شاید هنوز هم هستند کسانی که باور نکنند این نقاشی های ساده و بازیگوشانه ای که کودکان شان می کشند، الزاماً بازی با خطوط و رنگ ها نیست. یا راهی برای آن که سرشان گرم شود و احیاناً والدین شان ذوق کنند و دایما بچه ها را راهنمایی کنند که «مامان! اینو آبی کن، اونو قهوه ای!»
سال هاست که روان پزشکان بر اهمیت نقاشی آزادانه کودکان در آشکارسازی درونیات و ذهن شان تأکید کرده اند. این که اشکال و رنگ ها و ترکیب خطوط و دوایر در این نقاشی های به ظاهر ساده و سرسری نشانگان پیچیده ای هستند که می تواند میزان و منشأ آسیب های روانی اطفال را هم آشکار کند.
کودک نیازمند گفت وگو است اما چون تسلط کافی گفتاری و الفبایی ندارد، آگاهانه و به طور غیر مستقیم از طریق نقاشی، ویژگی های شخصیتی، ناکامی ها، فشارها و تمایلات درونی خود را آشکار می کند. در واقع نقاشی مانند خواب و رویا به او فرصت می دهد تا اطلاعات و اعمالی را که از دنیای بیرون کسب کرده از هم جدا و سپس آنها را دوباره تنظیم کند.
اشکال و رنگ ها و ترکیب خطوط و دوایر در این نقاشی های به ظاهر ساده و سرسری نشانگان پیچیده ای هستند که می تواند میزان و منشأ آسیب های روانی اطفال را هم آشکار کند.
هارلو معتقد است که نقاشی و بازی برای کودک وسیله اصلی سیاحت، خودآگاهی و به گذشته نگریستن است. نقاشی کودکان از سه چهار سالگی معنا پیدا می کند و می تواند هوش و عواطف و موقعیت و ارتباطات او را در زندگی نشان دهد. او در سنین 3 تا 6 سالگی بیشتر تحت تأثیر فشارهای درونی است، بنابراین علاقه وافری به استفاده از رنگ دارد و آن را بر شکل ظاهری ترجیح می دهد.
به تدریج که سنش بالاتر می رود، از وابستگی اش به رنگ کم شده و به شکل ها علاقه افزون تری نشان می دهد. کودک برای استفاده از رنگ ها فقط تحت تأثیر احساسات و عواطف خود قرار دارد و مثلاً ممکن است چمن را بنفش بکشد، چون هم می خواهد چمن را نشان دهد و هم از رنگ بنفش خوشش می آید.
والدین و مربیان نباید اصرار داشته باشند تا نگرش کودک را در برابر رنگ با واقعیات منطبق کنند و بگذارند هر چه دوست دارد بکشد. کوچک ترها بیشتر قرمز و نارنجی و صورت را می پسندند و در کل به رنگ های زنده تر گرایش بیشتری دارند؛ اما بزرگ تر که می شوند رنگ های گروه آبی، گرم و تند استفاده می کنند و فقط کودکانی که در خانه تحت نظارت شدید هستند، رنگ های سرد را انتخاب می کنند که علت اصلی آن به مشکلات عاطفی و روانی باز می گردد.
فقدان رنگ در تمام یا قسمتی از نقاشی نشانگر خلأ عاطفی و گاهی دلیل بر گرایش های ضداجتماعی است. کودکان «سازگار»، در نقاشی های شان به طور متوسط از پنج رنگ مختلف استفاده می کنند و کودکان گوشه گیر یا آنها که ارتباط با دنیای خارج را دوست ندارند، از یک یا دو رنگ بیشتر بهره نمی برند.
موضوعاتی که در نقاشی کودکان بیشتر دیده می شوند، آدم، خانه، درخت، خورشید، ماه، حیوانات و خانواده است. تمام جزئیات رفتاری و این که چه می کشند (یا نمی کشند) و با چه رنگ و اندازه ای، همه شان تعابیری دارد که به فهم بیشتر از کودک کمک می کند. عده ای عقیده دارند که نقاشی آدمک، خانواده و درخت، سه تست روان شناسی مفصل و معتبر برای اطفال محسوب می شود.
شکل آدمی که کودک می کشد، پیش از هر چیز شکل خود یا درکی که از بدن و تمایلاتش دارد را بیان می کند و حتی گودیناف، نقاشی آدمک کامل و درست را نشانه پختگی فکری کودکان می داند. جزییات فراوانی در تحلیل نقاشی آدمک هست که شاید در مطلب مجزایی در باره آن بنویسم. در باره سه جزء درخت (ریشه، ساقه و برگ) و چگونگی کشیدن آنها نیز جزییات فراوانی مطرح است که هر کدام نشانه ای از درونیات کودک است.
ماژیک
نقاش خانه و خانواده از همه مهم تر است. خورشید نماد مادر یا زندگی است و خانه نماد پدر. البته عده ای از روان شناسان اطفال، خورشید را نماد پدر یا به طور کلی والدین می دانند. اگر خورشید پشت ابر تیره یا کوه باشد یا کم رنگ باشد، یعنی والدین وجودشان گرم و پر مهر نیست و اگر خورشید را قرمز پررنگ یا سیاه بکشند به معنای ترسی شدید از پدر (یا گاهی مادر) است.
ماه بیشتر نشانه نیستی است و بسیاری از کودکان آن را در نقاشی هایی که از قبر و قبرستان می کشند به کار می گیرند. چراغ یعنی عشق و محبت در زندگی و اگر آن را خاموش بکشد، نشانه ای از مرگ مادر است. رودخانه جریان زندگی است و دودکش نماد عاطفه در خانواده. اگر خانه سقف نداشت یعنی پدر نقش حمایت کننده را در خانه ندارد و پنجره و رنگ آن نماد ارتباط ذهنی کودک با جهان خارج است.
در ورودی خانه نماد رفت و آمدهای خانوادگی است و اگر کوچک باشد یعنی خانواده کم رفت و آمد است و بالعکس. خانه بدون در ورودی در پنج تا هشت سالگی نشانه خجالتی بودن و وابستگی شدید به مادر است و بعد از هشت سالگی نشانگر احساس خود کوچک بینی و تنهایی است و در نوجوانی شرم حیای زیاده از حد و احساسات گرایی رقیق و سطحی را نشان می دهد. مدت زمانی که برای ترسیم هر یک از اشخاص اجزای نقاشی صرف می کند و دقتی که در مورد جزئیات به کار بسته می شود نیز دارای اهمیتی است.
یا تمایل و حساسیتی که در بازگشت به بخش معینی از نقاشی خود نشان می دهد. همچنین این نکته که نقاشی در چه قسمتی از کاغذ و با چه شخصی آغاز شده است. ناحیه پایین صفحه، ناحیه غرایز بنیادی است و کودکان خسته و روان آزرده و افسرده بیشتر به این بخش گرایش دارند. بالای صفحه مطلوب و آرمان گراها و رؤیاپردازهاست و ناحیه ای برای گسترش تخیلات.
چپ جایگاه گذشته است و در راست صفحه، آینده نقاشی می شود. اگر کودک خود را پایین تر یا کوچک تر از دیگران بکشد، نشانه اضطراب گناه کاری است و چه بسا تا حدی افراطی باشد که اصلاً خودش را از نقاشی حذف کند... جزییات و شرح زیاد است و به پایین ستون نزدیک شده ایم!...
حرف آخر این که کودک بهتر از هر کسی می داند قصد بیان چه چیزی را داشته. یادتان باشد که همواره پس از تمجید نقاشی اش از او بخواهید که نقاشی اش را برای تان تعریف کند. و البته فراموش نکنید که کودک تان درجزیره یا سیاره خودش نشسته، روی نوک بالاترین درخت و بی اعتنا به همه کسانی که دور و برش هستند. پس لطفاً در حال نقاشی مزاحمش نشوید و بگذارید کارش را بکند!