در دوره ناصری، واژه ملت در مراسلات و نطقهای شاهانه دیده میشود اما، گونهای اختلاط در استعمال این واژه مشاهده میشود. زیرا در این مراسلات، از یک طرف بین مفهوم رعیت و ملت تفاوت قائل شدهاند و در حقیقت مردم به دو گروه ملت و رعیت تقسیم شدهاند و از طرف دیگر، موارد زیادی از جابهجایی واژگانی بین رعیت و ملت دیده میشود. بهعنوان مثال ناصرالدین شاه در واقعه رژی، در جواب نامه میرزای آشتیانی بدینصورت، تفاوتی مابین «مردم» و «رعایا» قائل شده بود: «جناب امینالسلطان- امتیاز دخانیات داخلی که چند روز قبل موقوف شده بود این روزها که امتیاز خارجه را هم موقوف فرمودیم و کلیتا این عمل به طرز سابق شد حالا به تمام علما و حکام و مردم اطلاع بدهید که مطمئن باشند و به تمام رعایا حالی نمایند.» از دستخط شاه اینگونه استنباط میشود که مردم، گروهی بودند که به همراه علما و حکام در موقعیت برتری نسبت به رعایا قرار داشتند و این موقعیت برتر، احتمالا آگاهی و درک بیشتر در کنار نفوذ محلی بود که ماموریت آگاه کردن رعایا به آنان داده شده بود. با این همه، ناصرالدین شاه در نامه دیگری به شیرازی عبارت ملت را به کار برد و نوشت: «... آنچه مایه سعادت و سلامت این ملت است به خواست خدا تکمیل نماییم.»
پس از پیروزی انقلاب مشروطیت نیز تا اندازهای این اختلاط کاربرد از مفهوم ملت در نزد پادشاهان قاجار ادامه یافت و از نظر شاهان قاجار، جایگاه ملت در دولت مشروطه، معادل یا تنها اندکی فراتر از مفهوم رعیت بود. به طوری که در فصل اول قواعد انتخابات، در ماده اول آمده بود: «انتخابکنندگان ملت در ممالک محروسه ایران از ایالت و ولایت باید طبقات ذیل باشند: شاهزادگان و قاجاریه، علما و طلاب، اعیان و اشراف، تجار، ملاکین و فلاحین و اصناف». به نظر میرسد طبقات دیگر مردم غیر از طبقات ذکر شده عملا به عنوان مفهوم ملت خطاب نمیشدند و در واقع هنوز کسانی که موقعیتهای مالی برجسته و نفوذ محلی داشتند، ملت و دیگران رعیت بودند. گفتنی است که طبقه حاکمه قاجار که تمایلی به از دست دادن اختیارات شاهانه خود نداشتند، هیچ وقت در باطن، مفهوم ملت با تعریف جدید را جایگزین رعیت نکردند، بلکهتنها به نوسازی بنای دولت تن دادند. به این معنی که بهرغم امضای فرمان مشروطیت و بعدها متمم آن که حقوق ملت را مشخص و برایشان به عنوان شهروند، حقوق مساوی تعریف میکرد و دولت و ملت را به عنوان دو جزء دولت ملی دارای حقوق مساوی میدانست و سلطنت را ودیعهای از سمت ملت به دولت معرفی میکرد، در عمل اینچنین نشد.
نطق مظفرالدین شاه برای شاهزادگان و امرای سلسله قاجار پیش از تشکیل مجلس شورای ملی، بیانگر آن است که تنها، یک جا به جایی واژگانی بین رعیت و ملت اتفاق افتاده وگرنه ملت در نظام مشروطه، همان وابستگی رعیت به شاه را دارا بود یا حداقل از طرف شاه اینطور انتظار میرفت وگرنه به کار بردن عبارت «ملت شاهپرست خود» در نظام مشروطه نباید مفهومی داشته باشد. او میگوید: «... ما به صراحت طبع این آزادی و مشروع و مجلس شورای ملی را به ملت شاهپرست خود عنایت فرمودیم و ریاست این مجلس را با نهایت شوق، خودمان قبول کردهایم و این مجلس محترم، مجلس خود ماست.»
حکم محمدعلی میرزا ولیعهد، حاکم آذربایجان در اوایل شعبان ۱۳۲۴ نیز بیانگر همین تفاوت برداشت از مفهوم رعیت و ملت بود. او در ضمن صدور فرمان اجازه تشکیل مجلس شورای ملی به اهالی آذربایجان گفت: «برای اعطای مجلس شورای ملی که اساس آبادانی و ثروت و ترقی دولت و ملت است، عموم رعیت چه در شهر تبریز چه در ولایات مملکت آذربایجان چراغان بکنند.» در حکم ولیعهد، آنان که باید چراغانی و شادمانی میکردند. عموم رعیت و آنها که مجلس شورای ملی به آنها ثروت و ترقی میبخشید، دولت و ملت بودند و تفاوت ظریفی در کاربرد عبارات «ملت» و «رعیت» به چشم میخورد.
روشنفکران ایرانی با مشاهده پیشرفت غرب در جستوجوی علت عقبماندگی ملت خود برآمدند. آنان ایرانیان را بهعنوان ملت چندهزار سالهای میدیدند که باید از حالت تبعه و رعیت به شهروندان آزاد تبدیل میشدند و از تاریخ عظمت ایران باستان به عنوان انگیزه و مدل پیشرفت استفاده کردند. آنان رعایت حقوق مردم و رشد علمی- فرهنگی را در تمدن ایران باستان پررنگ جلوه دادند و به مردم گوشزد کردند که باید همانگونه که در دنیای باستان در این زمینه از سایرین پیشی گرفته بودند در دنیای کنونی نیز هم پایه دول متمدن اروپایی باشند و به حقوق فردی خود دست یابند. در این میان، اعراب را ویرانکننده تمدن باستانی ایران به حساب آوردند. اقدام جلالالدین میرزایقاجار در نوشتن کتابنامه خسروان در این راستا بود. او در کتابش به قوم پارس توجه کرد. چندین بار از دانش و هنر قوم پارسی سخن گفت و بهمنظور برجسته کردن قوم پارس نوشت: «... در آغاز جهان پیش از آنکه دیگران هنرمند شوند، پارسیان دانشور و هنرمند بودهاند.»
بهخصوص، توجه ویژهای به حذف کلمات و اصطلاحات غیرپارسی نشان داد و سعی کرد نامه خسروان را با واژههای پارسی بنویسد. او در این کتاب از یک طرف بر داشتههای علوم پارس تاکید کرد و از طرف دیگر بهطور ضمنی، وابستگی دینی به اعراب را بهعنوان تنها وجه وابستگی پارسیان به اعراب نفی کرد و جمشید را همان پیغمبر پارسی دانست که اعراب آن را سلیمان میدانستند و عباداتی مانند روزه را دارای ریشه ایرانی دانست.
جلالالدین میرزا، در این کتاب که در مورد پادشاهان ایرانی نوشته شده بود، مواردی در مورد عدل و دادگستری پادشاهان ایران و رعایت حقوق مردم از طرف آنان را مورد توجه قرار داد. در حقیقت نامه خسروان، وجود عدالت و رعایت حقوق فردی را که ایرانیان در رویارویی با تمدن غربی، فقدانش را حس میکردند، در گذشته باستانی ایران به آنان گوشزد میکرد و به آن میبالید. بهعنوان نمونه در ضمن معرفی کیقباد نوشت: «مردمان با دادرسی او، دادگری منوچهر را از یاد بردند.» و در مورد طهمورث نوشت: «بزرگان را فرمود به خوراک شبانگاه ساخته، خورش بامداد به درویشان دهند.» در ذکر احوال بهمن خاطرنشان کرد که: «در سال یکبار همه زیردستان را بخواندی و در آن انجمن از تخت فرود آمده، نخست سپاس آفریدگار را به جای آوردی و زان پس گفتی در این یکسال ... اگر از من و گماشتگانم شما را آسیب رسیده، آشکار کنید تا دادگری کنم.»
میرزافتحعلی آخوندزاده نیز تلاش داشت، اهمیت مردم ایران را در گذشته تاریخی به آنان گوشزد کند. هدف او، روشنگری در شناخت گذشته و فرهنگ ملت پارس بود و امید داشت، پارسیان جایگاه و حقوق فردی خود را بازشناسند. نامه او به مانکجی صاحب، پیشوای زرتشتیان ایران گویای این مدعا بود، آنجا که نوشت: «من خودم اگرچه علیالظاهر ترکم. اما نژادم از پارسیان است. جدم حاجی احمد از رشت آمده و در آذربایجان توطن اختیار کرده ... آرزوی من این است که ... ایرانیان بدانند که ما فرزند پارسیانیم و وطن ما ایران است ... ما را شایسته آن است که اسناد شرافت بر خاک وطن مینو نشان خود بدهیم.» او به مساله تغییر الفبای پارسی به عربی اشاره کرد و آن را نادرست دانست و در نامه به وزیرمختار ایران مقیم لندن ضمن بهکار بردن عبارت ملت، تغییر الفبا را گامی بزرگ در راستای تعالی ملت ایران عنوان کرد.
در مورد نحوه اداره بهتر کشور و در نظر گرفتن منافع ملت نیز، نظریاتی مطرح کرد و آثار نمایشنامهای چون: «وزیرخان لنکران»، «ستارگان فریب خورده» را در این راستا نوشت. همچنین در نامهای به میرزا یوسفخان کنسول ایران در تفلیس نگاشت: «... نهایت منافع ملت و آبادی مملکت و وطن مقتضی آن است که در میان ملت و سلطنت اتحاد و الفت پیدا شود و سلطنت استقلال باطنی و ظاهری حاصل کند و خودش تنها مرجع ملت گردد. به همین تدبیر که اشاره شد بنابر اعتقاد ما به مرور ایام مغایرت از میان ملت و سلطنت رفع تواند شد.»
آخوندزاده با تاثیرپذیرفتن از اندیشههای ملیگرایانه موجود در قفقاز راه دستیابی به تمام پیشرفتهای مادی ملل غربی را آگاهی ملى دانست. بنابراین تمام همتش را صرف روشنگری افکار و رهانیدن ملت از ظلمت جهالت کرد و در این میان، توجه به شکوه باستانی ایران را انگیزه حرکت خود و سایر ایرانیان معرفی کرد. او در نامهای به جلالالدینمیرزا قاجار، صاحب نامه خسروان ضمن تقدیر از او در بهکار نبردن لغات عربی نوشت که در تلاش است ملت ایران را نجات دهد و آرزو کرد کاش افرادی بودند تا ملت ایران را از آثار سلطنت عربها و خرابیهای حاصل از یوغ آنها نجات داده و دوباره به شکوه ایران باستان بازگردانند.
یکی دیگر از روشنفکران برجسته در این دوره میرزا آقاخان کرمانی بود. میرزا آقاخان در آثارش همواره واژه ملت، رعیت و اهل ایران را به معنی قوم ایرانی به کار میبرد. ملت ایران، همواره مورد توجه او بود و تعریفش از ملت، مردمی بودند که باید حق انتخاب داشته باشند. او، ظلم و ستم را «فاسدکننده اخلاق ملت» میدانست و منظور او از ملت، به مفهوم جدید و رایجش در فرانسه، همراه با حقوق فردی و اجتماعی بود و خواستش برای ملت ایران، آگاهی عمومی، رواج اخلاق درست، رفاه مادی و داشتن حکومت عادلانه در سایه دستیابی به حقوق شهروندی بود. در راستای این تعریف از مفهوم ملت در خطابه سیونهم از خطابات خود نوشت: «این ملت احتیاج به دانستن وسایل ثروت و تکمیل صناعت و حرفت و ترویج معامله و تجارت و تسدید اخلاق و تعدیل حکومت و اصلاح عقاید عامه و تسهیل معیشت و معاشرت دارند.»
ملت مدنظر او، ملتی بود که پس از آگاهی بر حقوق فردی و زدودن خرافات و با انرژی گرفتن از غیرت ملی اجدادی، به تعدیل حکومت بپردازد. در حقیقت نوعی ظلمستیزی و تقابل ملت دولت در اندیشههای او به چشم میخورد که در زمینهسازی انقلاب مشروطه تاثیرگذار بود. او ضمن ستودن قوم آریایی و نژاد ایران، مباهات به تاریخ ایران باستان را برای ملت ایران ضروری و یکی از راههای دفع ستمگری حاکمان کنونی دانست. او آیین بزرگی و سروری ملت ایران را به «ایرانیگری» و «کیانیگری» توصیف و از کاوه آهنگر و فریدون نیکسیرت یاد کرد که با «غیرت و همت ملی» برخاستند و ریشه بیداد ماردوشان کلدانی را برانداختند و این که ملت ایران میتوانند بر همه ملل گیتی افتخار کنند؛ زیرا راه دفع ستمگری را با «شورش ملی» نخستین بار ایرانیان به دنیا آموختند.
او آن چه را که در گذشته باستانی مورد تحسین دید، برجسته کرد و همچنین اشتباهات تاریخی پادشاهان ساسانی را که به سلطه اعراب انجامید، تجزیه و تحلیل کرد و در کتبش به ریشهیابی صفات رذیله و ضعف اخلاق ایرانیان پرداخت. در واقع در تمام این استدلالات معتقد بود، قوم ایرانی در ابتدا فاقد تمام این ضعفها بود و قوانین حاکم بر جامعه ایران پیشرفته و انساندوستانه بود و ایرانیان نیز دارای اخلاق سروری، بزرگواری و شرف بودند.
طالبوف بهعنوان یکی از روشنفکران این دوره، با تاثیر پذیرفتن از اندیشههای رایج در قفقاز، مفهوم ملت را مانند مفهوم ناسیون در اروپا مطرح کرد؛ البته این به آن معنی نیست که او، تعریف مشخص و جامعی از ملت ارائه داد، بلکه از خلال اندیشهها و دغدغههای او در راستای رشد آگاهی ملی و فردی بهویژه در مقوله آزادی میتوان برداشت او را در مورد مفهوم ملت درک کرد. طالبوف بهمنظور پذیرش بیشتر اندیشههایش در فضای سنتی و مذهبی دوره قاجار، تعریف ملت را با آموزههای اسلامی تلفیق کرد. او نوشت: «هر فرد ملت ایران باید بداند که او انسان است، یعنی قسمتی از روح خدایی در اوست، نباید مباشر کاری شود که در نزد علویت خود منفعل گردد، بداند که ناموس دارد، متدین به دین پاک اسلام است....» او آزادی را یک «تن خواه روحانی عمومی» دانست که اجزای آن، شرف، معرفت، ناموس و ادب است و در مخزنی به نام ملت انباشته شده است. از نظر او، آزادی، یک ثروت عمومی و متعلق به همه ملت ایران بود که هیچ کس نمیتوانست سهم خود را بگیرد و به دیگری بدهد و معتقد بود که تنها غاصبان این ذخیره ملت، دربار قاجار بودند. گرچه از نظر طالبوف آزادی، جمعی و متعلق به همه ملت ایران بود، راه دستیابی به آن این بود که هر فرد ایرانی، فردیت خود را دریابد و قدم در راه گذارد. به همین دلیل او تلاش کرد فردیت هر یک از افراد ملت ایران را برجسته کند و راه آن را وجود مدارس جدید و انتشار علم تجربی و رشد عقلی آحاد ملت ایران دانست. به همین منظور در کتاب احمد، نظام قانونی کشورهای ۱۹گانه اروپایی را تشریح کرد و نشان داد که این کشورها صرفنظر از جمعیت و مساحت با قانون اساسی مشروطه اداره میشوند. گفتنی است که تلاشهای اندیشمندان و متفکران این دوره، کمک زیادی به بیداری مردم و آشنا شدن آنان با حقوق ملی و لزوم دفاع از آن کرد. روزنامه قانون، «رساله یک کلمه» میرزا یوسفخان مستشارالدوله در راستای قانونخواهی و آزادیطلبی و نوشتههای طالبوف در زمینه لزوم ترویج علوم و فنون و خوداتکایی نیز در این زمینه تاثیرگذار بودند و در زمره مهمترین مهیاکنندگان زمینه فکری انقلاب مشروطه ایران و در واقع، تحققبخشی به اندیشههای ملیگرایانه بهشمار میآیند. با این همه در کنار این روشنفکران، گروههای دیگری نیز بودند که تلقی و مفهوم خاصی از ملت را در نظر داشتند.
- از مقالهای به قلم فاطمه رضایی دکترای تاریخ ایران اسلامی دانشگاه خوارزمی
دکتر مسعود مرادی دانشیار گروه تاریخ دانشگاه سیستان و بلوچستان