با لبخند وارد شوید...

بیتوته دوشنبه 09 آبان 1401 - 09:04


عصبانیت ماهیگیر
روزی ماهیگیری یک ماهی گرفت و آن را روی زمین انداخت. ماهی خودش را به بالا و پایین پرتاب می کرد. آن قدر ماهی این کار را کرد. تا ماهیگیر عصبانی شد. ماهی را برداشت و ان را در آب انداخت و گفت:

حالا آن قدر آنجا بمان تا خفه شوی. تا تو باشی این قدر ورجه ورجه نکنی.

 فعالیت زیاد
اولی: نمی دانم چرا ریش های من سفید شده است اما موهایم مشکی است؟

دومی: برای اینکه تو از چانه ات بیش تر کار کشیده ای تا از  مغزت.

 شیر وحشی
 یک نفر داشت واسه دوستش تعریف میکرد: آره، چند وقت پیش داشتم توی جنگل می رفتم، که یک دفعه یک شیر وحشی بهم حمله کرد، منم نتونستم فرار کنم اونم منو گرفت و خورد.

دوستش میگه: آخه چطوری میشه؟ تو که الان زنده ای و داری زندگی می کنی!!

میگه: ای بابا، کدوم زندگی؟ تو هم به این میگی زندگی.

 هزار پا و زیپ
یه دفعه دو تا هزار پا همدیگر رو بغل میکنن میشن زیپ.
 
سگ فلج
یه نفر یه سگ فلج داشته، هر وقت دزد میومده، سگه رو می گذاشته توی فرغون و دنبال دزده می‌دویده.


منابع: sarcheshmeh.org
tebyan.net

منبع خبر "بیتوته" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.