خبرورزشی: مرتضی کرمانی مقدم یکی از چهرههای به یاد ماندنی تاریخ پرسپولیس محسوب میشود. ستاره پرسپولیس در نیمه دوم دهه ۶۰ میتوانست خیلی زودتر در فوتبال ایران چهره شود اما بالاخره با یک بازی دوستانه در زمین خاکی مقابل علی پروین و شاگردانش موفق شد به پیراهن قرمز رنگ این تیم برسد. مرتضی کرمانی مقدم یکی از خوش صحبت ترین پیشکسوتان فوتبال ماست که بد ندیدیم دقایقی با او خاطره بازی کنیم:
هنوز هم برخیها به اشتباه به شما به جای مرتضی، مجتبی میگویند. درست است؟
بله، من مرتضی کرمانی مقدم هستم اما علی آقا پروین از همان اول نمیدانم چرا به من گفت مجتبی و دیگر همان اشتباه لفظی اسم ما را عوض کرد! البته این مربوط به سالهای اول و دوم بازی من در پرسپولیس بود و بعدها با یادآوری به نویسندگان ورزشی و گزارشگران تلویزیونی اوضاع کمیعوض شد.
گزارشگران تلویزیونی هم به اشتباه شما را کرمانی مقام میخواندند؟
آن هم یک قصه طولانی داشت! من نمیدانم چرا کرمانی مقدم شده بود کرمانی مقام؟ یکی از گزارشگران عزیز که نمیخواهم اسم بیاورم در آن زمان اصرار داشت فامیلی من را کرمانی مقام صدا بزند و بقیه هم از او تبعیت میکردند!
آن زمان مثل الان لیست چاپ شده در اختیار گزارشگران نبود؟
درست است اما به هر حال از سرمربی، سرپرست و خود بازیکن که میتوانستند بپرسند. به هر حال گذشتهها گذشته و این هم دیگر جزو خاطرات ما شده است.
الان در فوتبال امروز خیلیها وقتی صحبت از بازیکن جدید میشود میگویند نیاز به زمان بیشتر برای هماهنگی دارد. این درحالی است که من خوب به خاطر دارم شما در اولین بازی خود برای پرسپولیس توانستید گل بزنید و ستاره زمین شوید. خاطره ای از اولین بازی خود با پیراهن پرسپولیس دارید؟
بله، اولین بازی من برای پرسپولیس مقابل نیروی زمینی بود. یک گل زدم و بازی خوبی هم انجام دادم که هفته نامههای ورزشی آن زمان هم نوشتند. خوب به خاطر دارم در آن بازی من کفش مناسب نداشتم و کفش ولی الله صالح نیا بدنساز تیم را قرض کردم و پوشیدم. آن کتانی استوکها چند شماره بزرگ تر از پای من بود و به همین خاطر چند جفت جوراب پوشیدم تا اندازه شود و ... خلاصه آن که با آن وضعیت در پرسپولیس استارت زدیم.
شما قبل از آن در تیم بنیاد شهید بازی میکردید و پرسپولیسیها از شما شناخت داشتند. درست است؟
اگر واقعیت را بخواهید محمد پنجعلی بیشتر من را میشناخت. محمد آقا هم دست آخر من را به پرسپولیس برد اما همه چیز به یک بازی دوستانه در زمین خاکی بر میگشت. ما در محلههاشمیو سی متری جی زندگی میکردیم. پرسپولیس هم با علی آقا پروین برای بازی در زمین خاکی محل ما آمده بود و توانستیم این تیم را با همه بزرگانش ببریم. آن روز ما ۲ بر یک برنده شدیم و هر دو گل را هم من زدم. از همان جا علی آقا مرا شناخت و کمیبعد همراه محمد پنجعلی سر تمرین پرسپولیس رفتم.
جالب آن که از همان ابتدا پیراهن شماره ۸ را پوشیدید که در پرسپولیس ارزش زیادی داشت. قبل از انقلاب حسین کلانی و بعد هم ناصرمحمدخانی میپوشیدند؟
بله، من عاشق ناصرمحمدخانی بوده و هستم. هنوز هم میگویم در تاریخ فوتبال ایران فوتبالیستی روی دست او نیامده و نخواهد آمد. ناصرمحمدخانی چپ پایی بود که در سمت راست بازی میکرد. کارهایی که امروز لیونل مسی میکند بدون اغراق ناصرمحمدخانی آن زمان انجام میداد. یک فروارد سرعتی که تکنیک وحشتناکی داشت. او مثل آب خوردن مدافعان حریف را دریبل میزد و یک بازیکن فوق العاده بود. هنوز که هنوز روی دستش فوتبالیست نیامده و نخواهد آمد. من با افتخار پیراهن شماره ۸ را پوشیدم در حالی که اعتراف میکنم هیچ کس به اندازه ناصرمحمدخانی لایق آن نبود.
اما مرتضی کرمانی مقدم هم خیلی زود ستاره پرسپولیس و محبوب هواداران شد؟
این نظر لطف شماست. شاید شانس خوب من این بود که همبازیان کاردرستی داشتم. شما دیگر محسن عاشوری یا فرشاد پیوس و مجتبی محرمیدر فوتبال ایران پیدا نکنید. من در کنار چنین بزرگانی رشد کردم و ...
نکته دیگر آن که شما تعریف جدیدی از پیراهن شماره ۸ ارائه کردید! پیش از مرتضی کرمانی مقدم بازیکنانی که این شماره را در پرسپولیس میپوشیدند همه تکنیکی یا گلزن بودند اما ...
بله، اولین ۸ یاغی من بودم! البته بعدها مجتبی محرمیاز من هم شرتر شد! ما دو نفر یک جورهایی بچه پایین شهر بودیم و حرف زور توی کت ما نمیرفت. در زمین باج نمیدادیم و شاید یک جاهایی هم به خاطر سادگی یا رفاقت دچار اشتباهاتی شدیم که منجر به محرومیت شد. جوان بودیم دیگر...
شما و مجتبی محرمیدر زمین همه را میزدید اما اگر بخواهید از یک نفر اسم ببرید یا اینکه از او حلالیت بطلبید، آن شخص کیست؟
حمید استیلی! او پسر با معرفت و دوست داشتنی است اما در زمان بازی خشن بود. در بازی پرسپولیس با پاس به خواست علی پروین او را به شکل بدی زدم، همیشه خشن بود و یک بار علی آقا را زده بود. پروین به من گفت: "اجازه نده ۱۰ دقیقه در زمین باشد!" من هم او را زدم، چنان زدم که او را با آمبولانس از ورزشگاه بیرون بردند و دیگر تا آخر بازی ندیدمش و... به هر حال همه چیز در زمین فوتبال بود. حمید استیلی پسر با معرفت و دوست داشتنی است.
البته پرسپولیسیها خاطرات شیرین زیادی هم با شما دارند. مثلا گلزنی به الهلال عربستان و... خودتان تعریف میکنید؟
راستش را بخواهید در بازی رفت نیمه نهایی نخستین دوره جام در جام باشگاههای آسیا در عربستان بازی نکردم. خوب هم شد که بازی نکردم. در تمرین روز پیش از بازی با الهلال وحید قلیچ ـ دروازهبان وقت پرسپولیس ـ روی پایم افتاد و باعث شد تا رباط پایم کشیده شود و همان شب هم ورم کرد؛ چنانکه نتوانستم بازی کنم و ناصر محمدخانی به جایم بازی کرد، و گرنه جزو بازیکنان اصلی بودم. مربی برزیلی الهلال برای بازی برگشت تیم ما را به خوبی آنالیز کرده بود. او در مصاحبههایش بعد از بازی گفت، پرسپولیس را به خوبی میشناخته ولی نمیداند این شماره یازده (کرمانی مقدم) از کجا آمده است؟ راست هم میگفت چون در عربستان بازی نکرده بودم. گلی که در حضور ۱۲۰ هزار نفر وارد دروازه الهلال کردم را هرگز از یاد نمیبرم. آن بهترین گل فوتبالم بود. از خوشحالی مردم و آن ۱۲۰ هزار نفر بسیار لذت بردم. واقعا بهترین گلی بود که زدم. آن گل تاریخی بود.
در فوتبال ملی هم مدیون مرحوم پرویز دهداری هستید. اگر بخواهید یک خاطره از آن مرحوم تعریف کنید؟
خاطره که از پرویزخان زیاد داریم. یک مرد بزرگ که واقعا معلم بود و سعی میکرد در کنار فوتبال به شاگردانش درس انسانیت و معرفت هم بدهد. یادم میآید یک بار با نپال بازی داشتیم و سه بر صفر جلو بودیم. با مجید نامجو مطلق در گوشه زمین آنها را اذیت میکردیم. دهداری تمام تعویضهایش را هم انجام داده بود، ولی من را از بازی بیرون کشید و کنار خودش روی نیمکت نشاند. ۱۰ دقیقه به پایان بازی مانده بود که از داور اجازه گرفت و من را بیرون کشید. پرسیدم: «چرا؟ آقا چه اتفاقی افتاده؟» گفت: «خجالت نمیکشی؟ شاید نامزد، همسر یا خانواده آن بازیکنان اینجا نشسته باشند. شما دارید، آنها را دست میاندازید؟» تازه معنای حرف او را درک میکنم. او معلم اخلاق و پدر ما بود. به او احترام زیادی میگذاشتم. واقعا انسان بزرگی بود.
به عنوان سئوال آخر اگر مرتضی کرمانی مقدم فوتبالیست نمیشد چه کاره میشد؟
(با خندهای بلند) محسن عاشوری همیشه میگوید میتوانستم قهرمان مسابقات اتومبیلرانی «فرمول یک» شوم!
(با تعجب) جدی میگویید؟!
از بس که تند و سرعتی رانندگی میکردم. اصلا چیزی به اسم ترس در رانندگی آن زمان برای من مفهومینداشت. محسن عاشوری دوست صمیمیام در پرسپولیس بود و در ضمن آدم بسیار خونسردی است. هیچ کس دیگری غیر از محسن حاضر نمیشد سوار ماشین من شود. خیلی عجیب و غریب و به نوعی دیوانه وار رانندگی میکردم و شاید اگر در برزیل یا انگلیس و کشورهایی که در مسابقات اتومبیلرانی حرفی دارند به دنیا میآمدم میتوانستم در این رقابتها حرفهایی برای زدن داشته باشم اما به هر حال خوشحالم که فوتبالیست شدم. در فوتبال هم به اندازه کافی، به لطف خدا توانستم پیشرفت کنم و از این بابت راضیام.