نظریه داروین
زیست شناس و زمین شناس انگلیسی بود که بیش از هر چیز برای یافته هایش در زمینه دانش فرگشت شناخته می شود. او این نظریه را مطرح کرد که همه گونه ها دارای نسبی مشترک هستند؛ این نظریه امروزه توسط دانشمندان پذیرفته شده است و یکی از مفاهیم بنیادی دانش به شمار می آید.
داروین نظریه خود مبنی بر اینکه این تبار زایش فرگشت نتیجه فرآیندی به نام انتخاب طبیعی بوده است که در آن، تلاش برای بقا تاثیر مشابه ای بر روی اصلاح نژاد گزینشی در زادگیری گزینشی دارد را نخستین بار در مقاله ای مشترک با آلفرد راسل والاس مطرح نمود. از داروین به عنوان یکی از مهمترین انسان های تاریخ بشر یاد می شود.
همچنین کتاب خاستگاه گونه های او به عنوان یکی از مهم ترین کتاب های علمی تاریخ شناخته شده است.
در سال 1859، یک سال پس از انتشار مقاله ای مشترک با والاس، داروین کتاب خاستگاه گونه ها را منتشر کرد و شواهد خود مبنی بر فرگشت را در آن شرح داد؛ تا دهه هفتاد قرن 19 میلادی، فرگشت به عنوان یک «حقیقت» در میان قشر تحصیل کرده پذیرفته شد.
با این وجود، پس از ارائه سنتز مدرن در اوایل قرن بیستم، اجماعی در میان دانشمندان پدید آمد و انتخاب طبیعی به عنوان پایه و اساس سازوکار فرگشت پذیرفته شد. این کشف علمی داروین ضمن پیوند دادن همه علوم زیستی به یکدیگر، تنوع زیستی را نیز توضیح می دهد.
نظریه داروین بر اساس نظریه مالتوس جامعه شناس و اقتصاددان انگلیسی که درباره رشد جمعیت انسانی، علل بروز فقر و جنگ بود شکل گرفت. نظریه مالتوس بر این اساس بود که جمعیت انسان ها بر اساس قاعده رشد هندسی افزایش پیدا می کند در حالی که بیشتر شدن تولیدات تغذیه ای بر مبنای قاعده عددی است.
در سری رشد هندسی هر عدد مساوی است با ضرب عدد قبلی در یک عدد معین ولی در رشد عددی هر عدد مساوی است با جمع عدد قبلی با یک عدد معین. با توجه به این نظریه رشد انسان ها بیشتر از افزایش موادغذایی است. اگر کنترلی بر این جمعیت وجود نداشته باشد می تواند قحطی و فقر را به وجود بیاورد. مالتوس زمان تجدید نسل انسان را 25 سال فرض می کند که با این محاسبه در هر قرن برای هر انسان 4 بار تجدید نسل قابل باور است.
تکامل واژه ای است که سریعا موجب یادآوری موضوع تبدیل شدن یک موجود تک سلولی به دایناسور و سپس میمون و انسان میشود! اما تئوری تکامل واقعا چه چیزی به ما می گوید؟ چارلز داروین برای مطرح کردن این موضوع که تمام گونه ها دارای اجداد مشترکی هستند، معروف است. به خاطر همین است که به او پدر علم تکامل می گویند. اما داروین تنها فردی نبود که به دنبال منشا مشترک گونه های مختلف بود.
داروین به طور خلاصه این نظریه انقلابی را مطرح کرد که گونه ها در طی زمان تغییر کرده و می کنند. این زمان از هزاران سال به میلیون ها سال تغییر کرد چرا که عملا مشخص شده بود عمر زمین چند میلیارد سال است.
مکانیزم اصلی تکامل موجودات را داروین "انتخاب طبیعی" و بقاء موجودات با همانگی بیشتر با محیط دانست.
سالها بعد با کشف اصول علم ژنتیک و پیشرفت دیرین شناسی و سایر رشته های مرتبط عملا نظریه تکامل مدرن بنیان نهاده شد و شواهد غیر قابل انکاری به نفع این نظریه یافت شد.
تئوری داروین
این نظریه بیان می کند که هیچ یک از جانوران به شکل امروزی شان وجود نداشته اند و به تدریج و با تغییر در نسل ها به این شکل درآمدند. همه جانوران از نظر او دارای اجداد مشترکی بوده اند. او معتقد بود که بر اثر تغییرات در جانوران تک سلولی و تکامل آن ها نوع انسان به وجود آمده است و زمینه و شروع خلقت را تصادف و احتمال می داند.
این نظریه از 150 سال پیش تا به حال تنها نظریه علمی است که چگونگی شروع زندگی و به وجود آمدن انسان را بیان می کند. اما تحقیقاتی که انجام شده نشان می دهد که انسان هایی که در هزاران سال پیش وجود داشته اند به همین شکل امروز بودهاند و از تغییرات هیچ جانور تک سلولی به وجود نیامده اند که نظریه داروین را رد کردند.
نظریه ی تکامل داروین
نظریه ی داروین - والاس بر اساس سه مشاهده و دو نتیجه ی کلی حاصل از این مشاهده ها، پایه گذاری شده است.
مشاهده: اگر مقاومت محیطی نباشد، هر نوع جانداری، به قاعده تصاعد هندسی افزایش می یابد. به گفته دیگر، جمعیتی که در سال اول تعداد افرادش را دو برابر می سازد، بالقوه می تواند تعداد افرادش را در سال دوم، چهار برابر و در سال سوم، هشت برابر کند.
مشاهده: اما در طبیعت، اگرچه گاه تغییراتی در اندازه جمعیت گونه ها رخ می دهد، اندازه جمعیت هر گونه از جانداران، در خلال مدتی طولانی ثابت می ماند.
نتیجه: پیداست که همه ی گامت ها به زیگوت تبدیل نمی شوند، همه ی زیگوت ها به صورت جانداران بالغ در نمی آیند و همه ی افراد بالغ باقی نمی مانند و تولید مثل نمی کنند؛ بنابراین بایستی تنازع برای بقا در میان باشد.
مشاهده: همه ی افراد یک نوع جاندار نظیر یکدیگر نیستند، بلکه نسبت به هم تفاوت های فردی عمده ای نشان می دهند.
نتیجه: بنابراین، در تنازع بقا، افرادی که دارای تفاوت های مساعدترند، مزیتی در رقابت با دیگران خواهند داشت. پس تعداد بیشتری از آنها باقی می مانند و فرزندان پرشمارتری تولید خواهند کرد.
چنانکه دیده می شود، داروین و والاس محیط را علت اصلی انتخاب طبیعی می دانستند، یعنی محیط کم کم جانداران دارای صفات نامساعد را از میان می برد و جانداران دارای صفات مساعد را حفظ می کند. پس از گذشت نسل های بسیار و متوالی و تأثیر مداوم انتخاب طبیعی، سرانجام گروهی جاندار یک صفت یا تعدادی صفات جدید و مساعد را به درجه ای خواهد رساند که به صورت گونه ای جدید، از گونه ی اجدادی ظاهر خواهد شد.
آشنایی با نظریه های داروین
فرضیه ی تکاملی چارلز داروین، نقطه ی عطفی در مسئله ی ثبوت یا تکامل انواع به شمار می رود. داروین متأثر از نظرات توماس مالتوس در رساله ی اصل جمعیت؛ به این نتیجه رسید که رشد جمعیت به آسانی می تواند به «تنازع بقا» منجر شود؛ و در این رقابت زاده های با مطلوبیت بیشتر، بر دیگران برتری خواهند داشت.
محدودیت منابع باعث می شود تا در هر نسل بسیاری از زاده ها پیش از رسیدن به سن تولید مثل تلف شوند. این ایده می توانست گوناگونی جانوران و گیاهان را، در عین اشتقاق از اجداد مشترک توضیح دهد؛ و در عین حال این شرح تنها با استفاده از قوانین طبیعی که برای همه ی اشیاء یکسان بودند، فراهم می شد.
خلاصه عقاید مالتوس این بود که جمعیت انسانی بر اساس قاعده رشد هندسی افزایش مییابد. در حالی که افزایش تولیدات غذایی بر پایه قاعده رشد عددی است. ساده ترین شکل سریهای رشد هندسی و عددی را میتوان به صورت زیر نوشت.
128، 64 ، 32 ، 16 ، 8 ، 4 ، 2 : رشد هندسی
14 ، 12 ، 10 ، 8 ، 6 ، 4 ، 2 : رشد عددی
در سری رشد هندسی هر عدد مساوی با عدد قبل ضرب در یک عدد معین و در سری رشد عددی مساوی با عدد قبل به اضافه یک عدد معین است. به این ترتیب تعداد انسانها سریعتر از رشد منابع غذایی افزایش می یابد و در صورتی که کنترلی بر جمعیت انسانی اعمال نشود، بروز فقر و قحطی اجتناب ناپذیر است. مالتوس زمان متوسط تجدید نسل انسانها را 25 سال فرض کرد و به این ترتیب برای انسان در یک قرن 4 بار تجدید نسل قبول مینمود.
اصولا نظریه داروین درباره نقش سازش ها در تحول جانداران، از عقاید لامارک ملهم است. در عصر داروین قوانین وراثت هنوز شناخته نشده بود. داروین اعتقاد داشت که قوانین توارث بسیار پیچیده و مهم هستند. اما از مجموع مطالعات خود درباره ارثی شدن صفات اکتسابی چنین نتیجه گرفت که اگر صفت یا تغییری در مرحله ای از زندگی یک جاندار بروز کند، در نتایج وی نیز در همان سن یا زودتر ظاهر خواهد گردید.
داروین برای توجیه نظریات خود در باره ارثی شدن صفات اکتسابی مکانیسم همه زایی را مطرح کرد و دیدگاه بقراط فیلسوف معروف یونانی را در این زمینه از نو زنده کرد. اساس و خلاصه این نظریه داروین آن است که همه اندام های بدن در ساختن نطفه مشارکت می کنند و هر اندامی سهم مشخصی برای تشکیل دادن نطفه تولید و ارسال می کند.
داروین کلمه ژمول را بیان مهم اندام ها ابداع کرده و عقیده داشت وقتی اندامی در طول زندگی یک جاندار، دستخوش تغییر شود، نتیجه این تغییر از ژمول، یعنی سهم مهم آن اندام در ساختن نطفه به نسل بعد منتقل می شود. به این ترتیب داروین علاوه بر قبول و تایید نظرات لامارک در باب وارثت اکتسابی، مکانیسمی نیز برای توجیه و تحلیل این روند ارائه می کند که این بخش از نظریه داروین بعدا مردود شناخته شد.
نظریه فرگشت داروین
در طی میلیون ها سال فرگشت، تلاش برای زنده ماندن یا همان بقا و افزایش حداکثری تولید مثل که از آن با عنوان موفقیت تولید مثلی یا موفقیت در تولید مثل یاد می شود، از جمله غرایز اصلی در همه گونه های موجودات زنده و انسان بوده که رفتار او را هدایت کرده است. منشاء بسیاری از رفتارهای انسان و از جمله رفتارهای جنسی او را، در این دو غریزه می توان یافت.
تولید مثل موفق، به معنای تعداد فرزندان قادر به بقا و تولید مثلی است که موجود زنده، از خود به جای می گذارد.
در نظریه فرگشت، واژه تناسب، به ویژگی هایی اطلاق می شود که منجر به افزایش حداکثری شانس بقا و تولید مثل موفق افراد در هر گونه، می شوند. در بین هر گونه، آنهایی که یک سری ویژگی های خاص را دارند که افزایش دهنده احتمال زنده ماندن و تولید مثل موفق هستند، تناسب بیشتری دارند.
چارلز داروین به توانایی افراد متناسب تر در بقا و تولید مثل بیشتر، بقای متناسب ترین ها، شایسته ترین ها یا اصلح، اطلاق کرد. منظور او این بود که در هر نسل از هر گونه از موجودات زنده، فقط آنهایی زنده مانده و موفق به تولید مثل می شوند که درشاخص های بقا و تولید مثل، متناسب تر یا شایسته تر از بقیه باشند.
مفهوم تنازع یا جنگ برای بقا، اشاره به این مطلب دارد که گونه های مختلف نسبت به یکدیگر و در درون هر گونه، اعضای آن ها نسبت به همدیگر، در نبردی همیشگی هستند تا بتوانند زنده مانده و تولید مثل داشته باشند.
چارلز داروین، به رقابت افراد برای استفاده از منابع و زنده ماندن، تنازع برای بقاء یا زنده ماندن اطلاق کرد.
در تنازع برای بقا، نه تنها بین گونه های متفاوت، بلکه در خود گونه ها نیز، برای زنده ماندن، رقابت به وجود می آید. در بین هر گروه، فقط آن هایی که توانایی بیشتری برای انطباق با محیط داشته و از سایرین قوی تر هستند، بقا می یابند.
هر گونه ای، گونه های دیگر را شکار می کند و در عین حال، به وسیله گونه های دیگر شکار می شود. دشمنان هر گونه، فقط گونه های دیگر نیستند. در بسیاری از موارد، مشکل مهم، رقابت و نبرد با سایر اعضای گونه خود، است.
داروین علاوه بر آنکه تنازع بقا، انتخاب طبیعی و سازش با محیط را در امر تحول و تغییر جانداران موثر می دید، متوجه شد که روابط بین جانداران و به عبارت بهتر، ارتباطات غیر مستقیم بین آنها نیز به نحوی در امر تحول اثر می گذارد. و به این ترتیب نظریه داروین در مورد اصل ارتباط غیر مستقیم ارائه شد.
گردآوری: بخش علمی بیتوته