خوشبخت ترین آدم ها:
وقتی که خودم را از بالای ساختمان پرت کردم .در طبقه دهم زن و شوهر به ظاهر مهربانی را دیدم که با خشونت مشغول دعوا بودند!
در طبقه نهم پیتر قوی جثه و پر زور را دیدم که گریه می کرد !
در طبقه هشتم مِی داشت گریه می کرد چون نامزدش ترکش کرده بود .
در طبقه هفتم دن را دیدم که داروی ضد افسردگی هر روزش را می خورد!
در طبقه ششم هنگ بیکار را دیدم که هنوز هم روزی هفت روزنامه می خرد تا بلکه کاری پیدا کند!
در طبقه پنجم هم آقای وانگ به ظاهر بسیار ثروتمند را دیدم که در خلوت حساب بدهکاری هایش را می رسید.
در طبقه چهارم رز را دیدم که باز هم با نامزدش کتک کاری می کرد!
در طبقه سوم پیر مردی را دیدم که چشم به راه است تا شاید کسی به دیدنش بیاید!
در طبقه دوم لی لی را دیدم که به عکس شوهرش که از شش ماه قبل مفقود شده بود، زل زده است!
قبل از پریدن فکر می کردم از همه بیچاره ترم.
اما حالا می دانم که هر کس گرفتاری ها و نگرانی های خودش را دارد.
بعد از دیدن همه فهمیدم که وضعم آنقدر ها هم بد نبود.
حالا کسانی که همین الآن دیدم، دارند به من نگاه می کنند.
فکر می کنم آنها بعد از دیدن من با خودشان فکر می کنند که وضعشان آنقدر ها هم بد نیست!