پوتین در نطق اخیر خود عمدتاً بر دو موضوع تمرکز کرد. اول شالوده شکنی از نگرش بینالمللی غرب بود. او غرب را فاقد یکپارچگی معرفی کرد و حتی نگاهی دوگانه به «غرب سنتی و ملهم از ارزشهای مسیحی و حتی اسلامی» و «غرب تهاجمی، تجاوزگر و استعمارگریزی» داشت. پوتین بر غرب دوم تأکید و این غرب را دنبالکننده سلطه و هژمونی در نظام بینالمللی معرفی کرد.
در دیدگاه او غرب خواهان یکسانسازی و تحمیل ارزشهای خود به جهان است. در این خصوص آنچه او و دیگر دستاندرکاران امور اجرائی و همچنین اندیشمندان روابط بینالمللی روسیه مطرح میکنند آن است که غرب از «روابط بینالمللی قاعده بنیاد»سخن میگوید اما خود میخواهد این قاعده را بنویسد و طرفه آنکه به حقوق بینالملل که در بستر چند قرن گذشته توسط غرب راهاندازی شده نیز بیاعتنا است. چون حقوق بینالملل موجود اصل را بر برابری حاکمیت ملی کشورها میگذارد، عبارت نوین «روابط بینالمللی قاعده بنیاد» که پوتین چندین بار آنرا مطرح و نقد کرد به نحوی در تضاد با حقوق بینالمللی است.
اما موضوع دوم مورد تأکید پوتین پذیرش تنوع در روابط بینالمللی، در زندگی اجتماعی و فراتر در تمدنهای بشری است. بسآمد و تکرار واژه تمدن در نطق او برجسته بود. به تعبیر او فقط یک تمدن وجود دارد و تمدنها همگی حرفی برای گفتن دارند.
در این راستا باید اشاره کرد که بیش از یک دهه است که روسها، نه فقط خود را کنشگری استراتژیک در سطح جهانی معرفی میکنند، بلکه از روسیه بهعنوان «بازیگر تمدنی» یاد میکنند. پوتین در عین حال به تمدن غربی ادای احترام کرد و گفت که روسیه ضد غرب نیست، در این میان به برخی از کنش و واکنشهای فرهنگی در درون غرب هم پرداخت و شکافهای موجود در مباحث فرهنگی در غرب را یادآور شد. اما نطق او با واکنشهایی در غرب روبرو شد که به نوبه خود، بازتابی از وضع روابط بینالمللی پیچیدهای است که در حال شکلگیری است. مخصوصاً اگر به محوریت بحث اوکراین در مناسبات غرب، روسیه در قالب تحولات نوین توجه شود.
بسیاری از تحلیلگران غربی، نطق پوتین را طراحی شده برای حمایت از جناحهای راست در اروپا و آمریکا قلمداد کردند. بدین معنی که آن گروهها نسبت به پندارها، گفتارها و رفتارهای لیبرالهای افراطی در غرب مخصوصاً در حوزه مناسبات جنسی موضع انتقادی دارند.
فراتر از بحث گرایشهای لیبرال افراطی در غرب شرایط اوکراین و مخاصمات مسکو و واشنگتن در این زمینه، دیدگاههای نسبتاً جدیدی را در آمریکا و اروپا در مدت اخیر به همراه داشته است. به عنوان نمونه پخش نامه شماری از اعضای دموکرات مجلس نمایندگان آمریکا موسوم به دموکراتهای مترقی به بایدن که فقط نباید در قضیه اوکراین بر ابعاد نظامی تکیه داشت و باید در پی ابتکارات دیپلماتیک هم بود قابل توجه است یا اینکه در درون حزب مخالف بایدن، یعنی حزب جمهوریخواه نگرش متفاوتی نسبت به جنگ اوکراین بهطور خاص و مناسبات با روسیه بهطور عام بوجود آمده است.
واقعیت این است که تلاش آمریکا برای حفظ موقعیت برتر خود در نظام بینالمللی در سه دههای که از پایان جنگ سرد میگذرد، همچنان بحثانگیز و مناقشه آمیز است. ایده تک قطبی هنوز در بین دستاندرکاران سیاست خارجی، بعضاً جانبداران را به دنبال خود کشیده و میکشد. ایده دو قطبی آمریکا و چین و یا آمریکا و روسیه نیز عده دیگری را به خود جذب کرده است، اما کلیت ایده و مفهوم قطب در روابط بینالمللی دگرگون شده است و قطبهای کهن و نوین در پویایی خاصی در حال شکل دادن به نظام بینالمللیاند. روسیه خود را یکی از قطبها میداند. امکان بازسازی نظام دو قطبی را منتفی میداند. نفع خود را در این میبیند که در قالب نظام چند قطبی، بهعنوان یکی از قطبها مورد شناسائی قرار گیرد. این گزاره نسبت سخنان پوتین با گفتار و رفتار بینالمللی روسیه را روشن میکند.
۶۹۳۰۲