشی از کشتارها با عنوان‌های «اعدام انقلابی» و یا «آتش مهر خلق» صحبت می‌کرد اما مگر امامقلی که بود که نامش در لیست سیاه منافقین قرار گرفته بود.

امامقلی در سن ۲۵ سالگی در سال ۱۳۴۹ برای دیدن دوره یک‌ساله از طرف کارخانه ذوب آهن اصفهان عازم شوروی شد اما نبوغ وی باعث شد این دوره در مدت هفت ماه و نیم تمام شود و سریع‌تر از موعد به کشور بازگردد. امامقلی سرش برای فعالیت‌های زیاد آن هم در دورانی که خفقان حکومت پهلوی اجازه نفس کشیدن نمی‌داد، درد می‌کرد.

جلسات مخفیانه، با پوشش نمایشگاه کتاب

حکومت پهلوی هر نوع فعالیتی را به جد سرکوب می‌کرد؛ امامقلی برای پرداختن به کارهای تشکیلاتی اقدام به برپایی نمایشگاه کتاب کرده بود و در این نمایشگاه‌ها ساعت‌ها با مردم صحبت می‌کرد و مسائل مختلف را برای مردم تشریح می‌کرد. امامقلی که مرید امام خمینی(ره) بود از هیچ کوششی دریغ نمی‌کرد تا همه مردم با امام خمینی(ره) و راه ایشان آشنا شوند.

او به سبب کارکردن در کارخانه ذوب آهن اصفهان هزاران اعلامیه حضرت امام(ره) را مخفیانه و بدون ترس از عوامل ساواک به داخل کارخانه می‌برد و بین کارگران تقسیم می‌کرد.

دستگیری امامقلی جعفرزاده توسط ساواک

 آبان ماه سال ۱۳۵۶ بود که مصطفی خمینی به دست نیروهای ساواک به شهادت رسید و غم بزرگی برای امام خمینی و مریدان ایشان به وجود آورد اما نهضت خمینی با قدرت‌تر ادامه یافت. در چهلمین روز شهادت حاج‌آقا مصطفی خمینی، مراسم بزرگی برای ایشان در مسجد سید اصفهان برگزار شد و امامقلی جعفرزاده به عنوان سخنران به مخالفت با حکومت پهلوی پرداخت، سخنرانی‌ امامقلی هنوز تمام نشده بود که نیروهای ساواک وارد مسجد شدند و او را دستگیر کردند.

امامقلی، سردسته اعتصابگران کارخانه ذوب‌آهن

پس از مدتی توانست از چنگال ساواک بیرون بیاید اما باز هم مشغول به فعالیت شد به همراه دیگر برادران مبارز، کارخانه ذوب‌آهن را به اعتصاب کشاند و در حمایت از خمینی کبیر قد علم کرد.

سال‌های ابتدایی انقلاب حجم حملات ناجوانمردانه منافقین و ملی‌گراهای دروغین افزایش پیدا کرده بود، دهه ۶۰ با کشتارهای جمعی شروع شده بود به صورتی که مردم جرات نداشتند از خانه بیرون بیایند مردم با ترس و وحشت برای امرار معاش از خانه بیرون می‌رفتند اما ترس از اینکه این رفتن بی‌بازگشت باشد کابوس هرروز مردم شده بود؛ چند وقتی بود که شهرها از صدای کودکان خالی شده بود و جایش را به صدای انفجار و زجه و مویه داده بود.

برای منافقین شخصیت‌ها مهم نبود و یکی پس از دیگری مردم مظلوم را به شهادت می‌رساندند. ۷ تیرماه سال ۶۰ بود که در یکی از این اقدامات، منافقین به دفتر حزب جمهوری حمله کردند و آیت‌الله بهشتی و سایر شخصیت‌های انقلابی از جمله رحمان استکی را به شهادت رساندند. رحمان از کسانی بود که امامقلی از نزدیک با او در ارتباط بود و فعالیت‌های زیادی در جریان انقلاب در کنار یکدیگر انجام داده بودند. خون امامقلی به جوش آمده بود و غم ترور رفیق دیرین برایش جانگداز و سخت بود.

کودک‌کشی توسط منافقین سنگدل

اما داغ تروری سرد نشده خبر بعدی به گوش می‌رسید، ۲۶ مهرماه بود که اتوبوس شرکت واحد در شیراز توسط گروهک منافقین به آتش کشیده شد و در جریان این آتش‌سوزی بیش از ۱۵ مسافر اتوبوس مجروح شدند و ۲ کودک خردسال نیز در آتش سوخته و به شهادت رسیدند ۲ دختر بچه خردسال بی‌پناه که خانواده‌هایشان جز تکه‌های بدن جزغاله‌شده چیزی پیدا نکردند.

حمله به کتابخانه ابوذر در رشت و تیراندازی به یکی از اعضای انجمن اسلامی کتابخانه و سر بریدن او، بمب‌گذاری در ماشین و سوختن زن و نوزاد شیرخواره در ماشین، سربریدن پدر و پسری با موزائیک در اصفهان، سوزاندن کمک‌های مردمی که قرار بود به جبهه و جنگ‌زدگان برسند و هزاران خبر دیگر روح و روان امامقلی را به شدت تحت تاثیر قرار داده بود.

امامقلی در برابر کودک‌کشی‌های این گروه تاب نمی‌آورد خبر به آتش کشیدن فاطمه سه‌ساله در اهواز که پس از خروج پدر و مادر از خانه برای اقامه نماز، در آتش منافقین سوخته بود و هزاران کودکی که بی‌گناه به شهادت می‌رسیدند طاقت امامقلی را طاق کرده بود و عهد بسته بود تا جان در بدن دارد مقابل این گروه بایستد.

امامقلی به همراه مجتبی استکی برادر شهید رحمان استکی به فعالیت‌های خود ادامه می‌دادند تا راه رحمان ادامه پیدا کند و گروهک منافقین نتوانند به اهداف خود برسند.

مجتبی با قاطعیت آرا جای رحمان را در مجلس پر کرده بود و امامقلی فرماندار شهرکرد شده بود. جلسات شبانه و فعالیت‌های زیرزمینی ادامه داشت تا فعالیت‌های منافقین خنثی شود و باعث شده بود نام مجتبی استکی و امامقلی جعفرزاده در لیست سیاه این سازمان قرار گیرد.

امامقلی پس از سال‌ها توسل خانواده و نذر و نیاز به دنیا آمده بود و تک فرزند خانواده بود.  تا ۷ سالگی لباس سفید بر تنش کرده بودند تا کفن‌پوش امام رضا(ع) باشد و سرنوشت طوری رقم خورد که منافقین پس از تعقیب و گریزهای فراوان رد امامقلی و مجتبی استکی را در مشهدالرضا بزنند و بعد از آخرین وداع با امام‌رضا(ع) آنان را با نارنجک به شهادت برسانند.

پایان پیام/ ۶۸۰۳۵/ی

منبع خبر "خبرگزاری فارس" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.