اصلا دلت می آید
تمام این کافه ها
بی تو بودن را به رخم بکشانند؟
پس بیا تاقهوه تلخ چشمانت را بنوشم
میخواهم دراین شبهای بلند پاییز
برایت ژاکتی ببافم از جنس عشق
و رج به رج با خیالت سحر کنم
راستی خاطرم باشد
جیب هایش را کمی بزرگتر ببافم
دستهایم سردتر از زمستان است
الهه جمالی
اشعار الهه جمالی
دنیاست دیگر
روزی کسی عاشقانه های مرا
برایت زمزمه خواهد کرد
کسی که من نیستم
و تو آن روز عاشق میشوی
بر شاعری که مدتهاست
عاشقانه هایش را
برای کسی مینویسد
کسی که دیگر تو نیستی
آدم است دیگر
همیشه دیر می رسد
الهه جمالی
اصلا مرا چکار
به اخبار ایران و جهان
وقتی که تمام کوچههای شهر
رسواییام را دیدند
در جستجوی خبری از تو
حالا بی تو دیگر
هیچ خبری در دنیا نیست
الهه جمالی
شعر سپید
قرار است عقربهها
به هم برسند
راس ساعت صفر
نمی دانم آن دو برای رسیدن به هم
دارند جان می دهند
یا من برای نرسیدن به تو
جان می کنم؟
هرچه هست دیر میگذرد
همین یک دقیقه آخر
و حالا عقربهها
از رسیدن به هم سرمست
و من بازهم به تو نمیرسم
ساعت صفر
عقربهها جفت میشوند
تو میآیی
الهه جمالی
نیستی
تا قد کشیدن دلتنگیام را ببینی
که در نبود تو آن قدر بزرگ شده
که در دلم دیگر جا نمیشود
نیستی تا ببینی
چگونه ازچشمانم سرازیر میشود
و زندگی را ازمن و
مرا از زندگی میگیرد
نیستی و دلتنگی
بی تو امان نمیدهد مرا
گردآوری:بخش فرهنگ و هنر بیتوته